bg
اطلاعات کاربری دادا بیلوردی

تاریخ عضویت :
1392/03/27
جنسیت :
شهر :
کشور :
ایران
آخرین اشعار ارسالی
دادا بیلوردی
دادا بیلوردی
غزل
1399/02/10
650

 

هدایت است و محبّت ، تلاش و کار معلم

خدا شود همه ساعت ، أنیس و یار معلم

ز قفلِ جهل هراسی ، ز درب ِ بسته غمی نیست

کلیدِ علم  چو باشد  در اختیار معلم

خوشا به حال کسی که عطش به چشمه ی علم است

گرفته  روزی  خود  را  ز  روزگار معلم

فرشته  هیچ  ندارد  چنین  مقام و شکوهی

بوَد  کنار خدا  او ، خدا  کنار  معلم

ز بذرکاری ِ مهر  و  شکوفه باری ِ خرداد

همیشه  هست  امیدی  در انتظار  معلم

تمامِ فصلِ خزان  و  تمامِ فصل زمستان

چو شاخه ای  بوَد  و  میوه اش بهارِ معلم

کم است چون بنمایم به دست های  قلم گیر

هزار دسته گلی را  دمی  نثار معلم

زلالتر  ز معلم  ندیده  کس  به جهانی

دلم  فدای  روانِ بزرگوارِ  معلم

به غیر شعر نچیدم  متاعی از دلِ دادا

سروده  این غزلش  را  به  افتخار  معلم

*

دادا  بیلوردی - تبریز-   بهار 1393 . هـ.ش

*

#شعر_در_وصف_معلم

#روز_معلم_مبارک_باد

 

دادا بیلوردی
غزل
1399/01/30
430


#غزل کرونا#
*
نگران،خلقِ تو یارب همه ماتم دارند
مردمِ روی زمین بیشترین غم دارند
اندرین دهکده گویا که قیامت برپاست
که فرار، اهلِ ممالک ، دگر از هم دارند
به بزرگیِ خودت در گذر از تقصیرات
که همه چشم امیدی به تو اعظم دارند
سرِ هر کشته ، حزین، مرثیه می خوانَد دل
نگر این دلشدگان را که  چه عالم دارند!
دلِ ما  پیشِ همانهاست  که  سرگردانند،
نه صدایی، نه به هر بازدمی دَم دارند
کرونا سوژه ی طنز است به جمعی دادا !
غافل از رنجِ کسانی  که  نَفَس  کم  دارند
*
بیست و پنجم اسفندماه 1398 هجری شمسی
تبریز – سروده ی : دادا بیلوردی
دادا بیلوردی
شعر زلال
1398/01/02
418

 

 

 

برای عشق روح و جان بدهید

بهار آمده  خود  را  کمی  نشان  بدهید

به  زیر  نم  نم  باران  و  در  لطافتِ  سبزِ  سحری

چو لاله  پر بگشایید  و امتحان  بدهید

وَ  دل  به  آسمان نشان بدهید

*

بهار آمده   باز   پرده  دران

که هیچ  لحظه  نباشد غرور و کینه در آن

سلام  کن  ز  پشت  پنجره  بر  آن  خدای  زیبایی

بنوش هرچه  توانی  میِ  زلال  و  روان

خمار کن دل، آشکار و نهان

*

لِلِی  لِلِی  لِلِی  لِلِی  لِلِلِی

پُرم چو باده تا به سر خمار و مست ز پِی

دلم  اسیرِ عشوه  ،  دیده ام  عطش  به  غمزه های  نگار

خدای من ، رسد زمانِ قطعِ  فاصله  کی؟!

که تشنه بر وصال هستم و مِی

 

 

 

 

دادا بیلوردی
1396/08/26
491

زلزله ی کرمانشاه * دلم بگرفته آتش، گاه،می لرزد روانم غرق درغم، آه، می لرزد ز یارانی شدم جویا خبر آمد: زمین درسمتِ کرمانشاه می لرزد دلِ سنگی جدا از کوه می گردد بیابان در بیابان، راه می لرزد شکسته آسمانِ مرز را ناله در اوجِ غم ، گمانم ماه می لرزد کسانی از مصیبت باز می گریند در و دیوارِ درمانگاه می لرزد به یک تومان نمی ارزد جهان،دادا، زمانی که دلی ناگاه می لرزد دادا بیلوردی – بیست و یکم آبانماه 1396 *
دادا بیلوردی
1396/03/19
558

ده زلال پند (13) * 121- کار امروز * مشکل آرایی نکن کــارِ امـروزیـت فـردایــی نکن عشق ورزی را بلد باشی اگر در کار خویش عشق را در یاب و هرجایی نکن درد پیـمایی نکن * 122- توکّل * بیـشتـــــر گل می کنی تــــــا بــرای او تــوکّل می کنی لیک بی او چون میان جهل وارد می شوی هرچه دل ، مانند بلبل می کنی خویش را خُل می کنی * 123- وزنه ی غیرت * پیش ناحق خم شدن یعنی از مردی، پیــاپی کم شدن وزنه ی غیرت نگهدار و ثقیل و سخت باش پیش نامردان شُل و مرهم شدن بوده در گِل رَم شدن * 124- طوطی و بقّال * دل شناس و حال را بر همه یکسان مبین احوال را وَرنه گمراه آنچنان باشی که بر یاد آوری مـاجــــرای طوطـی و بـقّـال را صحبـت جهّـال را * 125- بندگی * در کنار زندگی می کنم بر شاه عالم بندگی بندگی را آنچنان خــواهم کــه با زیبندگی می دهد بــــر عزّتم پایندگی لذّتِ فرخندگی * 126- حقّ * ناله ، بیجا می کنند حـقّ را آنـانـکه پـیـدا می کنند حقّ چون پیدا نبـاشد ناله دنبالش سزاست ساکنانی چونکه دل،وا می کنند قطره دریا می کنند * 127- قضاوت * بـا قضـاوت هــای زود می شود گاهی ز حق مردود بود همچو مردودی کـه کاهد بین خلقی اعتبـار تـا ببینی نـامی از شخصی زدود جای آن خواری فزود * 128- شانس * مانعی بشکسته است کانــــدران نیـــرو همی بگسسته است کــــــــار، محکم دار و از بختت میــاور شکــوه ای شانس بیش از هرچه بر تو بسته است جهد را پیوسته است * 129- تقدیر * آنچه از تقدیر هست بیشتر با عشق در تفسیر هست گــــاه از تقدیــــر نتـوان عشق را آزاد کرد عشق غالب بر جوان و پیر هست دست بر زنجیر هست * 130- * همدم خورشید نیست روشنی بخشی که چون مهشید نیست شاعـــــری بی عدل هـــر چند از هنرمنـدان بُـــوَد محتـــرم بــر هیـچ صاحب دید نیست لایــق تـمجیـد نیست * ایضاح: دوستان گرامی در صورت تمایل به کسب اطلاعات بیشتر در خصوص قالب های عروضی سبک زلال به منبع زیر تشریف ببرند: http://dadazolal1.blogfa.com/
دادا بیلوردی
1394/12/11
659

عشق را بـا خـون خـود كردي تـو معنـا اي شهيـد! خـويـش را بـردي بـه اوج عـرش اعـلا ، اي شهيد! زنـدگي تسليم تـو شد ، مــرگ خــالي از عــدم زنـده تــر از تـو نمي بينـم بـه دنيــــا اي شهيـــــد! در كـلاس عشـق تــو ، استــادهــا بنشستــه اند كـــز تـو آمـوزنــد ســــرمشق الفبـــا، اي شهيد! نــور مي پــاشي بسان مــاه بــــر قصر امـل عشـق مي نوشد ز تـو عــاشقترين ها اي شهيد! مـأمـنِ جــانْ پَـرورت ، ســـــرمنــزلِ مقصـــودها حـــاصلي از بــاورت ، روحِ تـجلّا اي شهيـــــــــد! عـــالمي حيـــران بـه شور و عشقبــــازي هاي تـو گلشنـــي حسرت بـــه ديـدارِ تـو رعنـا، اي شهيد! جــز خــدا واقف نـشد بـــر اوجِ عـرفـانِ تــــو كس چــونكه گشتـــه عـاشقت آخـر خـدا را اي شهيـد! تيــغِ هيبت مـــي زنـي انـديــــشه ي فـرعُوْن را بـا يدِ بيضائي ات ، مانندِ موسي(ع) اي شهيد! تـو عظيـم و اعظمـي ، عـاري ز نـقصان و عـــــدم تــو شريف و اشرفي چون شاخِ طوبي اي شهيد! موج موج از تــو سرازيــر است بــر رگهــاي عـشق شورِ سرمستي كـه در خــونست پيـدا اي شهيد! بــي تـــــو مـــي ميـــــرد جـهانِ عزّت و امّيــدها بـي تـو مي خشكد گـلِ رازِ تـمنّـا اي شهيد! تـو مــراد و عــــارفــــي در گـــلسِــتانِ معـــرفت جـلوه ي روحِ تو را خواهم تماشا اي شهيــــــد! بـر تـهيـدستـــان ، نـگاهــــــي از حضور پـاك بـاد چـشم يـاري دارد از عشقِ تو دادا اي شهيد! . شعر : دادا بیلوردی 1372 هجری شمسی
دادا بیلوردی
1394/12/09
501

به كوي عشق تو دلا نشانـــه دارم سرشك ديده در غمت روانه دارم فتاده بس كه تشنه خـرمـن ِ وجودم براي شعله ور شدن بهانـــه دارم بدان كه بـــي تو عاشقي شكسته ْ بالم درين قفس شكايت از زمـانـه دارم به گوشه اي نشسته ام غريب و تنها نگر چو در رهت حزين ترانه دارم تو خواهي آمد اي گل ِ هميشهْ سبزم تو را به قلب خود درآ كه خانه دارم دلم ز شوق وصل بين چه بيقراراست! به باغ ِ انتظارت آشيانـــــــه دارم بريده ام ز غير ِ تو كنار ِ نهــــري ز ريشه يك بهار را جوانه دارم ز بيكســـــي بنالـم اي نگار دادا كه از دلم شراب ِ خون روانه دارم
دادا بیلوردی
1394/09/14
445

*

برف میبارید و من

مات و حیران بر سپیدیِ چمن

می شدم غـرقِ تـماشـای جهـان ِ خـویشتـن

بیگمان پوسیده خواهد گشت تن

روزگاری در کفن

*

برف می بارید و باز

غنچه می نالید از سوز ِ اَیـاز

موی اسپیدِ سرم می داد بوی مرگ را

نصف شب من در تقلّا و نیاز

یاسمن در خواب ناز

*

ناگهان آمد ندا

چونکه دادا زین قفس گردد رها

در بهاران پیکرش مانندِ گل خواهد سرود

این طبیعت را بـه فرمان خدا

سبزتر از هر صدا

*

 

عالم بیلیر عشقیله یانار جاندی بسیجی

هر لحظه ده آماده ی فرماندی بسیجی

اثبات ائله ییب جنگده اؤز عهد و وفاسین

مردِ عمل و فاتحِ میداندی بسیجی

چون درسین آلیب کرب و بلا مدرسه سیندن

حقّ اوسته فدا اولماقا عطشاندی بسیجی

مظلومین اولان یاره سینه مرهم و درمان

ظالم گؤزونه ناوک و پیکاندی بسیجی

بیگانه اگـــر بـادِ غـروریله دولانسا

ظؤلمت ائوینی ییخماقا طوفاندی بسیجی

غیرتله بو گون مملکتِ عشقه محافظ

حیثیّت و ناموسه نگهباندی بسیجی

ایثار و شهادتده اولان عالمه الگو

بو مرحله ده بهترین انساندی بسیجی

امنیّت و وحدت عملاً نطق و شعاری

دیوانسرادا رهبرِ وجداندی بسیجی

سازندگیِ مُلکِ شرافتده مؤثّر

آبادگرِ کشورِ ایراندی بسیجی

شیطانی لره باج وئره مُمکن دَییل، هیهات،

چون طالبِ حق ، دشمنِ شیطاندی بسیجی

خُلقی علوی، عشقی حسینی، هدفی حق

مستِ می و پیمانه ی عرفاندی بسیجی

واللّهی شرافتدن اوزاقدی دئمَسَم گر

عینِ شرف و معرفتِ جاندی بسیجی

اَل چکمه دادا مدرسه ی عشقِ خدادن

بو یئرده اؤزی خالقه مئهماندی بسیجی

 .

دادا بیلوردی - اروند رود

1365 هجری شمسی

 

 

دادا بیلوردی
1394/08/19
338

71- غفلت جوانی

*

تا جوانی بیشتر

غافل از سود و زیانی بیشتر

گاه سودت را زیان بینی زیان خویش سود

سعی کن خودسر نمانی بیشتر

در زمانی بیشتر

 

*

72-صدای زندگی

*

این صدای زندگی

می کنـد مــا را گـدای زنـدگی

گاهگاهی پـای نوزادت ببـوس و نـاز کـن!

چونکه خواهد سوخت پای زندگی

لا به لای  زندگی

ب

 

*

73- حسرت به خاک

*

هر کسی را عیب هست

خود هم این را دانی ای زیبا پرست

پس بُوَد پنهان بـه زیـرِ پرده ی شهوت عیوب

آنکه دل در حسرتی بر خاک بست

روح را درهم شکست

 

*

74- عشق مجازی عصر اینترنت

*

هر که چون فرهاد شد

لذتّ ِ شیـریـنِ او بــر بــاد شد

یک نفر نه پول و شغلی داشت نه کاشانه ای

عصر عاشق بر زنی شیّاد شد

تـا سحـر معتاد شد

 

*

75- آفتاب

*

باش مثل آفتاب

بر غنی و مستحق یکسان بتاب

گاه دنیـایی عوض گـردیـده از پنـدارها

در نهایت بوده گلزاری سراب

یا سرابی غرق آب

 

*

76- خستگی

*

بوده هر جا خستگی

ارمغان آورده از وابستگی

خسته از کار و تلاش اندر معاش خود مباش

ابر و مه در حالت پیوستگی

دارد آب رستگی

 

 

*

77- آبرو

*

عشق مَردش بیشتر

مرد هم غیرت نَوَردش بیشتر

آبرو چون گل، هوس مانند بادِ خشک لیک،

هر که بادش بیش دردش بیشتر

برگِ زردش بیشتر

 

*

78- حرف و عمل

*

من ندیدم در تنت

پیشِ حق نازکتر از مو گردنت

بر غرورِ خویش نازی مثلِ یک گردن کلفت

نیست بر میدان، عمل آوردنت

جای صحبت کردنت

 

*

79- اهل درد

*

می ستای آن مرد را

کو شناسد اهل عشق و درد را

باغبان، آنکس بوَد که موقع ِ فصل بهار

سبز بارد برگهای زرد را

غنچه ی دلسرد را

 

*

80- انرژی درون

*

از برون تخمی شکست

دربِ آسایش به یک جاندار بست

لیک تخمی دیگر از داخل شکست و هست داد

گر انرژی از درون آید به دست

زندگی آورده است

*

دادا بیلوردی
1394/08/19
340

71- غفلت جوانی * تا جوانی بیشتر غافل از سود و زیانی بیشتر گاه سودت را زیان بینی زیان خویش سود سعی کن خودسر نمانی بیشتر در زمانی بیشتر http://www.axgig.com/images/00943411107906605170.jpg * 72- صدای زندگی * این صدای زندگی می کنـد مــا را گـدای زنـدگی گاهگاهی پـای نوزادت ببـوس و نـاز کـن! چونکه خواهد سوخت پای زندگی لا به لای زندگی http://www.axgig.com/images/59958868482153486729.jpg * 73- حسرت به خاک * هر کسی را عیب هست خود هم این را دانی ای زیبا پرست پس بُوَد پنهان بـه زیـرِ پرده ی شهوت عیوب آنکه دل در حسرتی بر خاک بست روح را درهم شکست http://www.axgig.com/images/48382727529617445671.jpg * 74- عشق مجازی عصر اینترنت * هر که چون فرهاد شد لذتّ ِ شیـریـنِ او بــر بــاد شد یک نفر نه پول و شغلی داشت نه کاشانه ای عصر عاشق بر زنی شیّاد شد تـا سحـر معتاد شد http://www.axgig.com/images/84799431328825456393.jpg * 75- آفتاب * باش مثل آفتاب بر غنی و مستحق یکسان بتاب گاه دنیـایی عوض گـردیـده از پنـدارها در نهایت بوده گلزاری سراب یا سرابی غرق آب http://www.axgig.com/images/84409541854668504711.jpg * 76- خستگی * بوده هر جا خستگی ارمغان آورده از وابستگی خسته از کار و تلاش اندر معاش خود مباش ابر و مه در حالت پیوستگی دارد آب رستگی http://www.axgig.com/images/79654894700249373017.jpg * 77- آبرو * عشق مَردش بیشتر مرد هم غیرت نَوَردش بیشتر آبرو چون گل، هوس مانند بادِ خشک لیک، هر که بادش بیش دردش بیشتر برگِ زردش بیشتر http://www.axgig.com/images/67256615210103076709.jpg * 78- حرف و عمل * من ندیدم در تنت پیشِ حق نازکتر از مو گردنت بر غرورِ خویش نازی مثلِ یک گردن کلفت نیست بر میدان، عمل آوردنت جای صحبت کردنت http://www.axgig.com/images/09725669895096734633.jpg * 79- اهل درد * می ستای آن مرد را کو شناسد اهل عشق و درد را باغبان، آنکس بوَد که موقع ِ فصل بهار سبز بارد برگهای زرد را غنچه ی دلسرد را http://www.axgig.com/images/19763861380290872289.jpg * 80- انرژی درون * از برون تخمی شکست دربِ آسایش به یک جاندار بست لیک تخمی دیگر از داخل شکست و هست داد گر انرژی از درون آید به دست زندگی آورده است http://www.axgig.com/images/52890559281689018958.jpg *
دادا بیلوردی
1394/08/08
340

ده زلال پند (7)

*

61- امتحان روح

*

آی آدم! گِل مبــاش!

هیـچدم از امتـحان غافـل مبـاش!

خاطرت باشد که تو روحی در استثمارِ خـاک.

عاشقی کن، جانبِ باطل مباش!

یارِ چندین دل مباش!

 

*

62- حضور

*

بایـد به نـور رفت

در موقعش ز خاک دور رفت

یعنی بــه دامِ نفس مبادا اسیـــر گشت

باید که غرق در حضور رفت

سرحال و جور رفت

 

 

 

*

63- نظم

*

ز عصـــــرِ حضـرتِ آدم(ع)

تمام ِ نثـــــــرها بـودنـد پشتِ هـم

و سعدی بهتـریـن استـــــــادِ نثـر ِ روزگارش بـود

ولی مــردِ غزل هم بود آن اعظم

و نظمی داشت مستحکم

 

 

 

*

64- هنر

*

رسالت نیست بی نـظمـی

و تکثیــرِ عطوفت نیست بــی نـظمی

ز هر سنـگی شکستــه پس نگینی بر نمی آیــد

هنر باید که صنعت نیست بی نظمی

و بدعت نیست بی نظمی

 

 

 

*

65- جوانی

*

(1)

هر چه زمان می رود

از تو کمی تاب و توان می رود

سنّ تو بگذشت چو از مرحله ی شصت سال

صورتِ زیبای جوان می رود

شوقِ روان می رود

*

(2)

تا که جوانی بکوش

در پیِ هر سود و زیانی بکوش

سود بیفزای و زیان از تن و از روح شوی

خواهی اگر زنده بمانی بکوش

بهر جهانی بکوش

 

 

 

*

66- نیّت

*

شرط، غسلِ نیّت است

آبـروداری  بـرای  ملّت است

در شنا هر چند استادی و صیّادی قوی

اصل، حفظِ موجِ انسانیّت است

صافی اندر خدمت است

 

 

 

*

67- حسد و عشق

*

آسمــان مـی فـهمـد

دیگــر اینبـار جهـان می فهمد

تـا تـوانی عـشق بنما وَز حسادت...آری!

دست بـردار، زمـان می فهمد

روح و جان می فهمد

 

 

*

68- مرد سفر

*

ای مرد سفر

دارم به تو پندی چون زر

خواهی کـه میـان خلق سربلندی را

کن زیـر، بـرِ خالق سر

از سر بگذر

 

 

*

69- بحث

*

دشمنی با جان مکن

خویشتن را بنده ی شیطان مکن

میوه ی دانائی ات از حرف های گند شوی

راز دل بر هر کسی اعلان مکن

بحث با نادان مکن

 

 

 

*

70- پندار نیک

*

تا که شد گفتار ،نیک

یعنی اینکه هر سخن از یار ، نیک

نیکی ِ کردار لیکن بهتر از گفتـار ِ نیک

گر نباشد بیگمان پندار، نیک

آن دو نه بسیار، نیک

 

 

 

 

*

ایضاح:

عزیزانی که مایلند راجع به زلال بیشتر بدانند، لطفاً در دنیای اینترنت، تعریف و قانون زلال و « فنون زلالسرایی » را با دقت مطالعه فرمایند.

اثر فوق نه زلال پیوسته بلکه زلالهایی با محتوایی مستقل و تکی می باشند.

 

آدرسهای اوزان بنیان ( وزن های پنج سطری زلال ) :

http://zolal94.blogfa.com/category/4

یا:

http://shaeranezolal.persianblog.ir/page/4444

تمرین: http://zolal94.blogfa.com/category/16

تمرین:

http://shaeranezolal.persianblog.ir/page/888

توجّه: جهت حفظ ریتم قانونی زلال، تبعیّت از اوزان بنیان، ضروری است

*

آدرس اوزان بنیان پنج سطری: http://zolal94.blogfa.com/category/4

نمونه برای اوزان پنج سطری: http://zolal94.blogfa.com/category/8

*

آدرس اوزان بنیان هفت سطری: http://zolal94.blogfa.com/category/5

نمونه برای اوزان هفت سطری: http://zolal94.blogfa.com/category/9

*

آدرس اوزان بنیان نه سطری:

http://zolal94.blogfa.com/category/6

نمونه برای اوزان نه سطری:

http://zolal94.blogfa.com/category/10

*

آدرس اوزان بنیان یازده سطری:

http://zolal94.blogfa.com/category/7

نمونه برای اوزان یازده سطری:

http://zolal94.blogfa.com/category/11

*

تمرین زلال پیوسته ی قافیه دار پنج سطری:

http://zolal94.blogfa.com/category/13

*

تمرین زلال پیوسته ی قافیه دار هفت سطری:

http://zolal94.blogfa.com/category/12

*

با کمال احترام

خادم اهل قلم

دادا بیلوردی

دادا بیلوردی
1394/08/02
335

زلال عاشورا

مـردی نماز کـرد

بعـد از نماز ، دست باز کرد

گفتـا: «بـده خـدای من، آنچـه صلاح توست!»

خالق، نظر به طرحِ راز کرد

پـرونده ساز کـرد

*

اوّل نوشت: «نور»

تاییدِ لحظه هائی از حضور

یعنی: تمام شد سخنِ بنده، حـرف نیست

بایـد مقـامی آورنـد جـور

در یک جهانِ دور

*

دوّم نوشت: «آب»

صیقـل به روح ، زیرِ آفتاب

یعنی: هر آنچه داخلِ جسم است رفتنی ست

گاهی به نرمی و گهی شتاب

گاهی در اضطراب

*

سوّم نوشت: «خون»

طـرحی شبیهِ نقشه ی جنون

رازی که در کلاسِ تمنـّای معنـوی ست

یعنی: عـلامتی ز دل بـرون

با حکمِ «راجعون»

*

آنگه فرشتگان

مستِ شکـوهِ محضرِ انسان

در آسمانِ حیــرتش اصلِ نمـــاز را

کردند ادا از دل و از جان

در عالمِ عرفان

*

آری، چنین شدست

رجعت بـــه مـاورا یقین شدَست

اینجا پُـلی بُــوَد بـــه تجلـیّ گــهِ شـهـود

آنکس که عاشقِ زمین شدست

دردآفرین شدست

*

بایـد به نـور رفت

در موقعش ز خاک دور رفت

یعنی: بــه دامِ نفس مبادا اسیـــر گشت

باید که غرق در حضور رفت

سرحال و جور رفت

 

دادا بیلوردی
1394/07/19
352

زلال عاشورا (1)- ( ترکی )

***

کربـلانی ماتـم آلـدی

چیگنینه زینبده قانلی پـرچم آلدی

گولشنه اود ووردولار گوللر سوسوز چؤلده سارالدی

شیعه لـر قلبین خداونـدا غم آلدی

گؤزلرین جامین نم آلدی

*

آغلیار تلّ اوسته زینب(س)

داغلیــار دونیــانی دستـَه دستـَه زینب(س)

قالدی پیغمبـــر(ص) بالاسی تشنه میدانـدا کؤمک سیــز

نئیله سین قان عرصه سینده خستـَه زینب(س)

قارداشا دلبستـَه زینب(س)

*

آغلیــار حیـدر حسینه(ع)

حضرتِ زهـرا(س) و پیغمبـر حسینه(ع)

آغلیـار داغـلارلا باغـلار دریـالار گلمیش نـوایــه

قانلی داش و نیزه و خنجر حسینه(ع)

مسجد و منبر حسینه(ع)

***

 

زلال عاشورا (2) – (ترکی)

***

ای شریف آزاده انسان!

ایستییه ر سن تک مسلمـان دینـه قرآن

قهرمان سن سن شرف دریاسی سن سن عشق سن سن

ائیـلـه ییبسن عالمی بـاخ گـؤر نـه حیـران

یا حسین جان یا حسین جان!

*

بـاغـلادیـن حقّیـلـه پیـمـان

اَیمه دین زوره بویون دونیاده بیر آن

عشق دانشگاهـی نین استـــادی ای عالـمـده اُلگـو !

سؤیله یَـه ر احسن سنه دادار سبحان

قانین آخدیقجا لب عطشان

*

سرور و شاه شهیدان

آشنـای عـالـمِ اسرار و عــــرفـان

کیـم کئـچَـر اهـل و عیالیندان بـو شور و رغبتیله !

وار یوخون بیر گونده ائیلَر دینه قوربان؟!

امتحان وئردین نه آسان!

*

ای عـزیــز و نــور رحمان

اؤلمه ییبسن تـا قیامت جاودانسان

انـقلابیندان آلیـــر درس انـقلابـلار بــــو جهـانـدا

فخر ائدیـر گؤیلر سنه ای جان جانان

اولدون آی گوندن درخشان

***

 

 

 

شور عاشورا (3)- (فارسی)

***

فـریـاد ازیـن درد

میـدان بگـرفتـه قـومِ نـامــرد

اولادِ حسین ابن علی(ع) زار و حزین است

آن ظلم که کوفه بر خدا کرد

غمخانه بگستـرد

*

بگذار بگریم

در این حرم ِ یار بگریم

بگـذار کـــه با دیــده ی خـونبار بنالم

با داغِ نهان ، زار بگریم

غمبار بگریم

*

امـروز فغان است

خون در لبِ یک رود، روانست

امـروز به شش ماهه عـطش ، آب نـدادنـد

نـامــردمی و ظلـم ، عـیانست

عالم نگران است

*

فریاد برآرید

آن حادثه بر یاد برآرید

امروز سرِ عـاطفه از پشت بریـدنـد

آه از دلِ آزاد بر آرید

فریاد برآرید

*

بگذار بسوزم

با محنتِ دلدار بسوزم

بگـذار کـه از آتـشِ جانکاه بـنـوشـم

در حسرت دیدار بسوزم

بسیار بسوزم

*

 

دادا بیلوردی
1394/07/10
337

(1)

هر چه زمان می رود

از تو کمی تاب و توان می رود

سنّ تو بگذشت چو از مرحله ی شصت سال

صورتِ زیبای جوان می رود

شوقِ روان می رود

*

(2)

تا که جوانی بکوش

در پیِ هر سود و زیانی بکوش

سود بیفزای و زیان از تن و از روح شوی

خواهی اگر زنده بمانی بکوش

بهر جهانی بکوش

 

 

دادا بیلوردی
1394/06/04
322

آقا ! دلم بـراي حـرم تنـگ گشتـه است

پايــم بدون حسِّ شما لنـگ گشتـه است

چــونان كبـوترم كه پـرش را شكستــــه اند

يا آهويي كه زخميِ يك سنگ گشته است

اشكم صــداي عطـر تـو را داد مـــي كشد

آهم به ناي تشنه ،خوش آهنگ گشته است

ديگر زمان ، زمانــه ي مـاه و پلنـگ نيست

اظــهار عشـق بـر غــربا ننگ گشته است

ديـدي در آن حـوالــي اگـر دست و پـا زنان

قلبي ز نصف وا شده خـونرنگ گشته است

حتما ً منـم ، پرنده ي هجــران كشيــده ات

بـاري دلـم بـراي حــرم تنـگ گشتـــه است

 

.

.

علي اي حبيب خداي دل ، شهِ مُـلك ارض و سما رضا (ع)

تو جهانِ عشقي و عاشقي به تو مي سزد به خدا رضا

دلِ بيــــقرار من اوفتـــــد چـو كبــوتـران ِ حـــرم ، عطش

كـه كنـد طواف ِ مقام ِ تـو بـچـشد سبـوي بـقا رضا

بـــه كــدام معــرفت آورم بـه حضــورِ پاكت ارادتـــي

كــــه فقير و عاجـزم از ادب ، مگر از تو معجزه يا رضا !

تو ابوالعجايبـــي و عـَــلم به جبال ِ عــاطفه مــي زني

اي امـانسراي الـــهي اش دل ِ كعبه ي فـقـرا رضـــا

بـــرو اي رفيـق شكسته دل غـم راز پيش علي (ع)بگو

كــه اگــر چنين ادب آوري كنـد حاجت تـو روا رضا

بـه دو ديـده خـون بگـريـــسته ز مصيبت ِ پـدران ِ خـــود

چه دلي گداخته از محن به هــواي كـرب و بلا رضا !

نه مريـــد شيخ زمان ببين نه حريصِ مسند ِ خان نگر

بـه قـواي دولتِ معنـوي نـگــــرفتـه گـو كــه كجا رضا

تـو ارادتـــي بنـما طلب، كــرمي كه آهـوي بـــي زبان

شـــده در پـناه محبّتش ز نـگاه مست رضــــا رضــــــا

برسان ز گلـرُخم اي صبـا بـه من عطــر ناب محمّدي

كه خمار كــوي وصالـشم چـو حَسَن بُــوَد به ولا رضا

چـه خـوشست همـدم او شــدن به كنار گنبد زردكف

كه به جرعه اي ميِ لعلگون چشدم به قصد جلا رضا

دل خادمان، همه مست بين به ركابِ ساقــي ِ ذوالكرم

مي ِ كبــــريا دهـد از وَلا بـه مجـالسِ عــــرفا رضـــــا

ندهـــم بـه عــالمي از مَلك دُر ِ ناب ِ مشهد ِ يار كه

بكنـد نـهان ، رُخ ِ شمسْ گـون به خفاي زلف ِ طلا رضا

اگر آسمان به تو قهـر شد بطلب شفاعت عشق كه

ز دَم ِ رضاعـــت خـود كنـد به خـداي تشنه ثنا رضا

به تمام قـدرت حـق كه دل ، شده فاتح ِ همه قلب ها

متحيّـــرم كـه ز دست ِ دون نـگـــــرفته تيـغ چرا رضا!

نگــر آن مـروّت و رحـم را به كمالِ علم و فــروتنـــي

كـــه نموده لـذ ّت ِ سلطنت ، به فـداي زهر ِ قضا رضا

ز چهــــارده طـــرف از قـضا در ِ ميكده همه باز بيــن

بــه عطش مي ِ عـــرفا دهد به مريض عبير شفا رضا

چه خوشست عالم ِ بي غش آن دل بي رياي قبول را

كه دهد به لطف خدائي اش به دعاي خسته بها رضا

چه كنم كه محرم سرّ حــق ز كـران به حيـرتم آوَ ر َد

شده جـانشينِ خـدا مگـــر بنـموده كـار ِ خــدا رضا !

روَد از بَـــرَم دل ِ آتشين سوي بـارگـــــــاه ِ ابــوالجواد

مگــــــــر اعتنـا بـنـمايـد و كــرمي كنـد بـه دادا رضا

*

1374 هجری شمسی

مشهد - دادا

دادا بیلوردی
1394/05/11
337

ارادتی به محضر مبارک حضرت امین (زید عزّه ) ( مقام معظم رهبری)

*

تقدیمی به سبک شعر زلال

*

بارم به تو سلام

از آسمان عشق صبح و شام

جانـم فدای اشک و دعا و نیایشت

مستم نما بدان زلالِ جام

ای مردِ خوش کلام

*

افسوس ای امین

ای که کشیده ای تو درد دین

اولادِ شمر و حـرمله بـا نـام ِ مختلف

کردند خون، دوباره در زمین

از نو شدی حزین

*

اینجا خراب هست

این یک زمین که پر ز آب هست

مرهم بـه زخمِ داغ و عطشناکِ ما نشد

جایی که غمش بی حساب هست

بر من سراب هست

*

یادت شود که ما

هستیم چون غریبِ آشنا

خواهیم شد دوباره درآن سوی مرز نور

سرمست تر از وقتِ ابتدا

خوشحال با خدا

*

دای دولما نیسگیله

گؤز آغلادیقجا اینجی ییر گیله

حقّین بو آندا مصلحتی هر نه دیر خوش اول

اسرارینی گـر هر یئتن بیـله

تانرین گلَـَر دیله

*

ای جان سنه فدا

سن آغـلایـــانـدا آغـلایـیر دادا

لرزه سالیـر گئجه یـاریسی کؤنلومـه سَسین

قورخوم اودورکی خشم ائده خدا

بو یئر گئده بادا

*

یوم الحساب وار

ظالملـره آخــر جـواب وار

هئچ کس بو یئرده قالمییاجاق حشره دک دیری

هم زجر واردی هم ثواب وار

دوز انتخاب وار

*

ابوالفضل عظیمی بیلوردی (دادا)

بیست و نه تیرماه 1394 هجری شمسی

سبک شعر زلال

 

دادا بیلوردی
1394/05/06
367

.

درد را دوصد نکن!

زیرِ سقفِ آسمان ، تو بد نکن!

آه ای دوست ! به دریـا صفتان باران شو!

خواهشِ مرا بنوش و رَد نکن!

کینه و حسد نکن!

 

 

 

دادا بیلوردی
1394/04/26
379

دادا و حافظ در عید سعید فطر *** عشق پُرشور و ميِ جان نيز هم دلبــــــرم در خانه مهمان نيز هم عيــد فطر است و زمانِ عاشقي در بسي اقليم و ايــران نيز هم مي چشم پيمانــه با يـادِ سحـر از لبِ جـانـان و قـــــرآن نيز هم عشق را تفسير خواهم كرد من پيشِ عاقل ها و مستان نيز هم داده ام بـــــر ساقــــيِ محـــرابها اين دلِ سرمست و ايمان نيز هم يـار بـا مـا عشقبـازي مـــي كنـد گفتــه ام ديـــروز و الآن نيـــز هم نـوش خـواهم كــرد جــام تلخ را پيش رقّـاص و غزلخوان نيــز هم خــوب فرمودست حـافظ ، مرحبــا « يـار ما اين دارد و آن نيـز هم عاشق از قـاضي نترسد مي بيار بلكه از يــرغـوي سلطان نيز هم » حـال كـــرده بـا غــــزل هاي دادا مردم تبـــريز و تـهران نيــــز هم *** عید فطر بر دوستان عزیز مبارک باد نماز و روزه تان قبول حق باد