بند چهارم از مخمس نمای بیقراری
من سمندر نیستم پروانه ام
بال و پر سوز می میخانه ام
در وفای عهد با مستان مست
یاد «سردشت» و «بمو» و «بانه» ام
با غریبی زین سبب همخانه ام
از درون جوشیده بودم کاش من
می شنیدم ذکرهاشنان فاش من
می شدم همراز با اذکارشان
یا که میگشتم تراب پاش من
مست دیدار رخ جانانه ام
هان ای «قناسه»ها ای تیرها
ای نفیر سرکش نخجیرها
«مرگ اگر مرد است گو سوی من ای»
کرده ام بگسسته این زنجیرها
چون به وصل او رسم مستانه ام
سینه پر درد است یاران مرهمی
با نگاهی کم کنید از دل غمی
پای من لغزیده و جوینده ام
دستگیری یا که حبل محکمی
«طالب» یک غمزه ی فتانه ام
در شب غربت چو آغازم نماز
یا گشایم سفره راز و نیاز
می کنم هر دم دعا بر درگهش
تا به یارانم رساند چاره ساز
من خمار جرعه ی پیمانه ام
* بند چهارم