تقدیم به حضرت زینب سلام الله علیها
روز 15 رجب المرجب، روز آخر ایام البیض، مشهور است که روز وفات آن بانوی صبر و سکوت و ایثار است. صبح این روز، دلم به شدت هوای سرودن در باره ی حضرت زینب سلام الله علیها را کرد. با حال ناخوشم، چنین سرودم و آن را تقدیم درگاه بلند آن بانو کردم؛ باشد تا در یوم الحشر، آن شاه کلید عالم هستی که نمونه ی اعلای حیدر و فاطمه سلام الله علیهما است، نگاهی به لطف بر این غریب افکند و مرا نیز در جمع عزاداران خویش تلقی بفرماید:
«زینب» است این یا شکوهِ حضرتِ زهراستی
دختر است این یا مثالِ حضرتِ مولاستی
این که از صبرش، صبوری هم به تنگ آمد، نگر!
آیتِ معجزنمایِ حضرتِ یکتاستی
کربلا شد تا ابد مصراعِ شعرِ عاشقی
مصرعِ دیگر جمالِ زینبِ کبراستی
«ما رَأَیتُ غَیرَ حُسن» گفت آن شیرِ ژیان
افتخارِ عالمین و تاجِ «کَرَّمنا»ستی
خطبه اش در شامِ آن دوران طنین انداز شد
این بیانِ کیست؟ بشنو: رهبرِ دنیاستی
«شامِ» آن دوران چه شام است و پلیدی هایِ شوم
بهرِ آن دختِ سه ساله، تشتِ زر آراستی
شامِ آن دوران چه شومی ها به «آل الله» داد
عمّه اش زینب پریشان شد که «سَر» این جاستی
«سَر» نگو، خود آیتی از کردگارِ ذوالجلال
می شنیدم آیتِ قرآن در آن «لب»هاستی
آن سه ساله چون لب و دندانِ زخمی را بدید
شِکوه کرد آغاز و غمزه با رخِ باباستی
ناز می کرد و نیازی با سرِ بابا، خموش
آن قَدَر گفت و شنید و غرق در رؤیاستی
ناگهان دریا تلاطم شد، دلم آتش گرفت
جان فدا کرد آن رقیّه، در جهان غوغاستی
این مصیبت این قَدَر سخت است بر زینب، مگر؟
جسمِ زینب هم کنارش ماند و جانش کاستی
زینب است این، کوهِ صبر و صَمت و حلم
زینبِ زهرا و حیدر، افتخارِ ماستی
در فراسویِ زمان همواره این «تثلیث» ماند
زینب است این، حیدر است این، یا خودِ زهراستی
محمدعلی برزنونی، سارایوو؛ 15 رجب المرجب وفات حضرت زینب کبری سلام الله علیها، 17 خرداد 1391 هجری خورشیدی؛ ساعت 9 صبح