bg
قرمزی چراغ‌ها و بازی سرنوشت
شاعر :‌ محمد رضا گلی احمدگورابی
تاریخ انتشار :‌ 1404/03/10
تعداد نمایش :‌ 9


مردی کفش نو پوشید،
پاهایش درد گرفت،
ایستاد،
چسب زخم خرید،
و زنده ماند.

کسی اتوبوس را از دست داد،
کسی دونات خرید،
کسی ساعتش زنگ نزد،
و جهان،
دست‌هایش را در جیب فرو برد،
لبخندی زد،
و گفت:
«همه‌چیز در جای خودش است.»

این روزها
وقتی آسانسور می‌رود
بدونِ من،
وقتی چراغ‌ها یک‌به‌یک
قرمز می‌شوند،
وقتی کلیدها مثل کودکان بازیگوش
پنهان می‌شوند،
می‌ایستم،
لبخند می‌زنم،
و به بازیِ ظریفِ سرنوشت،
اعتماد می‌کنم.

تعداد تشویق کننده ها : 0
افرادی که تشویق کرده اند

ثبت نظر

نام شما
ایمیل شما
user image
نظر شما
عبارت امنیتی
لطفا عبارت داخل تصویر را وارد کنید


نظرات کاربران
user image
زهرا روحی فر
0
0

دردها را چه زیبا به تصویر می کشید شاعر توانمند.