نام ترانه:گرگ های آدم نما
رها شدم تو جنگلی که اسم اون زمینه
هر جا نگا میکنم گرگی توی کمینه
نبض زمین تو دست گرگای آدم نماس
بغضی که تو گلومه نفرت من از اونهاس
گرگای آدم نما خدای جنگ و خونن
خدان ، ولی اسیر وسوسه و جنونن
سلولای مغز ما تیر تفگ اونهاس
زیر پوتین اونها جون ِ من و تو و ماس
روح کتاب تاریخ راه غم و جنونه
که مثل قلب سنگی دساش به رنگ خونه
راهی برای نجات از این جهنم میخوام
فقط یه دوست همدم فقط یه آدم میخوام
شماهایی که دارین ترانمو میخونین
برین دوبار کتاب « ریشه ها»رو بخونین
وقتی شب ابری رو من و تو میپرستیم
مثل خاریم که توی چشم بهار نشستیم
شاعر:ابوالقاسم کریمی (فرزندزمین)