bg
آه ای باران
شاعر :‌ محمد رضا گلی احمدگورابی
تاریخ انتشار :‌ 1404/03/15
تعداد نمایش :‌ 5

آه ای باران زخم‌های شهر را بشوی
بار دیگر دردها را آرام کن

باران، غریبه‌ای که دیوارها را لمس می‌کند
در شب‌های خاموش، زخم‌های کوچه‌ها را می‌شوید

آه ای باران، دستت را بر پنجره‌های شکسته بگذار
بگذار، صدای شکستن در باد گم شود

در پس خیابان‌های تاریک، سایه‌ای از گریه باقی است
رودی که از آه مردم سرریز می‌شود

بر سنگفرش‌ها، خاطره‌ای از رفتگان جا مانده
بر دوش شب، ناله‌های بی‌جواب را حمل می‌کنی

تو بغض فروخوردهٔ شهرهای خاموشی
در دستانت، تشنگی شب‌های بی‌پایان است

رد پاها را می‌شویی، بی‌آنکه بدانی
که هر نقش، قصه‌ای از اندوه دارد

آه ای باران، سکوت را بزن بشکن
بگذار، شانه‌های شهر آرام بگیرند

رگ‌های خشکیده، انتظار آمدنت را دارند
تا بغض‌های درون سنگ، بشکند

بر بام‌های خاموش، نامی از عشق جا مانده
در نبض تو، تپش هزار دل پریشان است

گوش کن! صدای آوار بر دیوارهای بی‌حافظه
صدای گریه‌هایی که نامی ندارند

آه ای باران، جاری شو در کوچه‌های بی‌چشم
روی زخم‌های خسته، دست بکش آرام

بگذار، در امتداد شب‌های بی‌پایان
ردی از تو بر جا بماند، تا قصهٔ زخم را بگوید

وای بر این شهر که هنوز به تو محتاج است
وای بر این زخمی که جز تو مرحمی ندارد

آه ای باران، زخم‌های شهر را بشوی
بار دیگر دردها را آرام کن

بگذار، شب را تسکین دهی،
بگذار، اشک‌های پنهان را با خود ببری

تو راز سر به مهر خیابان‌های بی‌فریادی
در چشمانت، انعکاس اندوه‌های کهنه است

و در دل شب، باز صدای تو جاریست
آه ای باران، باز ببار، باز ببار، باز ببار…

تعداد تشویق کننده ها : 0
افرادی که تشویق کرده اند

ثبت نظر

نام شما
ایمیل شما
user image
نظر شما
عبارت امنیتی
لطفا عبارت داخل تصویر را وارد کنید


نظرات کاربران