انگار قلب کوفیان خواب است مولا
چشمان تو بر عرش مهتاب است مولا
اینجا ولی کابوس غم مهتاب شب شد
نام تو با دست خدا در قاب شب شد
خون گلوی اصغر اینجا آب شب شد
بر نیزه چشمان تو چون محراب شب شد
زینب ز اشک چشم ، سیراب است مولا
آرام جان فاطمه !جانم فدایت
کو دستهای مهربان؟ کو چشم هایت
باید بسوزم بعد ازین در روضه هایت
برخیز و بین قلبم شکست از کربلایت
اصغر میان خون خود خواب است مولا
دُردانه دور از چشمهایت می دهد جان
در نیمه شبهای پر از گرگ بیابان
این گرگهای بی خدا، بی دین و ایمان
آتش زدند اندر دل پاک یتیمان
اشک رقیه چون می ناب است مولا
مرکب سوار کربلا یعنی رقیه
فرزند زهرا(س) مصطفی(ص) یعنی رقیه
درمان زخم مجتبی(ع) یعنی رقیه
آواره در این خیمه ها یعنی رقیه
با دیدنت بر نیزه بی تاب است مولا
او حاجت هر دردمندی را روا کرد
تنهایی غمگین ترین دل را دوا کرد
با نام زهرا(س) قلبهامان را سوا کرد
او خود برای نوکری مارا جدا کرد
تسکین قلب شاه محراب است مولا