کاش در فصلِ زمستان قحطی باران نبود
برگریزان در بهاران سهم این بستان نبود
در دلِ عشاق میبینم شکایت سر بسر
از حکایتها که نقدِ عاشقی ارزان نبود
خانه ها ویرانکده مهمان شادی سربه زیر
قبله ی آمالِ یاران نسخه ی درمان نبود
هرطرف رو میکنم مخروبه ها قد میکشد
یاد باد آن روزگارانی که بی سامان نبود
هر غزل از واژه ی زن مهربانی مینوشت
مرد سالاری ردیفِ ثابت دیوان نبود
محمد محسن خادم پور