پائیز فصل زرد درختان باغ نیست
فصل بهاربوده که مانده به گردنم
باید برید از همه ی شهر بعد از این
درمانده از کشیدن سیگار بهمنم
دست مرا گرفتی و اما چه حیف زود
آتش زدی به خنده ای در کوه خرمنم
گیرم که از کرانه ی این دوستی شبی
ته مانده های ریشه ی خشکیده برکنم
گندم بچین که قافیه را هم عوض کنیم
بگذار تا بهانه ی آدم عوض کنیم
دستی بکش به روی سر واژه های غم
آهسته تا هوای جهنم عوض کنیم
هرکس رسید فصل تو را خوشه چید و رفت
اصلن بیا که شعر مجسم عوض کنیم
وقتی تبر مدافع شعر است و شاعری
باید فضای جهل مصمم عوض کنیم
هرکس رسید در من و تو داوری نمود
فکرش نکن ؛ که قاضی مبهم عوض کنیم
وقتی بهار فصل غم انگیز زندگیست
جای بهار و ماه محرم عوض کنیم
با دشمن شکسته تبانی نمی کنیم
پس لازم است آینه کم کم عوض کنیم
جابر ترمک