درود بر تو که در فصل غم جوانه زدی به بوم زرد زمان نقشی از ترانه زدی به شور گوشه ی چشمی ، به رقص نور نگاه ستاره در شب بی رونق زمانه زدی تو از تبارغزل های دشت مهتابی؟ که در سیاهی ِ چشم غزاله خانه زدی؟ کدام شاپرک از شمع عشق تو جان برد؟ از آن زمان که از آلاله ها زبانه زدی شراب مهر تو در جام آسمان جاری ست چگونه پرتو دل را به هر کرانه زدی؟ منم که با نفست شوق نِی زدن دارم تویی که ساز وجودم به هر بهانه زدی چرا ((به موسم گل ترک مِی کند)) حافظ ؟ تو با پیاله ی مِی لاف عاقلانه زدی بنازم آتش نمرودیت ،خلیل العشق! که قاپ باغ خزان دیده را شبانه زدی عادل دانشی آبان 1394