سلام دوستان غزیز مدتی در خدمت دوستان عزیز نبودم و همانطور که مستحضرید پدرم یک ماه ثبل از فرا رسیدن عید نوروز به دیار باقی شتافت . من و برادرم چند بیت یکی از غزلهایش را برای درج بر سنگ قبر آن بزرگوار انتخاب کردیم. این غزل را تقدیم شما دوستان می کنم.برای شادی و آمرزش آن مرحوم دعا کنید یک شب میان سایه ها در یک سحر گم می شوم در امتداد حادثه وقت خطر گم می شوم در کوچه های شهر هم هرگز نمی یابی مرا در کوچه باغ شعرها با چشم تر گم می شوم داغم برای لاله ها در دشت ها جا می نهم از باد چالاک صبا چالاک تر گم می شوم با سرخی رنگ افق در آب دریای جنوب همراه فوج ماهیان وقت سفر گم می شوم دلتنگم و بی حوصله وامانده ام از قافله درجادهای ناآشنا بی هیچ اثر گم می شوم چون شبنمی در صبحدم با هرم گرم آفتاب تبخیر گردم در هوا بی دردسر گم می شوم چون عابری ناآشنا از پیچ و تاب جاده ها در واپسین لحظه ها در رهگذر گم می شوم مثل خیالی سرسری ناگه فراری می شوم یا چون شهابی داغ در نور قمر گم می شوم در ناکجا آبادها از خویش مخفی می شوم قلبم به دستت می دهم آسوده تر گم می شوم عبدالحسین دانشی