به دل وقتی خدایم بی نشان، بی نام می آید رسول غم بدون آیه و پیغام می آید به خنجرهای درهم رفته بر پیشانیت سوگند سپاه کفر هم با پرچم اسلام می آید غزلپیمانه ی دوران پر از باران سرمستی است چرا ساقی به پیش من بدون جام می آید؟ پری چشمی که پروازش،دو بال دیدنم را بست برای دیدنم در لحظه ی اعدام می آید ؟ به قدری ریختی در جام گل، خونابه ی خورشید که از حلقوم شب آواز خون آشام می آید ازاقیانوس آرام نگاهت خوب فهمیدم که خیزاب بلا از ساحل آرام می آید قلم فرسایی باد و هزاران شعر گیسویت چه شعری ! بیت بیتش با هزار ایهام می آید پس از مرگم حدیث مهر را از آسمان بشنو سرآغاز حیات عشق ،بی انجام می آید عادل دانشی 9 مرداد 1394