bg
تلخند
شاعر :‌ محمد رضا گلی احمدگورابی
تاریخ انتشار :‌ 1404/03/10
تعداد نمایش :‌ 3



دودوتا می‌شود پنج،
اگر عشق باشد، اگر باد کمی شوخی کند.

تصمیم‌هایم را در باد گذاشتم،
چرخید، پچ‌پچ کرد، گفت: "بیهوده‌ست، خودت را نباز."

تخمین زدم که خوشبختی همینجاست،
اما معادلاتم همیشه شک داشتند.

در صف دنیا ایستادم،
یکی گفت: "عقل باشد، دل نباشد."
لبخند زدم، تلخند زدم، رفت.

اراده را به جنگ شانس فرستادم،
شانس خندید، گفت: "تو ساده‌ای، دنیا را نمی‌شناسی."

با دست‌هایم رویا ساختم،
سقوط کرد، مثل آسمانی که قولش را فراموش کند.

پرسیدم: "کجا غلط حساب کردم؟"
پاسخی نیامد، فقط سکوت، فقط سایه‌ای از احتمالات.

عشق آمد، فرمول نداشت،
زندگی پیچ خورد، بی منطق و بی پایان.

حساب کردم، پیش‌بینی کردم، همه را نوشتم،
اما زندگی همیشه حوصله‌ی بازی دارد.

و من ماندم،
میان جاده‌ای که نمی‌گوید کجا می‌برد،
با معادلاتی که همیشه کم دارند،
با تلخندی که انتهای هر جواب است.

تعداد تشویق کننده ها : 0
افرادی که تشویق کرده اند

ثبت نظر

نام شما
ایمیل شما
user image
نظر شما
عبارت امنیتی
لطفا عبارت داخل تصویر را وارد کنید


نظرات کاربران