بیکرانگی حضوردر این دریا، افقی بیکران گشوده است،
چون موجی که در پی باد میدود، و نیستی را آواز میخواند.
واژهها چون باران بر خاک سرگردان،
و معنا در میان خطوطی پنهان، که هیچگاه نوشته نشدند.
هر ذره، رقصی نامرئی در درون خویش،
و نگاه، مسافری که بیهدف در بیانتها میرود.
ایمان به بودنِ چیزی که از دیدگان پنهان است،
چنان که ستارهای در میان تاریکی،
نه برای دیدن، که برای حس کردن.
زندگی، چون ریسمانی بر فراز خلاء،
هر گامی، گواهِ شجاعتی بیصدا.
در این سرزمین بدون مرز، ما فراموشکارانِ جاودانهایم،
که هر لحظه را در لحظهای دیگر گم میکنیم.
و باز، جستجوی چیزی که نمیدانیم،
اما با قلبی که هنوز میتپد، به پیش میرویم.
---
شعر به حالت انتزاعی و فراپدیدگرایانه خلق شد، با هدف نمایش بیکرانگی و جستجوی بیپایان. اگر بخواهید، میتوانم قسمتهای بیشتری درباره ساختار یا الهام این شعر توضیح دهم!