bg
با من از عشق نگو..آه..دلم می گیرد (تقدیم به استاد حاکی)
شاعر :‌ عادل دانشی
تاریخ انتشار :‌ 1396/05/12
تعداد نمایش :‌ 499

با من از عشق نگو..آه..دلم می گیرد
شیشه ی عاطفه ام شبنم غم می گیرد
سال ها مست در آغوش خیالت گفتم
شعر طنزی که از آن بغض قلم می گیرد
عاشقی حبس شدن در قفس خاطره هاست
مرغ اقبال من از یاد تو دم می گیرد
سقف رویای من و هجمه ی باران غزل
خانه با چشمک هر صاعقه نم می گیرد
شعله ی شمع منم در نفس ثانیه ها
جان رقصان مرا باد عدم می گیرد
باغ پاییز طلایی ست نه از رویش یاس
بوم خاک از جسد برگ رقم می گیرد
من که باشم که از این درد، کمر راست کنم
آهن از داغ جگرسوخته خم می گیرد
باز هم منتظر معجزه ات می ماند
آنکه از عکس تو تصویر حرم می گیرد

عادل دانشی مرداد 1396

تعداد تشویق کننده ها : 0
افرادی که تشویق کرده اند

ثبت نظر

نام شما
ایمیل شما
user image
نظر شما
عبارت امنیتی
لطفا عبارت داخل تصویر را وارد کنید


نظرات کاربران
user image
عباس حاکی
0
0

شعله شمع منم در نفس ثانیه ها جان رقصان مرا باد عدم می گیرد عادل عزیز همیشه ابیات زیبایی از شما می خوانیم ...ابیاتی که گاه پهلو به سبک هندی می زند و باید تعمق داشت تا دریافت که چه گفتی . با چنین گویندگی خاصی که داری باید چشم به راه اینده ای باشکوه بود که با اشعارت خواهی ساخت. سپاس از شما که این سروده ناب را به من اهدا کرده اید. برقرار باشید عزیز من.

user image
عادل دانشی
0
0

سلام استاد حاکی عزیز یک دنیا سپاس از حضورتان و حسن نیتی که همیشه به اشعار این حقیر دارید..هنوز اول راه هستم و در کلاس ادب شما تلمذ می کنم..شاد باشید و برقرار

user image
اکبر بهرامی
0
0

جناب دانشی عزیز و بزرگوار سلام و علیکم سروده بسیار زیبا و با محتوایی خواندم لذت بردم برقرار باشید.