bg
پاییز، جشنِ خاموش افتادگان
شاعر :‌ محمد رضا گلی احمدگورابی
تاریخ انتشار :‌ 1404/03/10
تعداد نمایش :‌ 7



برگ به درخت گفت:
"وقتی می‌افتم، مرا نگه دار!"
درخت خندید و گفت:
"دستم کوتاه است، ریشه‌ام بند است!"

باد آمد و گفت:
"برگ‌ها، آماده‌ی سفر باشید!"
برگ‌ها رقصیدند،
به امید مقصدی که هیچ‌وقت نمی‌رسید.

آسمان پرسید:
"اگر افتادن حقیقت است، چرا کسی شادی نمی‌کند؟"
زمین جواب داد:
"برگ‌ها افتادند، اما هیچ‌کس صداشان را نشنید."

باران نواخت،
موسیقی جدایی را،
برگ‌ها کف زدند،
اما هیچ تماشاگری نبود.

پاییز ساکت ماند،
درخت‌ها لباس‌شان را درآوردند،
زمستان آمد،
و جشن افتادگان، بدون مهمان به پایان رسید.

تعداد تشویق کننده ها : 0
افرادی که تشویق کرده اند

ثبت نظر

نام شما
ایمیل شما
user image
نظر شما
عبارت امنیتی
لطفا عبارت داخل تصویر را وارد کنید


نظرات کاربران