من و شعر و شرر و شور، دمادم باقی ست تو و نشنیدنِ این ضجّه یِ ماتم، باقی ست
من و دل دادن و دیوانگی و دلخونی تو و دل بردن و در پرده شدن هم باقی ست
من و حزن و حذر و حبِّ فراوان هر دم تو و نادیدنِ این حالِ پر از غم باقی ست
من و نذریّ و نیازیّ و نمازی یک سر تو و نازی که از آن، غمزه یِ هردم باقی ست
من و سرگشتگی و سوز و سراییدن ها تو و خاموشی و یعنی که ندیدم، باقی ست
من و شرمندگی و شمع و شرار و شیون تو و شورافکنی و شیوه یِ شبنم باقی ست
من و درماندگی و این دلِ دردآگاهم تو و این «شیخ»ِ دل آزرده که درهم باقی ست
سارایوو، شنبه 9 فروردین 93