bg
ابوالقاسم کریمی
شعرمن
1403/06/05
61

درون جنگلی تنها و دلگیر

کنار برکه ای در حال تبخیر

شبیه ماهی خوابیده بر خاک

پلنگ افتاده بر آغوش تقدیر

ابوالقاسم کریمی

3/شهریور/1403

ورامین

ابوالقاسم کریمی
شعرمن
1403/04/23
64

 
ابوالقاسم کریمی
شعرمن
1403/04/18
89

درختی در بیابان بلاییم

به طولانی ترین تب مبتلاییم

شبیه شهری زیر سیلی جنگ

درون سرزمین غم ، رهاییم.

____

تاثیر گرفته شده از خاطره ای دردناک از دوست افغانستانی

12/بهمن/1390

ورامین

ابوالقاسم کریمی
شعرمن
1402/07/21
72

1

روی پل قدمی

تنها مانده

گل سرخ

2

تو را دیدم و آغاز شدم

تو را فهمیدم و مجذوب شدم

تو را لمس کردم و تشنه شدم

تو را بو کردم و بهار شدم

تو را بردم و شاد شدم

تو را بوسیدم و انسان شدم

3

تو را چگونه بیابم

در این شهر پر از غریبه

کجاست قلب تو

که با قلب من هم آواست

تو را چگونه بفهمم

در این دنیای پر از خیانت

کدام لبان توست

که با لبان من هم معناست

تو را چگونه بشناسم

در این زندگی پر از سؤال

کدام جواب توست

که با جواب من هم فتواست …

_

ابوالقاسم کریمی

ورامین

19/مهر/1399

اکبر شیرازی
غمگین
1402/07/21
81

برای استاد احمدپور

عاشقی دلداده و سرمست رفت
سوی بالا از جهانِ پست رفت 

می کند گلچین دقیقاً روزگار
شاخه را این نازنین بشکست رفت

یاد باد آن مهربانی های او
بی وفایی کرد با ما ، جست رفت

کی رود از یاد ، اخلاق نکوش
خاطراتش گرچه با ما هست ، رفت

باورش سخت است اما دوستان
آه احمدپور هم از دست رفت

#اکبرشیرازی
۲ مهر ۱۴۰۱
———
درگذشت غیرمنتظره استاد بااخلاق و نیکوکار و بی ادعا ، شاعر خوش لحجه و شیرین سخن استاد احمدپور را خدمت همسر و فرزندان و خواهران و همه بستگان و دوستان عزیزش تسلیت عرض میکنم و برایش آرامش و آسایش ابدی آرزو می کنم.

روحش شاد و یادش گرامی
شعری که برای پدر بزرگوار ایشون که اخیرا از دنیا رفتند گفتم و در حضور استاد احمدپور در منزلشان قرائت کردم (https://t.me/shirazy/1171)

تلگرام
@shirazy  
اینستاگرام
@a_shirazy
.
ابوالقاسم کریمی
شعرمن
1402/07/20
22

1

در این شب تاریک

فقط چراغ خیابان

رفیق من است

2

به دریا نگاه کردم

امواج آرام بودند

مثل قلب من

3

در این پاییز زرد

برگ‌ها می‌ریزند

من هم ، مثل آن‌ها

4

به درخت نگاه کردم

برگ‌هایش رفته‌اند

مثل دوستان من

5

به باغچه رفتم

گل‌های رنگین دیدم

اما بوی تو نبود

_

ابوالقاسم کریمی

ورامین

پنج شنبه – ۲۰ مهر ۱۴۰۲

ابوالقاسم کریمی
شعرمن
1402/02/05
27

کسی در فکر مرگ غنچه ها نیست
کسی با روح باران آشنا نیست
در این نفرین سرای نفرت آباد
کسی با مهربانی همصدا نیست
_
ابوالقاسم کریمی
اکبر بهرامی
1402/01/27
42

تو روح منی جان منی می دانم

تو نیمه ی پنهان منی می دانم

محبوب ترین عشق زمستانی من

تو مرغ غزلخوان منی می دانم

از دوری تو زار و ملولم جانا

تو حافظ پیمان منی می دانم

تو قبله نمای هر نمازم هستی

تو زینت دیوان منی می دانم

نام تو شده مایه ی آرامش من

هم دین و هم ایمان منی می دانم

اکبر بهرامی
1402/01/26
128

خون مرا بریز ولیکن خرم مکن

اینگونه نیستم تو چنان باورم مکن

 عمری برای دیدن تو ضجه می زدم

حالا مرا بدست خودت پنجرم مکن

گفتی که من برادر خونی شدم ترا

پس مثل باد فصل خزان پرپرم مکن

آتش بیار معرکه بودن ثواب نیست

اینک ستم به این دل غم پرورم مکن

 با این دل شکسته چرا جنگ می کنی  

این خاک مرده را تو دوباره سرم مکن

ابوالقاسم کریمی
شعرمن
1402/01/18
33

زمان در سایه تقویم اجبار
زمین در پنجه انسان مکار
تمدن زیر سم اسب کینه
اسیر اختیار دیو تکرار
_
ابوالقاسم کریمی - فرزند زمین
ابوالقاسم کریمی
شعرمن
1402/01/17
28

ستم در روز محشر با خدا شد
پر از ایمان به درگاه دعا شد
ولی در شهر بی فردای دوزخ
رها در کوچه غم های ما شد
-
ابوالقاسم کریمی(فرزندزمین)
اکبر بهرامی
1402/01/15
40

آب در هاونگ کوبیدن چه معنا می دهد

در دل دام دانه بر چیدن چه معنا می دهد

گر چه افتادی به دام دام کستر همچو من

از سر اجبار خندیدن چه معنا می دهد

هستیت را گر فنا کردی بدست خویشتن

در حقیقت کفر ورزیدن چه معنا می دهد

گر شدی مغلوب افکار خودت غمگین مشو

 نازنین از خویش ترسیدن چه معنا می دهد

کارها را با خرد سامان ببخش جان دلم

پند ما را خوب نشنیدن چه معنا می دهد

حرف دل را از سر اخلاص می گویم ببین

روی خاک داغ غلتیدن چه معنا می دهد

مرد و مردانه بمیر در جنگ با نفس خودت

سر به پای دار بخشیدن چه معنا می دهد

ابوالقاسم کریمی
شعرمن
1401/08/26
49

جغرافیا نیستم
که طول و عرض داشته باشم

تاریخ نیستم
که در گذشته
توقف کرده باشم

من شعری بی وزن
در توصیف رنج های توام

مرا ، احساس کن.

ابوالقاسم کریمی
شعرمن
1401/08/26
36

آری،
من بازنده گناهکارم
و تو ، بخشنده برنده


حالا مرا
از این دنیای جهنمی ببر


من دیگر
سیب نمیخورم

 
پیام مفخم
1401/06/08
45

آدم
روزِ زمین روزِ زمان روزِ جنونِ یک حسد
در عقده های خفته ای پیدایشِ جرم و جسد
روزِ فرودِ آتشِ شهوت به دامانِ بشر
حبسِ نفس هایِ هوس از جنسِ تاریکی و شر
بهتِ حیات از بد شدن تنها شدن مرتد شدن
در راه خواهش های تن از هر حریمی رد شدن
آوارگی،حسرت کِشی در جنگ ناحق با شعور
پایان یک احساسِ کور. هابیل شد تقدیمِ گور
فرزندِ آدم رو زمین جسمِ برادر رو درید
عصیان گری یاغی گری در نسلِ انسان شُد پدید
انسانِ پاکِ بی بدیل دیوانه شد از جا جهید
قاموسِ آدم تیره شد نادیده هایش دیده شد
بر جسمِ قابیلِ زمان ننگِ بزرگی چیره شد
ما وارثان آدمیم از جنسِ خاکیم و دمیم
شعرِ شعوریم یا که شور یک انتخابِ مبهمیم
پیام عبداللهی اول شهریور ۱۴۰۱
ابوالقاسم کریمی
شعرمن
1401/04/15
52


مشت می زند
به در و دیوار
وَ ناسزا می گوید به غربت

پناهنده ای که
مرگ را طلبکا ر است
***
بربروار
جنگل را فتح میکندُ
در شادی  بی رحم خویش
انقراض را می رقصد...


او ، سرچشمه ی سقوط استُ
قلبش ، پناهگاه شک

وَ من در شگفتم که چرا
زاییدنش را
تاریخ
تکرار میکند
***
پیش می رود به کُندی
آنکه می داند
 آزادی
رویای در گور خفته ای
بیشتر نیست

پیش می رود ، اما
می داند امید
انتظاری خواب آور است

که به شکستن سکوت شب
قناعت دارد...
***
ابوالقاسم کریمی
شعرمن
1401/04/11
70

اگر دریاچه را دیدی دوباره
بگو با ماهیان بی ستاره
که در دنیای سبز مردم دشت
دل ناپاک (سَد) جایی نداره
 
ابراهیم حاج محمدی
1401/03/14
89

جُوِی ندارد کسی که دارد سرشتِ پَسْت از دروغ پروا
ز فَرْطِ دون مایگی ندارد هَوَس پَرَسْت از دروغ پروا

صداقت آکنده طینتان را مگر نباشد همیشه همچون
کسی که مَسْت از شرابِ جامِ أَلَسْت هَسْت از دروغ پروا؟

مُسَجَّل است این که مثلِ آئینه‌ها صفا داده قلب و دارد
کسی که از هر چه جُز حقیقت_فقط_ گُسَسْت از دروغ پروا

فریب از ابلیس اگر نخوردی ببال بر خود، چرا  که هر آن
زُلالْ وَرزیده عشق داری چه چیره دَسْت از دروغ پروا!

به دشمنی با بشر قسم خورده است شیطان، همیشه دارد
کسی که هرگز نخورده باشد از او شِکَسْت، از دروغ پروا

نَجُو که پیدا نخواهَدَت شد، کجا کسی دیده است دارد 
کسی که از دامِ مکرِ شیطان دَمی نَجَسْت از دروغ پروا؟

ذلیلِ نَفْسَت نباش هرگز اگر که رِندی  که  می‌کُنَد کی؟
کسی که از چنگِ نَفْسِ أَمّاره‌اش نَرَسْت از دروغ پروا؟

چگونه باور کنیم دارد_کسی که یک جرعه بر حقیقت
شبیهِ آئینه چشم ِخود را دمی نَبَسْت _ از دروغ پروا

ندارد آری به هیچ عنوان _صریح با دشمنانِ یزدان
کسی که بر می‌گذارد از کودنی نِشَسْت_ از دروغ پروا

فَراغْبالانِ بَزْمِ غَفْلَتْ_ که گیج و ویجند از آن _ ندارند
_ز بس نگردیده جانِشان از أَلَسْت مَسْت_ از دروغ پروا؟

شعورمَنْدی از این چه بهتر به رادْمردانه عَزْم، دارند
خُدایْ مَردانِ زنده دل با چه نازِ شَسْت از دروغ پروا

جُوِی ندارد کسی که دارد سرشتِ پَسْت از دروغ پروا
ز فرطِ دُون مایِگی ندارد هَوَسْ پَرَسْت از دروغ پروا
ابوالقاسم کریمی
شعرمن
1401/02/15
75


***
ای دوست
آنکه افسار به دست آمده است
جلادیست
که از نجات سخن میگوید
***
پیش از آنکه بدانم چیست
گفتند 
این هویت توست ...

ای تف
بر آنان که افسار را
نجات میدانند.
***
گناه
لباس شایعه به تن کرد
وقتی بخشش
به خاطره پیوست
***
آنجا که انسان ستایش می شود
حقیقت
به انزوا
پناه میبرد
***
ای گل کوچک
که در معبد سرنوشت روییده ای

برای کامل شدن
عشق کافی نیست
***
دلخوش 
به تکرار آخرین دیدار،
زندانی
***
طلوع یعنی
خدا،
هنوز ناامید نیست
***
تنها،
در انبوه جمعیت،
مثل من
***
ما هبوط کردیم
به آستانه ی سرنوشت
آنجا که هیچکس فرمان نمیدهد
جز سکوت
***
اگر  چراغ روشن نیست
شب را،
ناسزا مگو
***
زندگی من،
کودکیست
زیر باران
***
اکبر شیرازی
مناسبتی
1400/11/29
77

روز میلاد مولای متقیان امام علی (ع) و روز پدر بر همه پدرهای آسمانی و زمینی مبارک باد 
__________
به یاد بابا

باز هم روز پدر ‌آمد ز راه
می کشم اما من از این سینه آه

روز زیبای پدر آمد ولی 
پشت ما خالیست از این تکیه گاه

هرچه از این غصه بر ما بگذرد
سالها  و هفته ها و روز و ماه

تازه تر می گردد این داغ و هنوز
چشم های خیس ما باشد به راه

جای بابا هست خالی ای دریغ
پر نمی گردد دگر این جایگاه

روز میلاد امیرالمومنین
با علی محشور فرمایش الاه

صدهزاران شکر باشد بعد از او
مادری چون شیرزن ما را پناه

جان مولا بارالها لحظه ای
برنگردان از وجود او نگاه

خود سلامت دار او را بهر ما
این دعای ماست صبح و شامگاه

ما که محتاج دعای این دو ایم
این دلِ آشوبِ ما باشد گواه

راز خوشبختی دعای والدین
می کند فرزند را پاک از گناه

۲۶ بهمن ۱۴۰۰ روز پدر
#اکبرشیرازی
کانال تلگرامی اشعار
@shirazy