حاکیانه چهارم
ابتدا دو حاکیانه را که دیدم، بر همان وزن چیزی به نظم در آمد، میهمانی آمد و مشغولم کرد، آن گاه که خواستم بارگذاری کنم، دیدم حاکیانه سوم آمده است. اصلاحی انجام دادم و این حاکیانه تقدیم به استاد حاکی:
سبق بردند از هم زاکیانه سه شعرِ جالب و بس حاکیانه
سلامی داد شاگردی به استاد به شعر و قافیت چالاکیانه
جوابش داد استادِ سخن هم همان سبک و بسی کولاکیانه
وَ آن دیگر جوابِ آن دو را داد بسی ناراحت و شکّاکیانه
وِ من خرسند ازین اشعار گشتم وَ مشتاقِ وصالی پاکیانه
شنیدم شمس در ایران برآمد بسی بهتر از آن افلاکیانه
ولیکن ما از او محروم بودیم چه باید کرد؟ سینه چاکیانه
ندیده شوقِ رویِ یار کردیم زری بود او و ما هم خاکیانه
به دور از غم در این دنیا کسی نیست در این دنیایِ بس غمناکیانه
بیا بگذار و بگذر از حریفان چه جایِ گفته هایِ شاکیانه
شده مشتاق دیدارِ تو این شیخ مگیر ازما رخت ای حاکیانه
برزنونی، سارایوو، دوشنبه 29 اردیبهشت 93