هر دو بر یک شاخه بودیم و درخت آب وُ نور وُ خاکمان با هم یکی گشته همدل یکدگر را متکی من شدم سرسبز برگی تا تو باشی سُرخبخت همزبان میزد زمان بر طبل ما دزدانه سخت تا خزان آورد ما را چوبکی هر دو افتادیم پای آن درخت من به زردی میزدم خط ِ زوال سیب سرخ اما تو بودی در کمال ِ اعتدال سخت وُ بخت وُ رخت ، هر دم میرود پنبه ی ما را به جبران میزند محمد محسن خادم پور - 1384