bg
هوس ِحیوانی...
شاعر :‌ kolsom behrozi
تاریخ انتشار :‌ 1397/01/22
تعداد نمایش :‌ 440

 

آن شبی را که هوا سرد شد و بارانی

یک نفر کنج دلم رد شد و شد طوفانی

به خیالم که خیالش به من افسون شده است

بی نوا این دل ِمن گشته خودش قربانی

دلِِ مسکین  که بشد  مست ِ خرامانی ِیار

ظاهری دلکش و باطن، همه اش شیطانی

گفتم: اخر که دلم مست و خرابات ِتوشد

سهمم از عشق ِتو شد یک هوسِ حیوانی

حرفایم همه را سهل گرفت و نشنید

دزد ناموسِ مرا...!!آمده است مهمانی

من به صد گونه زبان ریختن و عشوه گری

کارگر که نشد هیچ!!!... شدم زندانی

ریشخندی زد و بر کنج دلم تکیه بزد

کامِ دل ،چون که برآورد شدش سامانی

گفتم ای پست برو از بر این سوخته دل

آخر ِامشبِ یلدایِ تو راست... پایانی

تعداد تشویق کننده ها : 1
افرادی که تشویق کرده اند

سید محمد حسین شرافت مولا -
ثبت نظر

نام شما
ایمیل شما
user image
نظر شما
عبارت امنیتی
لطفا عبارت داخل تصویر را وارد کنید


نظرات کاربران
user image
سید محمد حسین شرافت مولا
1
0

عرض سلام درود زیباست سپاس از شما با احترام

user image
کلثوم بهروزی
0
0

سلام و درود استاد....ممنون از دلگرمیتان...مثل همیشه امیدوارکننده و پر انرژی....زنده باشید.