bg
مریم زنگنه
1403/08/15
62

برای گریه های خود ندارم شانه هایت را
سرم را روی زانو نه، دلم دیوار میخواهد

درین کنج قفس بی هم نفس افتاده ام اکنون
دلم یک قوی عاشق نه، ولی یک سار میخواد

زمانی عاشق آواز و رقص و زندگی بودم
هم اکنون کنج تنهایی دلم گیتار میخواد

دگر طاووس و بلبل قمری و گنجشک زیبا نیست
درونم رو به تغییر است دلم کفتار میخواهد

نمی شوید دگر الکل غمم را از پس سینه
به اشک عادت ندارم من، دلم سیگار میخواهد

ندارم جرات اینکه بگیرم از خودم جان را
دلم یک زلزله همراه با آوار میخواد
مریم زنگنه
1403/07/27
70

بیرون بزن از خانه درین عصر که یک ریز

میبارد از آن غصه و افکار غم انگیز

ای یار رها کن این دو ترکیب زمین را

ترکیب شد عصر جمعه با غروب پاییز
مرتضی عباسی
پلک
1403/07/19
25

و اینگونه میان آسمان و زمین پرواز کردم
تا ادامه راه
انتهای قفس
تا معبد گمان
من گمان می‌کردم در خیال هم می‌توان نمرد
در خیال هم می‌توان رسید
در خیال هم می‌توان رویید

در خیال هم می‌توان رویید و اینگونه پژواک مردن را در گوش‌هایم نجوا کردم
بی بهانه، بی‌تردید، بی‌ابهام
ادامه راه تا مردن
ادامه قفس تا نجوا
گویی آدم هم هوای سیب کرده بود

من آدم بودم و حوا را هوایی کرده بودم
تا برویم به خیال
برویم به خیال
برویم به ابهام
من سیب را خورده بودم
اما رانده نشدم
من رانده نشدم
من خیال می‌کردم من گمان می‌کردم رانده نمی‌شوم رانده نشدم
رانده نشدم
نشدم نشدم
نشدم
...
#مرتضی_عباسی
مریم زنگنه
1403/07/11
58

میگویم نظرت چیست چای دارچین بریزیم و کنار پنجره باران خورده آرامش شب را به تماشا بنشینیم؟

پولکی چشمانت را بیاور
مبادا به موشک باران فکر کنی!
شاید اصلا فردایی وجود نداشت
شاید پسر منو تو اصلا کودک جنگ نشد

تو فقط به فکر سلامتی خودت باش، و برای همگان آرزوی سلامتی کن🙏💚

-مریم زنگنه

#جنگ
ابراهیم حاج محمدی
1403/05/06
70

《حلاوت‌خانه‌ی دنیا مگس در انگبین دارد》*
سواری کی دهد بهتر《چموش اسبی که زین》دارد

مجال عمر آدم هست عشرتگاه حیرانی
زمستان و بهارش مثل قرآن مدّ و لین دارد

چو سر بر آستانِ شیخ آوردی، ندانستی؟
بجای دست این اعجوبه پا در آستین دارد

ندارد جز نشانِ کفر بر پیشانی، از رندی
خلایق گر چه پندارند، لاکردار دین دارد

الکساندر چوخوف تا شیخِ ما را دید با من گفت:
برهمن پینه بر پیشانی‌اش مانندِ این دارد

یقین دارم که در اندیشه از هر شیخِ لامذهب
《ولادیمِر پُتین》 کمتر شباهت با لنین دارد

نبینی کیمیاتر از خلوص امروزه در هر جا
گمان تنها نبر ناخالصی تولیدِ چین دارد

اگر پای تو تاول می‌زند چرکین ملالی نیست
شرف نعلین شیخ شهرتان چون بر پوتین دارد

کُنَد قالب تهی بوالهول، شیخ شهر ما وقتی
گره بر ابروانش هست و چینی بر جبین دارد

به چشم خویشتن دیدم تلو می‌خورد سرمستی
بلوف می‌زد که جامش شیخِ ما سرکنگبین دارد

《قمر》

@@@@@@@

* مصرعی به وام از حضرت بیدل دهلوی
سید محمد حسین شرافت مولا
1403/04/01
89

 

بسمه تعالی

 


روزنامه خبر جنوب _ ضمیمه ادبی " نگاه پنجشنبه " _ 12 آبان 140

 

بررسی دیدگاه های عطار نیشابوری در مثنوی فتوت نامه

                                                                                                

                                                                       

 

چکیده

 

پندهای اخلاقی و دینی ناب که از آموزه های وحی فرستاده ی خداوند تابان و یا از تجربه های شکست و توفیق افراد دیگر می باشند , راه سعادت در زندگی به ظاهر عادی امّا عجیب و پر از مشکل است .  باید تمام انسان ها را که در روز نخست آفرینش , از نور ِ خداوند درخشان آفریده شدند , دوست داشت . و از روی غرور ِ نفس امّاره و نادانی و سطحی نگری , تفاوت نگذاشت . همچنین , باید همواره فروتن بود . و تکبّر نداشت .  زیرا کبر , براساس وحی فرستاده ی خداوند تابنده به پیامبر ها (ع) ,  تنها برای سرشت کبریایی خداوند است . و با هر فردی , اقتضای سنّ او را که بر اساس دانش پزشکی و بر اساس شرایط محیطی , بر جسم و روان او تاثیر زیادی می گذارد , در برخورد ِ با وی رعایت نمود . و بر اساس قانون آفرینش و عقلانیّت ,  نتیجه ی هر خواسته ای در دو جهان , تنها نه در خیال و گفتار بلکه همراه با کردار است . و باید در پیشگاه خداوند درخشنده و در جامعه که سرشت مخالف بی ادبی دارند , همواره ادب داشت . تا مورد تنبیه خداوند بزرگ و جامعه قرار نگرفت . و سعادت الهی در دو جهان , بر اساس وحی فرستاده ی خداوند بزرگ به پیامبر ها (ع) ,  تلاش در بندگی و عبادت های تنها آفریننده و پرستیده , قدرتمند ترین و زیباترین سرشت وجودی هستی یعنی خداوند است .

 

واژه‌هاي كليدي: پند دینی , پند اخلاقی

 

مقدمه

شیخ فریدالدّین محمّد عطّار نیشابوری , در سده ی هفتم هجری در شهر نیشابور پا به جهان گذاشت . ایشان , به گواه آثار تاثیر گذار جهانی اش , شاعر , نویسنده و عارف ماندگار ادبیّات پارسی و جهان است . فرزانه ی والای نیشابور , شیخ عطّار , پندهای ژرف اخلاقی و دینی نیز , در آثار بسیار تاثیر بخشش , برجای گذاشته است . که مثنوی : فتوّت نامه , که منسوب به ایشان است , از آن جمله است . در زیر , به بررسی مثنوی پندآموز ِ ناب و جاودان " فتوّت نامه "  می پردازیم .

 

متن

 

همه کس را به یاری دوست داشتن
نگفتن آن یکی مغز و دگر پوست

عطّار نیشابوری به نکته ی مهمّی اشاره می کند :
تمام انسان ها را  که در آغاز آفرینش بشر بر اساس وحی فرستاده ی خداوند به پیامبر ها (ص) ,  از منبع نور و درخشان ترین و زیباترین و پاک ترین  ِهستی یعنی سرشت ِ وجودی الهی ,  آفریده شده اند , از قلب , دوست داشته باش . و یاری کن . و در اندیشه و حسابگری خویشتن ,  با پرهیز از غرور و منفعت طلبی ِ دنیوی و سطحی نگری که بر اساس وحی فرستاده ی الهی , موجب خشم الهی است ,  میان افراد , مانند تفاوت ِ : "هسته " ی اصلی , که قابل استفاده و خوب می باشد و " پوست "  ظاهری ,  که غیر قابل استفاده  و بد می باشد , قضاوت نکن . 

به هر کس خواستی می باید آنت
اگر خواهی به خود نبود زیانت

در ادامه ,  فرزانه ی نیشابور می فرماید :
چیزی را که برای خود می خواهی , برای انسان های دیگر هم بخواه . زیرا تمام انسان ها , از سرشت  زیبایی بی پایان و نور بی کران سرشت خداوند آفریده شده اند . پس , باید خیرخواه همه ی انسان ها باشیم . تا خشنودی حضرت آفریننده ی پرستیده یعنی خداوند را به دست آوریم . آری , خداوند تابان در زندگی ِ سعادتمندانه , به چنین کسی , زیان نخواهد رساند .

زبان را در بدی گفتن میاموز
پشیمانی خوری تو هم یکی روز                                

آری , فرد باید در کلام  , از واژه های گناه آلود و بد , استفاده و حتّی امتحان نکند .
زیرا , حکمت خداوند بزرگ , بر اساس وحی فرستاده ی خداوند به پیامبر ها (ع) اینگونه است که :
سرانجام , عدل خداوند ,  زمانی , سزای بدی کلامت را خواهد داد . و پشیمان خواهی شد .

در اینجا , این نکته نیز بیان می گردد که :
ادب , بر اساس وحی فرستاده ی خداوند تابنده و آموزه های اخلاقی ِ پیامبر ها (ع) و سخن های اولیای خداوند درخشان و بزرگان اخلاق و اندیشمند های اجتماعی , یکی از مهم ترین واجب ها و هدف های فرد , در زبان و کردار در پیشگاه خداوند تابان و حتّی جامعه ی انسانی است . و موجب ِ خشنودی خداوند تابناک و جامعه از فرد می گردد . و بی ادبی , در زبان و کردار , مورد تنبیه از سوی حضرت یزدان و
 [2]جامعه خواهد شد . آری : " از خدا جوییم توفیق ادب    بی ادب محروم شد از لطف ِ رب "  

کسی که او را به خشم اندر رضا نیست
فتوّت در جهان او را روا نیست

کسی که هنگام عصبانیّت , خشم خود را کنترل نکند . و تصمیم  به پایان خشم  , نگیرد . و و به خاتمه ی عصبانیّت  , راضی نگردد . بنا بر فرموده ی عطّار نیشابوری , شایسته ی عنوان فتوّت در دنیا نیست . زیرا , عنصر فتوّت , بردباری و گذشت می خواهد . و تنها به توان ِ بازو نیست . و به بزرگی و معنویّت قلب نیز می باشد . تا  موجب درگیری نگردد . و در میان جامعه , موجب ترویج معنویّت و آرامش گردد .

درون را پاک دار از کین مردم
که کین داری نشد آیین مردم

در  ادامه ,  فرزانه ی نیشابور ,  به روش و منش صحیح مردمداری و زیستن با سایر افراد اشاره می کند :
 کینه و دشمنی ِ افراد
جامعه را از ذهن و اندیشه ی خویشتن , باید خالی کرد و از بین برد .
در اینجا , این نکته نیز بیان می گردد :
اگر فرد در زندگی اجتماعی , کینه توزی شخص یا اشخاص دیگر را از ذهن خویش پاک نکند , به حتم , دچار فشار روانی و حتّی دعوا با دیگران می شود . و اندیشه ی شاد و دارای آرامش و بدون کینه ورزی , فرد و جامعه را به روان سالم و در نهایت , به زندگی سالم , بدون دعوا و موفّق می رساند .

تواضع کن تواضع بر خلایق
تکبّر جز خدا را نیست لایق

همچنین , بر اساس وحی فرستاده ی خداوند تابناک به پیامبرهای فرستاده اش (ع) , عنصر" کبر " ,  تنها برای خداوند تابنده و سزاوار وجود ایشان که تنها آفریننده ی هستی و توانا ترین و با شکوه ترین و روشن  ترین سرشت ِ وجودی دو جهان است , می باشد . و خودخواهی و غرور برای آفریده های خداوند بزرگ , خطا و موجب خشم ِ خداوند تابان می گردد .

و برای خشنودی خداوند درخشان و رسیدن به کمال انسانی در دنیا و آخرت بر اساس وحی فرستاده ی خداوند تابنده  به پیامبر ها (ع) و آموزه های اولیای خداوند , باید در برابرخداوند نورگستر و آفریده ها ,  قلب , زبان و کردار ِ  بسیار فروتن و خاشع داشت .

سخن نرم و لطیف و تازه می گوی
نه بیرون از حد و اندازه می گوی

در ادامه , عطّار نیشابوری نکته ی ارزشمندی را بیان می کند :
فرد در هنگام صحبت کردن با دیگران هنگامی که : با مهربانی , با دقّت و نکته سنج و جدید , سخن بگوید , کلام او بهترین تاثیر و کیفیّت را دارد .
همچنین , زیاده گویی و صحبت درباره ی موضوع هایی که درباره ی آنها اطّلاع کافی نداریم ,  بی فایده و حتّی گاهی , زیان آور است .

مگو راز ِ دلت با هر کسی باز
که در دنیا نیابی محرم ِ راز

آری , هر کس ,  رازهای
ی قلبی دارد . که برای آرامش و معنویّت , با فردی نیاز دارد که بگوید . و همدل گردد .
در اینجا , فرزانه ی نیشابور , شیخ عطّار نیشابوری بیان می کند :
راز های قلبی ِ شخصی را با تمام افراد مطرح نکن .  زیرا در بیشتر افراد جامعه , همدم و مورد اعتماد و  پوشاننده ی  راز های قلبی , وجود ندارد .
آری , باید رازهای عمیق را با افراد دارای ظرفیّت قلبی بالا و دارای انسانیّت والا , در میان گذاشت .

مدارا کن تو با پیران مسکین
ببخشا بر جوانان ِ بدآیین                                    

در اینجا , عطّار نیشابوری به نکته ی خردمندانه ای اشاره دارد :

بخاطر شرایط خاصّ روحی و جسمی و محیطی در هر سنّی , اقتضا می کند که روش برخورد و رفتار تفاوت کند .
 آری ,  با سالخورده های ناتوان و ضعیف  که طاقت جسمی و روانی کمتری دارند ,  باید با صبر و نرمی و کوتاه آمدن و رعایت حال نمودن ,  رفتار کرد .
و با جوان ها نیز که احساساتی و کم حوصله و با روش غلط و اشتباه ,  با مسایل زندگی برخورد می کنند , با گذشت و عفو ,   و دوری از دعوا ,  باید رفتار نمود .
این نکته ی ارزشمند نیز بیان می گردد که :
فرد در برخورد با افراد دیگر در هر سنّی , باید ادب را رعایت کند . تا خواسته یا از روی خامی و نادانی ,  کلام یا عمل بد و بی ادبانه ای , نکند .  و برای جلوگیری از دعوا ,  با صبر و فرو بردن خشم و بیرون رفتن از آن مکان ,  عمل نماید .

نصیحت در نهانی بهتر آید
گره از جان و بند از دل گشاید     

نصیحت , عامل بسیار سازنده و ارزشمندی در رشد افراد است .  زیرا , فرد را به خطاهایش آشنا می سازد . تا آنها را برطرف کند .
در اینجا شیخ فرزانه ی نیشابور نکته ی ارزشمندی را بیان می کند :
اگر پند و اندرز ِ کسی  را در جمع به او نگویی . و در خلوت , با خود او مطرح نمایی , عقده های جان و قلبی وی را باز می کند . و دراو ,  تاثیر قلبی افزون تری می گذارد . و حتّی تاثیر عملکردی بیشتری دارد . زیرا به شخصیّت او , اهمیّت بیشتری می دهی .

به طاعت کوش تا دیندار گردی
که بی دین را نزیبد لاف ِ مردی

 شرط حقیقی دیندار بودن , تلاش در عبادت ها  , اعمال دینی و بندگی خداوند ِ بزرگ است . وکسی که دیندار نباشد ,لایق و سزاوار ِ ادّعای ارزشمند بودن و مردانگی ,  نمی باشد . زیرا , عنصر دین است که وحی فرستاده ی خداوند تابناک به پیامبر های فرستاده اش (ع) و نیز آموزه های اولیای خداوند تابنده می باشد . و انسان کامل الهی ِ ارزشمند را تربیت می کند .

به گفتار این سخن ها راست ناید
تو را گفتار با کردار باید

در ادامه , شیخ عطّار نیشابوری نکته ی جاودانی را بیان می کند :
ارزش فرد ,  تنها به زبان نیست . و  صحبت ها و نصیحت ها , تنها به کلام , به کار نمی آید . و باید همراه گفتار , کردار نیز باشد . و گرنه , خواسته ی فکر و کلام , در بین راه ,  رها می شود . و به مقصد ونتیجه , نخواهد رسید . زیرا فرد خیالاتی , رؤیا پردازی می کند . و سخن می گوید .  و فرد واقع گرا , عمل کردن را حقیقت ِ رخ دهنده در زندگی می یابد . و خواهد یافت .
 و این نکته ی مهم , هم در مقصود های دنیوی و هم مقصود های اخروی , می باشد . و سعادت فرد را در زندگی دو جهان , تعیین می کند .

چو چشمت روی آن هستی ببیند
سخن های مَنَت در جان نشیند

شیخ فرزانه ی نیشابور , در پایان مثنوی پندآموز ِ ارزشمند " فتوّت نامه " می فرماید :

اهمّیّت گفتار ها و نکته هایی که بیان می کند , هنگامی برای خواننده ی مثنوی فتوّت نامه , معلوم می گردد و در وجودش , تاثیرعمیق و لذّت فراوانی می گذارد , که خواننده و انجام دهنده ی پندهای مثنوی فتوّت نامه , وفات کند . و روحش به جهان دیگر یعنی آخرت ,  برود . و نظاره گر ِ جهان وجودی اخروی ِ پس از مرگ شود . و در آنجا , درستی و نتیجه بخشی پندهای ناب ِ کاربردی عطّار نیشابوری , برای او که هم , تجربه ی دنیا را پشت سر گذاشته است . و نیز اکنون که هستی اخروی دارد , کاملا واضح و ملموس گردد .

در اینجا , این نکته ی ماندگار نیز قابل بیان است :
فرد , در طول زندگی ,  برخی پند هایی را  که می شنود , بر خلاف ظاهر ساده و شیوه ی بیان معمولی  ,  نباید عادی و معمولی بداند .  و تا زمان و فرصت هست , باید به آنها عمل نماید . زیرا ماهیّت زمان اینگونه است که : به عقب بر نمی گردد . و در اینحالت , فرد در طول مراحل زندگی دنیوی و حتّی برای توشه ی آخرت ,  از مشکل های بزرگی دور می گردد . و توفیق های ارزشمندی را به دست می آورد .


نتیجه گیری

بر اساس وحی فرستاده ی خداوند بزرگ به پیامبر ها (ع) و آموزه های بزرگان دینی و آموزه های دانشمندهای علوم اجتماعی ,  رعایت پندهای ناب اخلاقی و دینی در زندگی روزمره ,  از جمله :  فرو بردن خشم , کوتاه و مفید گویی در صحبت کردن با دیگران و ... و به ویژه رعایت ادب در جامعه و در پیشگاه خداوند تابان , که سرشت پروردگار و افراد جامعه , ادب را واجب می داند و دوست می دارد , موجب سعادت هر چه بیشتر اجتماعی و الهی فرد در دو جهان است .  همچنین , در سده ی معاصر , در جامعه ی ایران و جهان ,  به دلیل گسترش ارتباطات و فنّاوری و افزایش فرهنگ علمی جامعه ها , دانش به سرعت در حال پیشرفت است . و خواهد بود . و هدف این خواهد بود که :  با الگوسازی عملی هر چه بیشتر ِ متون دینی ِ اخلاقی , اخلاقیّات در خانواده و جامعه ی کشور و جهان ,  ارزش خود را حفظ نماید . و حتّی تعالی بیشتری نماید . تا معنویّت روان افراد نیز , که بر اساس دانش های دینی و روانشناسی و پزشکی , مانند دانش های مادّی اهمّیّت بسیاری دارد ,  ارزش خویش را حفظ نماید . و تعالی افزون تری بیابد .

 

مراجع

 [1] عطار نیشابوری ، ف. دیوان اشعار، انتشارات آثار قلم، 1390.

[2] مولوی ، ج. مثنوی معنوی، نشر فراروی، 1382

 

 

 

نویسنده : سید محمد حسین شرافت مولا

 

 

 

 

 

 

مریم زنگنه
1403/03/27
100

زنی توی من زندگی میکنه
که رو صورتش جای یه سیلیِ
شبا بس که با گریه میره به خواب
زیر چشماش هم گوده هم نیلیِ

زنی توی من زندگی میکنه
شب و روز دلشوره داره فقط
همیشه میگه سگ بشی زن نشی
همیشه به دنبال کاره فقط

زنی توی من زندگی میکنه
که واسم شده باعث افتخار
مدالا و لوحای تقدیر اون
داره میگذره از هزاران هزار

زنی توی من زندگی میکنه
قویه، نترسه، ولی بی کسه
صداشو روزا میکشه رو سرش
نمیخواد بفهمن که دلواپسه

زنی توی من زندگی میکنه
پدر مادرش خیلی پولدار نیست
یه چندباری تهدید شده به طلاق
نفس میکشه، اما هوشیار نیست

زنی توی من زندگی میکنه
که انقدر شاده فقط میده قِر
انرژیِ خیلی زیادی داره
ولش میکنی دائما هِر و کِر

زنی توی من زندگی میکنه
تو بیست سالگی سیره از زندگی
براش خیلی چیزا خریدم ولی
داره میبره رنج از افسردگی

زنی توی من زندگی میکنه
بهش میخوره تازه مادر باشه
به آینده ی بچه فکر میکنه
نمیخواد که گلهاش پرپر باشه

زنی توی من زندگی میکنه
که توش کودکی هست با سادگی
خریدم از اطراف بازار یه روز
براش یه عروسک تو چِل سالگی

زنی توی من زندگی میکنه
که رژهای تند و غلیظ میزنه
شبا سیگار برگ دود میکنه
فراموش کرده، که اصلا زنه

زنی توی من زندگی میکنه
پاهاش لنگه و لِی و لِی میکنه
پاشو تا میذاره تو آشپزخونه
آهنگ گوگوش و پلی میکنه

زنی توی من زندگی میکنه
که از مرزِ چل سالگی رد شده
به حدی بدی دیده از روزگار
با دنیا و با آدماش بد شده

زنی توی من زندگی میکنه
که اهل بَزَک کردن و گشتنِ
همیشه تو تفریح و مهمونیِ
کمی قرطیه، میگه آبستنِ

زنی توی من زندگی میکنه
که از بعد اینها دیگه زن نشد
یه شب رفت و موهاشو مردونه زد
دیگه هیچ موقع، مث من نشد
مریم زنگنه
1403/03/24
113

هنوز یاد توئه این قلب دیوونه
هنوزم تا همیشه پات میمونه
زدم از خونه بیرون تا دلم واشه
هنوزم با قمیشی جاده بارونه
مریم زنگنه
1403/03/22
62

خدایا من تورو دیدم
و درلحظه پسندیدم
تو تو چشمای شهرادی
من امروز به تو خندیدم
تو دستات توی دستم بود
همین دیروز که رقصیدم
تو امشب شام میخوردی
سر میزی که من چیدم
تو با دستات ظرفای منو شستی
منم این صحنه رو دیدم
پریروز گل خریدی اومدی خونه
و من گل هاتو بوئیدم
گذاشتم روی میز و داخل گلدون
مرتب کردم و چیدم
یه شب دوتا بلیط آوردی و گفتی بریم کنسرت
نمیدونم چرا من هیچی نشنیدم!؟
دوسال پیش که مریض بودم منو بردی تا درمونگاه
تو ماشین به خودم از درد پیچیدم
تو گرما خنکم کردی
تو سرما بغلم کردی نلرزیدم
خدایا من نفهمیدم تو این سالا
شبا تا صبح تو آغوش تو خوابیدم، نترسیدم
تو در من بچه ای بودی که زائیدم
خدایا من تورو دیدم
تو با رژ روی آینه مینوشتی دوستت دارم
ومن هرگز نفهمیدم
نفهمیدم تویی که عشق بازی میکنی بامن
خدایا من نفهمیدم
تو رفتی نون خریدی، سفره صبحانه ام چیدی
منو بیدار کردی صبح، ولی من از تو رنجیدم
توی برفا تو دستامو گرفتی و بجای من زمین خوردی
من اما به تو خندیدم
تو با بشقاب میوه روی دستات اومدی سمتم
منم اون روز برات یه لقمه پیچیدم
خدایا من تورو دیدم
تو واسم قصه میگفتی
شبا وقتی میخوابیدم
تو دستامو گرفتی باله رقصیدی کنار من
منم دستاتو بوسیدم
تو بامن زندگی کردی تمام عمر و من هرگز نفهمیدم
خدایا من تورو دیدم...
عسگر بهمن یار
1403/02/28
37

سلام
سال ها پیش وقتی که سرودن شعر را در کنار دوستان عزیز شروع کردم هرگز فکر نمی کردم که روزی فرابرسد که با انبوهی از تجربیات تلخ و شیرین، سرودن شعر همچنان برایم یک دغدغه ی مهم و فراموش نشدنی باشد. هر چند هرزگاهی به آن خاطرات دور و دراز را با خود مرور می کنم حتی یکبار به دوستان پیغام دادم و از ایشان خواستم که باز دور هم جمع شویم اما انگار آن روزها هیچگاه قرار نیست دوباره تکرار شود.
در طی این سال ها موفق شده ام کتاب های مختلفی اعم از شعر را به چاپ برسانم برای همین تصمیم گرفتم مجموعه شعری از شاعران فعال در این سایت و ... تهیه و به چاپ برسانم. این کتاب در دو بخش شعر سنتی(غزل، رباعی و ... ) و آزاد(نو.سپید و ... ) تدوین خواهد گردید. انتخاب شعر بر عهده شاعر است و علاقه مندان می توانند شعر منتخب خود را به آدرس الکترونیکیasgarbahmanyar@gmail.com ارسال نمایند. بدیهی است هیچ هزینه ای در خصوص چاپ و نشر دریافت نخواهد گردید. تنها از کسانی که مایل به دریافت نسخه چاپ شده و دیحیتال کتاب مذکور باشند، هزینه دریافت خواهد شد. همچنین دوستان عزیز می توانند عنوان پیشنهادی برای این اثر را در بخش دیدگاه ها برای ما ارسال بفرمایند.


با تشکر
عسگر بهمن یار

ابوالقاسم کریمی
1402/11/14
95

از آن جنگل فقط اَلوار مانده
همه رفتند و تنها خار مانده
از آن دریاچه زیبا و شاداب
فقط یک برکه بیمار مانده
_
ابوالقاسم کریمی
6/فروردین/1402
 
 
 
در مدح صدیقه طاهره حضرت زهرا سلام‌الله علیها(ع)

استعانت از تـو خـواهم ای خـدا!
در مـديح دخـت پـاک مصطفی

او کـه باشـد بـر محبـانش همـه
شـافـع انـدر روز محشر، فاطمـه

فاطمـه یعنـی گـل يـاس كـبـود
فاطمـه یعنـی هـمـه بـود و نبــود

فاطمـه يعنـى جـلال احمـدى
فاطمـه یعنـی عطـای سـرمدی

فاطمـه يعنـى دعـای مـستجاب
ام اب بـا معنـى ام الكتـــــاب

فاطمـه يعنـی مناجـات و نمـاز
فاطمـه یعنـی هـمـه سـوز و گداز

فاطمـه محـور بـه هـستی آمـده
عین عشق و شور و مستی آمـده

فاطمــــه آینـــــــه ی ایزدمـا
فاطمـه سـری ز اســــرار خــــدا

فاطمـه انــــــسیه‌ی حـــورا بـــود
در ســـــــاوات علـى زهــرا بـــود

فاطمـه، موسـی، مدینـه طـور او
خیــره چـشم حوریـان از نـور او

فاطمـه روح عبـــادات و دعاسـت
بـر عبـاداتش خـدا را فخرهاسـت

فاطمـه، طـوبی، بتـول، عـذرا بـود
سـر سـبحان الـذي اسـرى بـود

فاطمـه و صـفـش بـرون از درک ما
کی برد پی بـر صـفاتش ماسـوا

فاطمـه ممـدوح رحمـان أمـده
وصـف او در کـل قـرآن أمـده

اوسـت كـفـو بـی مثـال بوالحـسن
اوست مادر بر حسین و بر حسن

ـست مفتـاح جنـان انـدر کـفـش
افتخـــار اوليـا شـد مـصحفش

فاطمــه كــويش تجلــي خــــدا
روی زیبـایش بهـشـت مـصطفی

فاطمـه خيـر النـسای انـس و جـان
او ز اعمـی روی مـی سـازد نـهـان

فاطمـه يـاسـين و قـدر و هـل آتی
فاطمـه طاهـا وكـوثر انمـا

فاطمه محبوبه سرمد بود
فاطمه هم حیدر و احمد بود

لن تنال البر شعار فاطمه
بذل و بخشش افتخار فاطمه

سائلی چون بر جنابش رو نهد
جامه‌ی شام زفافش را دهد

فاطمه ای مخزن علم لدن
دست ما از دامنت کوته مکن

ای که بر بیگانگان داری عطا
پوشه چشم نما بر آشنا

مدینه منوره ۱۳۷۶


 
ابوالقاسم کریمی
1402/07/18
23

من محیط زیست هستم که با تمام وجودم عشق می‌ورزیدم به گل‌ها ،درختان ،پرندگان وَ حیوانات، که با هم زندگی می‌کردند ، عشق می ورزیدم به آب ،هوا ، خاک ، نور وَ صدا که با هم هماهنگی می‌کردند ، عشق می ورزیدم به انسان‌ها از کودک ، پیر ، جوان که ازقلبم نعمت می‌گرفتند وَ به من احترام می‌گذاشتند…

اما این عشق چقدر کوتاه بود وَ با گذشت زمان تغییر کرد آن هم با  بی‌رحمی ، خشونت ، آزار وَ اذیت وَ این تغییر باعث شد من نابود شوم گل‌ها ، درختان ، پرندگان وَ حیوانات ، کشته شدند آب ، هوا ، خاک ، نور وَ صدا  آلوده شدند وَ انسان‌ها آری انسان ها ، از کودک ، پیر ، جوان  به من ظلم کردند به من ستم کردند…

حالا من محیط زیستی هستم که با تمام وجودم نفرت دارم  از خودم که نتوانستم دربرابر تخریب ها آلودگی ها و انقراض ها مقاومت کنم نفرت دارم از گل‌ها ، درختان ، پرندگان و حیوانات ، که دیگر نمی‌بینمشان نفرت دارم از آب ، هوا ،خاک ،نور وَ صدا که دیگرنمیتوانم  به پاکی آنها  فکر کنم وَ نفرت دارم ازتمام انسان‌ها چه کودک چه پیر چه جوان که به من رحم نکردند و با بی عدالتی ، با من ، رفتار کردند…

ای کاش،ای کاش من محیط زیست نبودم ، تا با تمام وجودم ، رنج نمی‌بردم

_

ابوالقاسم کریمی
ورامین
16/مهر/1402

سید محمد حسین شرافت مولا
1402/06/22
38

 

 

بسم الله النور

 

 

تقدیم به پیشگاه مقدس حضرت امام رضا (ع)

 

 

گریه های فروزان تو را می شناسند
قلب های پشیمان تو را می شناسند

پرسش زندگی را تو آبی , سحابی
میغ های بهاران تو را می شناسند

یاد تو فرصت سوزش است و شهادت
زین جهت نینواسان تو را می شناسند

پرتو را , تا ز عاشورا می فِشانی
نینوای درخشان ! تو را می شناسند

در نشابور , تا هوری از" لا " شکفتی
ای که انوار رویان تو را می شناسند

عشق توحید , مبسوط از ساحت توست
ای که آفاق سبحان تو را می شناسند

هر چه سوز از دَم ِ سم ّ , جوشیده داری
عاشورای خوبان ! تو را می شناسند

اینک ای نور , درد غریبی تمام گشت
چون تمام غریبان تو را می شناسند

کاش بستان , شموس رضا (ع) دیده بودم
نوحه های خراسان تو را می شناسند



 

 



متخلص به :

بستان

 

 

پیام مفخم
1402/05/07
25

لگد بزن  لگد بزن به زیر بخت بد بزن

رها از این سیاهیا   به کینه و حسد بزن

بخون بخون که بشنوم کنارمی و  زنده ای

برای مرگ گریه ها   تو یک نقاب خنده ای

منم منم  که بی کسی اسارتی است به گردنم

تویی که می زنی به شب  تابش  ماه شو بر تنم

دیدنی ام خواستنی ام اگرچه که شکسته ام

با همه اوج درد و غم راهو به ضجه بسته ام

لگد بزن  لگد بزن به زیر بخت بد بزن

رها از این سیاهیا   به کینه و حسد بزن

ابوالقاسم کریمی
1402/02/03
49

گل تنها شده در مُشت طوفان
اسیر قلب بی احساس انسان
به روی شانه زخمی فردا
نشسته منطق خون ریز نادان
_
ابوالقاسم کریمی
اکبر بهرامی
1402/01/08
35

نوروز باستانی بوی ترانه دارد

او با خودش عزیزان چندین نشانه دارد

سر سبزی زمین و سیلاب جویبارها

با خود پیامهایی بس عاشقانه دارد

بوی حیات تازه با جان او عجین است

 او در دل طبیعت رقص شبانه دارد

جشن و سرور دارد لبخند بی مثالش

 در عمق جسم و جانش صدها جوانه دارد

نوروز باستانی با عشق همزبان است

حتی برای ما هم او نوبرانه دارد

شیدای او شدم من باور کنید عزیزان

چون ریشه در دل ما تا بیکرانه دارد

وقتی که می نشیند در خلوت خیالش

مشتی بهم فشرده در زیر چانه دارد

نوروز باستانی دارد سخن فراوان

یک همدلی خوبی با این زمانه دارد

می گوید اهل عالم مشتاق دیدن ماست

زیرا برای مردم نقش رسانه دارد

گفتم به او عزیزم در فکر زندگی باش

این سنت قدیمی راهی به خانه دارد

اکبر بهرامی
1402/01/08
51

هوای ناز بهاران چقدر می چسبد

نوای شر شر باران چقدر می چسبد

زمین ز خواب گرانش دوباره برخیزد

مسیر سبز خرامان چقدر می چسبد

طبعتی که هوادار ماست می گوید

نگاه به قامت یاران چقدر می چسبد

نشستن سر چشمه کنار آب زلال

کباب گوشت زیاران چقدر می چسبد

بتاز تا که خداوند به ما نظر دارد 

صدای پای سوران چقدر می چسبد

بهار آمده تا درس زندگی بدهد

صدای ریزش باران چقدر می چسبد

اکبر بهرامی
1401/12/23
102

تاج و تخت این بنا را با تو قسمت می کنم

لذت شور و نوا را با تو قسمت می کنم

همدلی کن با دلم چون با تو همدل می شود

تحفه ی شاه و گدا را با تو قسمت می کنم

من وکالت دارم از بالا عزیز و نازنین

میوه و آب و غذا را با تو قسمت می کنم

شک ندارم همدلی با من ولیکن من یکی

شهد و شیرین وفا را با تو قسمت می کنم

آنچه تقدیر است بین ما دو تن بی واسطه

درد باشد یا دوا را با تو قسمت می کنم

گر رها کردی مرا جانا پشیمان می شوی

من تمام سکه ها را با تو قسمت می کنم

شکوه ها دارم من از تو هیچ باور می کنی

معدن شمش طلا را با تو قسمت می کنم

من نمی دانم پذیرفتی مرا با این که من

شادی رقص سما را با تو قسمت می کنم.

ابراهیم حاج محمدی
1401/11/30
66

مرا به تو

تو را به من

نشان نداده‌ است آینه،

من و تو سیرتیم و آینه،

_ دلش برای فحش چون که تنگ نیست_

هیچگاه، صورتی از آن نشانمان نداده و نمی‌دهد

مرا مگر خودم به تو نشان دهم

تو را مگر خودت به من نشان دهی

بیا و هر چه فحش هست را نثار سیرتِ سیاه خود کنیم