این حسین است، عجب مولایی است
روز شنبه مصادف با سوم شعبان المعظم در سال 1391 هجری خورشیدی، در کشوری غریب که با مسایل اهل بیتی بیگانه است، دلم هوایی شد و برای مولا گرفت. این قصیده ی ساده، همین طور بر زبانم جاری شد. ساده است، اما حرف دل است. این قصیده، در پیشواز سوم شعبان المعظم تقدیم دوستان کلبه باد:
باز امروز دلم رؤیایی است در ضمیرِ دلِ من غوغایی است
باز امروز دل آتشکده شد قلبِ سودازده بس رؤیایی است
آسمانِ دلِ من ابری شد باز این قلب ببین، دریایی است
مطربِ عشق چه پر سوز و نواست زخمه زد بر دل و دل، سودایی است
هوسِ غنچه، شکفتن باشد هوسِ باغ دلم، مینایی است
ما در این شهر ملامت شنویم چه ملامت! سخن از رسوایی است!
عندلیبان همه ساکت گشتند نوبتِ مرغِ دل و آوایی است
متحیِّر شدم امروز، چرا؟ این دلم ابری و باران زایی است!
دلِ سرگشته بگو: علّت چیست؟ نکند باز غمِ تنهایی است!
دلم از بهت، نگاهی انداخت چه دلی؟ در گروِ فتوایی است!
تا سؤالی بشد از علّتِ سوز دل هوایی شد و در اَهوایی است
ماهِ شعبان شد و تو در خوابی روزِ میلادِ گلِ زیبایی است
گلِ خوش عطر و دل انگیز نگر لاله یِ سرخی و در صحرایی است
چشمِ سر را به دو انگشت ببند نوبتِ چشمِ دل و بینایی است
نامش از روضه یِ رضوان آمد که «شُبِیر» است و گلِ زهرایی است
عالم از هستیِ او نُضج گرفت روشن از نورِ رخش هرجایی است
فُطرُس از عرش به فرش آمده بود که کند لمس، عجب آقایی است!
لمسِ مولودِ مبارک، پَرِ اوست بعد از آن لمس ببین: بالایی است!
نامِ او فاش بگو، شیخِ غریب این چسان شعر و غزل آرایی است؟
او «حسین» است و بهارِ عشق است نامِ او سرخطِ هر شیدایی است
اولِّ دفترِ هر عاشق بین دل، که مجنونِ رُخِ لیلایی است،
عاشقِ اوست، خودش بی خبر است عشقِ او منشأِ هر دارایی است
گلِ ما تک گلِ بازارِ دل است چه نکومنظر و خوش سیمایی است
رخِ زیبایِ حسین است، ببین محوِ زیباییِ او جان هایی است
او دل آرامِ سحرها باشد این حسین است، عجب مولایی است!
محمدعلی برزنونی؛ سارایوو؛ شنبه 3 تیر 1391 مصادف با 3 شعبان روز میلاد مبارک اباعبدالله الحسین علیه السلام