دل سروده ای در ماه رجب المرجب؛ زادروز مولای هستی علی علیه السلام
1
هر دلی که دچارِ حیدر شد او سراسیمه یارِ حیدر شد
قصّه یِ عشقِ لیلی و مجنون بی گمان وامدارِ حیدر شد
هم طریقیِّ همسرش زهرا باعثِ افتخارِ حیدر شد
معتبر نیست غیر از او کرّار ذوالفقار، اعتبارِ حیدر شد
نه، غلط گفتم این سخن را باز ذکرِ رب، ذوالفقارِ حیدر شد
در جهان غیر از او مجو دلدار
لَیسَ فِی الدّارِ غیرُه دَیّار
2
فاطمه در طوافِ کعبه رسید غنچه اش در بر و ترانه شنید
مژده اش داد آن رسولِ امین که زمانش رسید و گل بدمید
تو بیا در درونِ خانه یِ ما چشمِ نامحرمانِ صحنه، بعید
وآن شکافِ عظیم در دیوار باغبان و گُلش به غمزه کشید
وقتی از کعبه، او برون آمد گلِ صد برگ در زمانه که دید؟
نبُوَد غیرِ او در عالم، یار
لَیسَ فِی الدّارِ غیرُه دَیّار
3
وقتِ آن شد که نام بگذارند نام هایی که یاد می آرند
فاطمه، نامِ او «اسد» بگذاشت یادگاری که از پدر دارند
پدر، امّا، خیالِ دیگر داشت که چنین نام ها چه بسیارند!
امشب، امّا به رویِ کوه رویم شاید از آسمان خبر آرند
هر دو با حالِ مضطر و داعی رویِ کوهی شدند و غمخوارند
ای خدایی که حکمتت بسیار
لَیسَ فِی الدّارِ غیرُه دَیّار
4
ای خدایِ زمانه یِ بیدار ماه و خورشید را تویی اَنوار
ما از این سوی، حیرت آوردیم تو از آن سوی، هِی بهانه میار!
طفلِ ما، کودک است امّا خود، او بزرگ است و می شود سالار
بیّنات است امرِ مخفیِ تو نامِ او را تو این زمان بگذار
نامِ او تارکِ سماوات است تو نما آشکار از اسرار
ناگهان شورشی بشد بسیار
لَیسَ فِی الدّارِ غیرُه دَیّار
5
این زمان زآسمان ندایی شد پدرش باز هم «سما»یی شد
آسمان را نظاره کرد و بدید لوحِ سبزی است! رونمایی شد
لوح را برگرفت و سینه گذاشت خواند این شعر و در صفایی شد
نازنین است این گلِ خوشبو هرکه بویش کند، خدایی شد
نامش از نامِ من سراغ دهد «علی» است و زِ من علایی شد
جان فدایِ تو حیدرِ کرّار
لَیسَ فِی الدّارِ غیرُه دَیّار
6
کعبه یِ عشق، زادگاهِ علی است قبله یِ عاشقان، نگاهِ علی است
دفترِ عشق، بی علی بسته ست قصّه یِ عاشقان گواهِ علی است
آسمان و زمین و هرچه در اوست بی گمان جمله در پناهِ علی است
شکوه هایی است در غریبستان ناله هایی زِ قعرِ چاهِ علی است
گفتم و باز هم خطا کردم همه عالم، اسیرِ آهِ علی است
نرگسش مست و چشمِ او بیمار
لَیسَ فِی الدّارِ غیرُه دَیّار
7
یا علی ما غریب و زارِ توایم تشنه یِ نهرِ خوشگوارِ توایم
جان فداییم بهرِ قربانت ما همه در جهان، نثارِ توایم
تو بزرگیّ و ما همه کوچک هر چه هستیم، باز خوارِ توایم
تو گلیّ و به میهمانیِ وصل تو شرابیّ و ما خمارِ توایم
ما محبّیم و شیعه ایم، علی هر که هستیم، سرسپارِ توایم
در جهانی تو نقطه یِ پرگار
لَیسَ فِی الدّارِ غیرُه دَیّار
8
دل، سراپرده یِ جمالِ تو باد عقل، آشفته یِ خیالِ تو باد
ما چه داریم در جهانِ غریب همه سربسته یِ عقالِ تو باد
سر و گوش و لب و دهان و گلو محوِ آن غنچه یِ دلالِ تو باد
خوب رویان، مثالی از گلِ روت گل رخان، محو در خصالِ تو باد
بو ترابا! تو دستِ ما را گیر رخِ ما شیعه، خاک مالِ تو باد
هر چه داری به نامِ او بسپار
لَیسَ فِی الدّارِ غیرُه دَیّار
9
یا علی! ای خدانمایِ تمام جلوه یِ اولیّ و جلوه یِ تام
جلوه ای از «اَحد»، به عالمِ کون بارگاهِ جلالِ حیِّ گرام
«لَم یَلِد» مادرِ جهان چو تو «کُفو» آیتی از «صَمَد»، تو نازِ مدام!
تو خدا نیستی، وَ لیک یقین که خدا با تو می دهد اِنعام
اوّل و آخر و ظهور و بطون متحیّر، چه خوانمت من نام!
کلُّ حبٍّ لَه وَ لَا الاَغیار
لَیسَ فِی الدّارِ غیرُه دَیّار
این دل سروده پنجگانه را روز 13 رجب سرودم و مقارن ظهر به پایان رساندم. باشد تا ذخیره ای برای «یوم لا ینفع مال و لا بنون» باشد.
محمدعلی برزنونی، 15 خرداد 1391؛ سارایوو