bg
غزل مثنوی
شاعر :‌ جابر ترمک
تاریخ انتشار :‌ 1394/01/19
تعداد نمایش :‌ 244

از دوست می گریزم و با دوست دشمنم
خنجر به قلب دشمن نا دوست می زنم

این روزها شکنجه ی هر کس که می شوم
خوناب دوست می چکد از زخمه ی تنم

پائیز فصل زرد درختان باغ نیست
فصل بهاربوده که مانده به گردنم

باید برید از همه ی شهر بعد از این
درمانده از کشیدن سیگار بهمنم

دست مرا گرفتی و اما چه حیف زود
آتش زدی به خنده ای در کوه خرمنم

گیرم که از کرانه ی این دوستی شبی
ته مانده های ریشه ی خشکیده برکنم

گندم بچین که قافیه را هم عوض کنیم
بگذار تا بهانه ی آدم عوض کنیم

دستی بکش به روی سر واژه های غم
آهسته تا هوای جهنم عوض کنیم

هرکس رسید فصل تو را خوشه چید و رفت
اصلن بیا که شعر مجسم عوض کنیم

وقتی تبر مدافع شعر است و شاعری
باید فضای جهل مصمم عوض کنیم

هرکس رسید در من و تو داوری نمود
فکرش نکن ؛ که قاضی مبهم عوض کنیم

وقتی بهار فصل غم انگیز زندگیست
جای بهار و ماه محرم عوض کنیم

با دشمن شکسته تبانی نمی کنیم
پس لازم است آینه کم کم عوض کنیم
جابر ترمک

تعداد تشویق کننده ها : 0
افرادی که تشویق کرده اند

ثبت نظر

نام شما
ایمیل شما
user image
نظر شما
عبارت امنیتی
لطفا عبارت داخل تصویر را وارد کنید


نظرات کاربران
user image
رضا کریمی
0
0

سلام و درود بر شما؛ جناب ترمک عزیز، سروده بسیار زیبا و جالبی است. احسنت. در پناه حق باشید.