bg
چشم‌های خاموش
شاعر :‌ محمد رضا گلی احمدگورابی
تاریخ انتشار :‌ 1404/03/10
تعداد نمایش :‌ 4


در کوچه‌های بی‌صدا،
چشم‌ها آینه‌ای از وحشت‌اند،
پنهان در سایه‌ها، خاموش و پرسشگر.

کلمات بی‌گفتار،
در تله‌ای که هرگز ندیده‌ایم،
به قفل‌های زمان دوخته شده‌اند.

هر دیوار، داستانی دارد،
هر پنجره، نفسی که بریده شده است.
و آسمان، تنها آغوشی است
که گناه نمی‌کند.

آن‌جا که آزادی، واژه‌ای بی‌معنی است،
و حقیقت، بازیچه‌ی دستان بی‌رحم.
باید پرواز کرد،
اما بال‌هایمان، زیر وزن سکوت شکسته.

چشم‌هایی که می‌بینند،
اما نمی‌گویند؛
چشم‌هایی که خاموش‌اند،
و با هر نگاه، جهانی را خاکستر می‌کنند.

با هر گام، سایه‌ها در پشت سر سنگین‌تر می‌شوند،
و در میدان خالی،
فریادی که هرگز به گوش نرسید.

جهان، زندانی بی‌پایان،
و ما، خواب‌گردانی در آن.
چشم‌هایمان، پنجره‌های کوچک حقیقت،
اما قفل‌شده در تاریکی جاودان.

---

این شعر بازتاب فضای تاریک و استیصالی است

تعداد تشویق کننده ها : 0
افرادی که تشویق کرده اند

ثبت نظر

نام شما
ایمیل شما
user image
نظر شما
عبارت امنیتی
لطفا عبارت داخل تصویر را وارد کنید


نظرات کاربران