bg
غزل
شاعر :‌ جابر ترمک
تاریخ انتشار :‌ 1394/02/25
تعداد نمایش :‌ 234

بی قرار تو در این شهر پریشان شده است
پشت مژگان تو محکوم به زندان شده است

آه ..... پیغمبر من! معجزه ای لازم نیست
کشته ی عشق تو عمری است مسلمان شده است

حال من حال غریبی است که در نیمه ی راه
هدف حمله ی گرگان بیابان شده است

شمس من دربدر این همه مولانا نیست
او برای دل من وارد عرفان شده است

مانده ام در حسد کور برادرهایم
بعد من قحطی دل قسمت کنعان شده است

خوردن سیب فقط علت تبعیدم نیست
پشت این قصه گناهی است که کتمان شده است

قرنها می گذرد سیب که خوردم لبخند
سبب طرد من از روضه ی رضوان شده است

عشق انگیزه ی خوبی است که باور بکنی
لای موهای پریشان تو پنهان شده است

جابر ترمک

تعداد تشویق کننده ها : 0
افرادی که تشویق کرده اند

ثبت نظر

نام شما
ایمیل شما
user image
نظر شما
عبارت امنیتی
لطفا عبارت داخل تصویر را وارد کنید


نظرات کاربران
user image
دادا
0
0

درود بر استاد ترمک ایهام و کنایه از جمله آرایه هایی است که غزلتان را پر بار می کند. احساس گرمتان در غزل محسوس است و کلام لطیفتان خود جوش. بهره مند می شوم . موفق باشید.

user image
جابر ترمک
0
0

استاد عزیز جنا ب دادای گرامی سپاس ازلطف بیکرانتان