گل در تن شهامت این باغ خم شده است
آتش نیازمند دوتا فوت و آه نیست
دل در جهان نبند : عروسی که پیر شد
دیگر به چشم مرد غزل پا به ماه نیست
کفتار را چه حاجت رحم و مروت است
جنگل همیشه حاشیه اش غیر چاه نیست
مردم کتیبه های دلم را که خوانده اید :
قتل درخت سرو تناور مباح نیست
حالا که در بهار غزل خواب رفته اید
دیگر امید آینه ها انتباه نیست
ای دوست ؛ رد پای تو را هم دریده اند
دریا همیشه پنجره اش رو به ماه نیست
جابر ترمک