bg
غزل
شاعر :‌ جابر ترمک
تاریخ انتشار :‌ 1393/11/17
تعداد نمایش :‌ 274

 

وقتی نگاهت لحظه ای آرام می ماند

دنیا به دست چشم هایت رام می ماند

اندیشه در اندیشه باران می شوی در شعر

تعبیر رویای تو در ابهام می ماند

خورشید را طی می کنی در اوج تنهایی

یک لکه ی ابری کنارت دام می ماند

بغضت شبیه عاشقی که متهم بوده

در انتظار لحظه ی اعدام می ماند

خیلی مشوش می شوی وقتی که ایمانت

مثل کبوتر گوشه ی هر بام می ماند

گیلاس و زردآلو نخواهی کاشت در قلبت

وقتی که در احساس تو بادام می ماند

پیغمبری هستی که اعجاز تو طوفان است

فرزند تو بعد از تو بد فرجام می ماند

با خشک سالی های پشت پرده می جنگی

گاهی تلاش عاشقان ناکام می ماند

فرمانده ای هستی که در ذوقت زمینگیری

وقتی به شعرت جغد خون آشام می ماند

هرچند میدانی که با شعر تو می جنگند

سالوس در آئینه هم بد نام می ماند

تعداد تشویق کننده ها : 0
افرادی که تشویق کرده اند

ثبت نظر

نام شما
ایمیل شما
user image
نظر شما
عبارت امنیتی
لطفا عبارت داخل تصویر را وارد کنید


نظرات کاربران