زلال عاشورا
مـردی نماز کـرد
بعـد از نماز ، دست باز کرد
گفتـا: «بـده خـدای من، آنچـه صلاح توست!»
خالق، نظر به طرحِ راز کرد
پـرونده ساز کـرد
*
اوّل نوشت: «نور»
تاییدِ لحظه هائی از حضور
یعنی: تمام شد سخنِ بنده، حـرف نیست
بایـد مقـامی آورنـد جـور
در یک جهانِ دور
*
دوّم نوشت: «آب»
صیقـل به روح ، زیرِ آفتاب
یعنی: هر آنچه داخلِ جسم است رفتنی ست
گاهی به نرمی و گهی شتاب
گاهی در اضطراب
*
سوّم نوشت: «خون»
طـرحی شبیهِ نقشه ی جنون
رازی که در کلاسِ تمنـّای معنـوی ست
یعنی: عـلامتی ز دل بـرون
با حکمِ «راجعون»
*
آنگه فرشتگان
مستِ شکـوهِ محضرِ انسان
در آسمانِ حیــرتش اصلِ نمـــاز را
کردند ادا از دل و از جان
در عالمِ عرفان
*
آری، چنین شدست
رجعت بـــه مـاورا یقین شدَست
اینجا پُـلی بُــوَد بـــه تجلـیّ گــهِ شـهـود
آنکس که عاشقِ زمین شدست
دردآفرین شدست
*
بایـد به نـور رفت
در موقعش ز خاک دور رفت
یعنی: بــه دامِ نفس مبادا اسیـــر گشت
باید که غرق در حضور رفت
سرحال و جور رفت