بنام آنکه درنامش عیان شد
مرادِ انجمن بود وُ نهان شد
کسی از او ندارد ردِّ روشن
نشسته در کبیرِ جوشنِ تن
قدیم از دوره ای ، دور از تصور
هر آئینه وجودش در تبلور
بلند آوازهِ در بارانِ رحمت
به هرقطره چشانده شوقِ هجرت
سزاوارِ ستایش بیکران شد
درونِ هر دلی آمد جوان شد
به خلقت خودنمائی کرد بسیار
ظهورش خواب مانندی که بیدار
هنرمندی به هر فصلِ زمان داد
به هر موجود رمزی را نشان داد
مرامش سنتی همواره یکسان
ندارد علتی بی اصل وُ بنیان
کلامش انفجار واژِگانست
نشانش در نهادِ بندِگانست
خدا نامیده شد در هر زبانی
بیان عشق دارد در معانی
الهی دست ما خالی نگردد
نصیب ما از او ، لالی نگردد
محمد محسن خادم پور