bg
محمد رضا گلی احمدگورابی
غبار
1404/06/20
9


شعر سپید،«زمان رودخانه وارونه»
(موج آغاز)

ساعت

بی‌صدا می‌چرخید

در اتاقی بی‌پنجره

زمان

مثل رودخانه‌ای وارونه

به کودکی‌ام برگشت

و من

دوباره گریه کردم

محمد رضا گلی احمدگورابی
غبار
1404/06/20
6



شعر سپید،صدای پای جمعیت در میدان خالی
میدان

پر از صدای پا بود

بی‌آنکه کسی باشد

پرچم‌ها

در باد

به زبان ناشناسی حرف می‌زدند

سکوت

پیروز شد

۰
محمد رضا گلی احمدگورابی
غبار
1404/06/20
11


شعر سپید«عطر موهایت در باد عصرگاهی» (عاشقانه)
باد عصرگاهی

عطر موهایت را

به کوچه‌های خالی برد

هر پیچ باد

نامت را

در گوش درختان زمزمه کرد

غروب

بوی تو را پوشید

محمد رضا گلی احمدگورابی
غبار
1404/06/20
10


چراغ قرمز زندگی | شعر کوتاه اجتماعی و تلخ درباره کودکان کار

کف دست‌های کوچک

شیشه را

با شوقی خسته پاک می‌کرد

چراغ قرمز

مثل قلبی ایستاده

در سینه‌ی خیابان می‌تپید

باران

نامش را شست

و برد

محمد رضا گلی احمدگورابی
غبار
1404/06/05
26

آنتولوژی اشعار دکتر زهرا روحی فر:
بررسی جامع سبک و محتوای شعری


دکتر زهرا روحی فر از شاعران و پژوهشگران معاصر ایرانی است که آثارش تلفیقی از عناصر عرفانی، اساطیری و اجتماعی را در بر میگیرد. اشعار او بازتاب دهندهٔ دغدغه های فکری و عاطفی شاعری است که هم با ادبیات کلاسیک ایران آشناست و هم در فضای ادبیات معاصر تنفس میکند. در این آنتولوژی، به بررسی ویژگیهای شعری، درونمایه ها و سبک شناسی آثار وی پرداخته میشود.

---

معرفی دکتر زهرا روحی فر
دکتر زهرا روحی فر دارای مدرک دکترای زبان و ادبیات فارسی است و به عنوان مدرس دانشگاه و پژوهشگر ادبی فعالیت میکند. وی مدیرعامل موسسه شاهنامه پژوهی خردسرای فردوسی در گیلان است و در زمینهٔ شاهنامهخوانی و نقالی نیز فعالیت دارد. از جمله مسئولیتهای وی، مدیریت انجمنهای شاهنامه و مثنویخوانی و برگزاری کارگاههای ادبی است .

---

ویژگیهای سبکی اشعار

۱. قالبهای شعری
- غزل: اشعار غنایی وی با زبانی نرم و عاطفی همراه هستند و گاه با مضامین عرفانی آمیخته میشوند.
- مثنوی: در قالب مثنوی به بیان روایت های اساطیری و عرفانی میپردازد.
- شعر نو: برخی از اشعار او در قالب شعر نو سروده شده و از نظر فرم و محتوا دارای ساختاری مدرن است.

۲. زبان و بیان
- زبان شعری وی از سادگی و روانی برخوردار است، اما در عین حال از اصطلاحات عرفانی و اساطیری بهره میبرد.
- استفاده از تصاویر شاعرانهٔ مبتنی بر طبیعت و عناصر نمادین مانند نور، آب و گل از ویژگیهای بارز اشعار اوست.

۳. درونمایه ها
- عرفان و معنویت: بسیاری از اشعار او مضامین عرفانی را دنبال میکنند و از مفاهیمی چون عشق الهی و سلوک عرفانی تأثیر پذیرفته اند.
- طبیعت: توصیف طبیعت به ویژه مناظر شمال ایران (گیلان) در اشعار او جایگاه ویژهای دارد.
- هویت زنانه: برخی از اشعار او به بازتاب نقش و هویت زنان در ادبیات و جامعه می پردازند.

---
.نمونه هایی از اشعار

نمونهٔ اول: غزل عرفانی
> "مهراب پر از نوری و سجاده پر مهر
> ای خسرو زیبایی و شاهنشه خوش چهر
> از کوی تو صد بار به دل نور وزیده
> پروانه ز نور رخ تو پیله تنیده"

نمونهٔ دوم: مثنوی نمادین
> "آب را دیدم گریبان می درید
> آبروی رفته اش را می خرید
> زار و نالان بود از تقدیر خویش
> پای را پس می کشید و دست پیش"

نمونهٔ سوم: شعر نو
> "زیباتری از آنی که در این باغ برویی
> گل ها همه در باغ و تو در برزن وکویی
> رخسار تو خواب از همه خستگان ربوده
> تو عطر گلابی که روان در دل جویی"

---
.پژوهشها و تألیفات
دکتر روحی فر علاوه بر شاعری، به عنوان پژوهشگر ادبی نیز فعال است. برخی از تألیفات و مقالات وی عبارتند از:
- کتاب ها:
- تحلیل و بررسی اشعار بانو اشرف مشکوتی گیلانی
- کتاب فیل های آتشنشان
- کتاب جوجه تیغی تیغ را پرت کن
- مقالات:
- تحلیل شاخصه های سبک شناختی شعر گفتار سید علی صالحی
- هویت دینی زن مسلمان در آثار نورسیاره گیلانی و اشرف مشکواتی

نقد و تحلیل آثار دکتر زهرا روحی فر

بررسی ژرف‌ساخت‌ها و زیبایی‌شناسی

۰۱ نظام نمادپردازی و کهن‌الگوها
اشعار دکتر روحی فر از نظر نمادپردازی بسیار غنی است. او با تکیه بر نمادهای کهن (مانند آب، نور، گل، پروانه) و تلفیق آن‌ها با مفاهیم مدرن، فضایی چندلایه خلق می‌کند.

- نماد آب : در شعر او آب هم نماد پاکی و زندگی است و هم گاه نشان‌دهندهٔ غم و اشک (همانطور که در نمونهٔ شعری «آب را دیدم گریبان می‌درید» مشاهده می‌شود).
- نماد نور: نور معمولاً نماد الوهیت، معرفت و رستگاری است و در بسیاری از غزلیات عرفانی او حضور پررنگی دارد.
- طبیعت به مثابه نماد: مناظر طبیعی، جنگل‌ها و باران‌های شمال ایران,به نمادی از نوستالژی، تعلق مکانی و گاه مقاومت تبدیل می‌شوند.

۲. تلفیق سنت و مدرنیته: هویتی دوگانه؟
یکی از وجوه برجستهٔ شعر روحی فر، هم‌زیستی عناصر کلاسیک و مدرن است:
- از نظر زبانی: او هم در قالب‌های کلاسیک (غزل، مثنوی) می‌سراید و هم شعر نو می‌گوید. این دوگانگی نه تقلید، بلکه بازآفرینی هوشمندانهٔ سنت در بستر مدرن است.
- از نظر مضمونی: مفاهیم عرفانیِ برگرفته از مولوی و حافظ را در کنار دغدغه‌های زن معاصر (مانند هویت‌یابی، نقش اجتماعی) قرار می‌دهد.

۳. بینامتنیت و گفت‌وگو با متون کلاسیک
اشعار او اغلب در گفت‌وگوی بینامتنی با متون کهن (به ویژه شاهنامه، مثنوی معنوی و غزلیات حافظ) قرار دارد:
- برای مثال، استفاده از شخصیت‌های اساطیریِ شاهنامه (مانند رستم، سهراب) و بازخوانی آن‌ها از نگاهی زنانه و امروزی.
- یا تقابل نمادین «آب» و «آتش» که یادآور تضادهای عرفانی و اسطوره‌ای در ادبیات فارسی است.

۴. بررسی ساختار زبانی و موسیقی درونی
- سادگی بیان: زبان او علی‌رغم بهره‌گیری از اصطلاحات عرفانی، از پیچیدگی غیرضروری پرهیز می‌کند و این خود باعث ارتباط بهتر با مخاطب عام می‌شود.
- موسیقی کلمات: او از موسیقی درونی و تقطیع‌های هوشمندانه در شعر نو استفاده می‌کند تا حس و حالِ مورد نظر را القا کند (به ویژه در توصیف طبیعت و فضای عرفانی).

۵. هویت زنانه و( باتعریف ایرانی-عرفانی آن)
برخلاف بسیاری از شاعران زن معاصر که گاهی با نگاهی رادیکال به مسائل زنان می‌پردازند، روحی فر رویکردی لطیف و عرفانی دارد:
- او زن را نه در تقابل با مرد، که در نقش مکمّل و گاه حتی به عنوان نماد «عشق الهی» و «حکمت» تصویر می‌کند.
- در عین حال، در برخی اشعارش به دنبال کشف هویت مستقل زنانه در ادبیات و جامعه است — بدون آن که از سنت‌های بومی فاصله بگیرد.

۶. نقد اجتماعی و تعهد ادبی
اشعار او صرفاً عرفانی یا طبیعت‌گرا نیستند؛ بلکه گاه نقدهای اجتماعیِ ظریفی را دربرمی‌گیرند:
- مثلاً در شعر «آب را دیدم گریبان می‌درید» می‌توان تفسیری اجتماعی از «آبروی از دست رفته» یا «حقیقت» ارائه داد.
- یا در توصیف طبیعت شمال، می‌توان نگرانیِ زیست‌محیطی را مشاهده کرد.

۷. ویژگی ها:
- تلفیق موفق سنت و نوگرایی.
- زبان روان و تصاویر شاعرانهٔ واضح و تأثیرگذار.
- تنوع قالب‌ها و درونمایه‌ها.

. جمع‌بندی تحلیل

دکتر زهرا روحی فر را می‌توان «شاعری رابط» دانست که گذشته و حال، عرفان و واقعیت، و زن و جهان سنتی را به هم پیوند می‌زند. آثار او نه تنها از نظر ادبی، بلکه از منظر جامعه‌شناسی و نقد فرهنگی نیز قابل تحلیل است. شعر او آیینه‌ای است از دغدغه‌های زنی امروزی که ریشه در فرهنگ و عرفان ایرانی دارد.
محمد رضا گلی احمدگورابی
غبار
1404/06/05
23

معرفی دکتر زهرا روحی فر
معرفی دکتر زهرا روحی فر

دکتر زهرا روحی فر از شاعران، پژوهشگران و مدرسان ادبیات فارسی است که دارای مدرک دکترای زبان و ادبیات فارسی ومدرس دانشگاه می‌باشد. وی بنیان‌گذار نخستین انجمن شاهنامه‌خوانی کودکان و نوجوانان در ایران ،موسس مؤسسه چندمنظوره شاهنامه‌پژوهی، شاهنامه‌شناسی و شاهنامه‌خوانی «خردسرای فردوسی» در گیلان و همچنین برگزارکننده چهار جشنواره بین‌المللی شاهنامه‌خوانی، نقالی، و برنامه‌های ویژه کودکان، نوجوانان و بانوان بوده است . از جمله تألیفات او می‌توان به کتاب‌های «تحلیل و بررسی اشعار بانو اشرف مشکوتی گیلانی»، «فیل‌های آتشنشان»، «تحلیل و بررسی اشعار بانو نوری سیاره گیلانی»، «جوجه تیغی تیغ را پرت کن» و «ماهی کوچک و آرزوی بزرگ» اشاره کرد . وی همچنین مسئول انجمن‌های شاهنامه و مثنوی‌خوانی می باشد .

تحلیل محتوایی اشعار

درون‌مایه‌های اصلی
اشعار دکتر روحی فر دربرگیرنده طیف گسترده‌ای از موضوعات که از جمله آن‌ها می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

. عشق و عرفان: در غزلیات وی، عشق هم به شکل زمینی و هم به شکل عرفانی شده است. به عنوان مثال، در غزلی با مطلع «دست در دست تو خواهم رفت تا اوج غرور»، شاعر به وصف عشق با ترکیبی از غرور و آرامش می‌پردازد .
- مسائل اجتماعی و انتقادی:
روحی فر در قصیده‌ای با عنوان «باورم نیست» به مسائل اجتماعی مانند ستم و جنگ می‌پردازد و از تأثیرات منفی بمباران و موشک‌باران بر زندگی دختران ایرانی سخن می‌گوید .
- طبیعت ونمادپردازی: عناصر طبیعی مانند باد، برف، گل‌ها و کهکشان در اشعار او نقش پررنگی دارند. در شعر «برف نگاه»، برف به عنوان نماد پاکی و نیز تاریکی مورد استفاده قرار می‌گیرد .
- اسطوره و تاریخ:
با توجه به تخصص وی در شاهنامه، استفاده از اسطوره‌ها و المان های تاریخی در اشعارش مشهود است. در مثنوی «هزاران درود و سپاسی»، از آرش کمانگیر اسطوره‌ای ایران یاد می‌کند .

. نمادها و استعاره‌ها
روحی فر از نمادها و استعاره‌ها به صورت هنرمندانه‌ای استفاده می‌کند:

- سایه:
- در شعر «آن ها سایه هستند»، سایه نمادی از دوگانگی و ریاکاری است که گاه همچون کوهی بلند و گاه همچون دره‌ای پست ظاهر می‌شود .
- برف:
در شعر «برف نگاه»، برف نمادی از پاکی و نیز تاریکی است که به سوی آسمان می‌بارد و با کهکشان ارتباط می‌یابد .
- باد و یاس:
در شعر «از چمنزار به دشت»، باد نماد حرکت و تحول است و بوی یاس سپید نماد عشق و نازکی .

بررسی ساختاری و فرمی

قالب‌های شعری
دکتر روحی فر در قالب‌های متنوعی از جمله غزل، مثنوی، قصیده، دو بیتی، رباعی و شعر نو (سپید) طبع‌آزمایی کرده است . این تنوع قالب نشان‌دهنده تسلط وی بر سنت‌های کلاسیک و نیز تمایل به طبع آزمایی در فرم‌های مدرن می باشد.

.وزن و موسیقی
در اشعار کلاسیک او، وزن عروضی به دقت رعایت شده است. به عنوان مثال، در غزل «دست در دست تو خواهم رفت»، وزن و قافیه به ایجاد موسیقی مناسب کمک کرده‌اند . در شعر نو، او از وزن آزاد استفاده می‌کند اما به موسیقی درونی واژگان توجه دارد .

.زبان و بیان

زبان شعرهای او در قالب‌های کلاسیک، نرم و دارای موسیقی است در حالی که در شعر سپید، از زبان عریان و بی‌پیرایه بهره می‌برد . در برخی اشعار، از زبان نمادین و تصویری پیچیده استفاده می‌کند.

تحلیل سبک‌شناختی

سبک فردی
سبک شعر روحی فر ترکیبی از عناصر کلاسیک و مدرن است. وی از یک سو از شاعران کلاسیک مانند حافظ و سعدی تاثیر پذیرفته است است و از سوی دیگر، از شاعران مدرن الهام می‌گیرد . استفاده از اسطوره‌های ایرانی با مضامین نو ومعاصر، سبک منحصر به فردی به اشعار او بخشیده است.

. تأثیرپذیری از شاهنامه

با توجه به تخصص او در شاهنامه، تأثیرپذیری از فردوسی در اشعارش مشهود است. به عنوان مثال، در مثنوی «هزاران درود و سپاسی»، از آرش کمانگیر نام برده شده که نشان‌دهنده علاقه وی به اسطوره‌های ایرانی است .

.ویژگی‌های زبانی
- واژگان: استفاده از واژگان کلاسیک و مدرن در کنار هم.
- تصاویر:
- ایجاد تصاویر شاعرانه و نمادین.
- تکنیک‌ها:
- بهره‌گیری از استعاره، و نمادپردازی.

متن شعر:
"آن ها سایه هستند
گاه همچون کوهی بلند گاه همچون دره ای
پستند
آنها از دور چون خورشیدی که گرم است و روشن
و نزدیک که می شوی تورا می سوزانند

جمع‌بندی و نقد نهایی

اشعار دکتر زهرا روحی فر بازتابی از دغدغه‌های فکری، اجتماعی و عرفانی اوست. تسلط وی بر ادبیات کلاسیک فارسی به ویژه شاهنامه، به اشعارش عمق و غنای خاصی بخشیده است. وی در قالب‌های کلاسیک به ویژه غزل و مثنوی موفق‌تر عمل کرده است، اگرچه در شعر سپید نیز طبع‌آزمایی کرده است. از نقاط قوت او می‌توان به تنوع قالب‌ها، تلفیق سنت و مدرنیسم، و پرداختن به مضامین عمیق انسانی اشاره کرد
محمد رضا گلی احمدگورابی
غبار
1404/06/04
6

فصل اول: معماری روح ایرانی: مقدمه‌ای بر بازآفرینی فرهنگی
بخش ۳: چشم‌انداز کتاب

این بخش به عنوان نقشه راه کلان پژوهش حاضر، به تبیین اهداف غایی، شناسایی مخاطبان هدف و ترسیم چارچوب مفهومی می‌پردازد که چگونه شاهنامه فردوسی می‌تواند به مثابه یک «راهنمای معماری» برای بازآفرینی هویت فرهنگی ایرانی در عصر حاضر عمل کند.

۱. هدف اصلی کتاب و مخاطبان آن

هدف اصلی :
هدف بنیادین این کتاب، ارائه یک چارچوب نظری-عملی :برای بازآفرینی هویت فرهنگی ایران است که ریشه در میراث کهن و به ویژه شاهنامه فردوسی دارد، اما پاسخی هوشمندانه و خلاقانه به نیازها و چالش‌های جهان معاصر ارائه می‌دهد. این کتاب در پی آن نیست که صرفاً به تحلیل گذشته بپردازد، بلکه می‌کوشد با استخراج «الگوهای فرهنگی پایدار» از شاهنامه، به پرسش بنیادین «ما که هستیم و در مقام یک تمدن، چگونه می‌توانیم در دنیای امروز و فردا زیست کنیم؟» پاسخ دهد. این هدف در سه سطح دنبال می‌شود:
- سطح تحلیلی : واکاوی ساختاری شاهنامه به عنوان یک نظام نمادین و اسطوره‌ای که حاوی الگوهای کهن‌الگویی رفتار، حکمرانی، فضیلت‌های اخلاقی و رابطه انسان با جهان است.
- سطح تبیینی :تشریح چگونگی تبدیل این الگوهای روایی و نمادین به مؤلفه‌های هویت‌بخش در طول تاریخ ایران و تحلیل علل کمرنگ شدن یا تحریف برخی از آنها در دوران مدرن.
- سطر پیشنهادی : طراحی یک مدل برای «بازآفرینی فرهنگی» که چگونه می‌توان این الگوها را در قالب‌های نوین هنری (به ویژه معماری)، آموزشی، رسانه‌ای و اجتماعی بازتولید و بازتعریف کرد.

مخاطبان کتاب :
این اثر به گونه‌ای طراحی شده که برای طیف وسیعی از خوانندگان مرتبط باشد:
- جامعه دانشگاهی و پژوهشی: شامل دانشجویان و اساتید رشته‌های مطالعات فرهنگی، ایران‌شناسی، معماری، هنر، ادبیات فارسی، علوم اجتماعی و فلسفه. این کتاب می‌کوشد با ارائه یک چارچوب بینارشته‌ای ، پلی میان حوزه‌های مختلف دانش بزند.
- معماران، طراحان و هنرمندان:به عنوان مخاطبان اصلی عملی، که در جست‌وجوی منبعی غنی برای الهام‌بخشی و خلق آثاری با هویت اصیل ایرانی هستند. کتاب به آنها می‌آموزد که چگونه می‌توانند مفاهیم انتزاعی فرهنگی را به فرم‌های ملموس و فضایی تبدیل کنند.
- سیاست‌گذاران و مدیران فرهنگی: کسانی که در نهادهای دولتی و غیردولتی در زمینه طراحی برنامه‌های کلان فرهنگی، شهری و آموزشی فعالیت می‌کنند. این کتاب برای آنها یک «جعبه ابزار مفهومی» فراهم می‌کند.
- عموم علاقه‌مندان به هویت ایرانی: هر ایرانی که دغدغه فهم ریشه‌های فرهنگی خود و نقش آن در ساختن آینده‌ای بهتر را دارد، می‌تواند با این کتاب همراه شود.

۲. نقشه راه برای فهم بازآفرینی فرهنگی از طریق شاهنامه**

درک سیر منطقی و پیوند ارگانیک فصول کتاب، برای درک کامل آرای آن ضروری است. این نقشه راه به صورت زیر ترسیم می‌شود:

گام اول: بنیادها و ضرورت‌ها (فصل اول)
- ایجاد درک مشترک از مفاهیم کلیدی مانند «هویت»، «بازآفرینی فرهنگی» و «معماری به مثابه یک نظام فرهنگی».
- اثبات ضرورت این پروژه بزرگ از رهگذر تحلیل اوضاع کنونی فرهنگی ایران و جهان.

گام دوم: کشف گنجینه الگوها (فصل دوم)
- رفتن به سراغ متن شاهنامه به عنوان منبع اصلی.
- استخراج و تحلیل سه گونه منبع کلیدی برای بازآفرینی:
1. الگوهای شخصیتی: (رستم=قدرت مسئولیت‌پذیر؛ سیاوش=پاکی و قربانی؛ زال=خرد و پیوند با طبیعت) به عنوان نمونه‌های ایده‌آل رفتار.
2. الگوهای فضایی-معماری:** (کاخ عدل جمشید، سیاوخش=باغ بهشت‌گونه، شهرهای ایدئال) به عنوان تبلور کالبدی ارزش‌های فرهنگی.
3. الگوهای معنوی و نمادین: (نبرد روشنی و تاریکی، فروهر، درخت شناخت) به عنوان نظام نمادین هویت‌ساز.

گام سوم: گذار از سنت به مدرنیته (فصل سوم)
- آزمودن این الگوها در برابر چالش‌های جهان مدرن و پستمدرن.
- پاسخ به این پرسش که آیا این مفاهیم کهن می‌توانند پاسخگوی مسائل پیچیده‌ای چون جهانی‌سازی، بحران معنا، فضای مجازی و چندفرهنگی‌گرایی باشند؟
- نشان دادن ظرفیت شاهنامه برای ارائه «روایت جایگزین» در مقابل یکنواخت‌سازی فرهنگی جهانی.

گام چهارم: طراحی چارچوب (فصل چهارم)
- تبدیل یافته‌های تحلیلی فصول قبل به یک «دستورکار عملی».
- ارائه اصول و مبانی طراحی برای بازآفرینی فرهنگی. برای مثال، چگونه مفهوم «عدالت جمشیدی» می‌تواند در طراحی یک فضای عمومی یا یک نهاد حکومتی امروزی تجلی یابد.
- ارائه راهبردهای کلان برای اجرا در سطوح ملی و بین‌المللی.

گام پنجم: اجرا و عمل (فصل پنجم)
- نشان دادن عینیت‌یافتن این چارچوب از طریق مطالعه موارد موفق مشابه در ایران و جهان (حتی اگر مستقیماً مرتبط با شاهنامه نباشند).
- ارائه یک راهنمای گام‌به‌گام و کاربردی برای طراحان، معماران و فعالان فرهنگی که قصد اجرای پروژه‌ای بر این مبنا را دارند.
- تأکید بر نقش مشارکت جامعه و نسل‌ها در موفقیت پروژه‌های بازآفرینی.

گام ششم: جمع‌بندی و آینده‌نگاری (فصل ششم)
- جمع‌بندی نهایی آموزه‌ها و نتیجه‌گیری.
- ترسیم افق‌های پیش‌رو و ارائه پیشنهادهایی برای پژوهش‌ها و پروژه‌های آینده.
- پایان‌بندی با یک چشم‌انداز الهام‌بخش برای «معماری روح ایرانی» در آینده.

چکیده:
این نقشه راه، خواننده را در یک سفر منطقی از «چرایی» آغازین تا «چگونگی» عملیاتی کردن ایده بازآفرینی فرهنگی از مسیر شاهنامه هدایت می‌کند و
نشان می‌دهد که این اثر صرفاً یک بحث نظری نیست، بلکه پروژه‌ای است برای اقدام و دگرگونی سازنده.
محمدرضا گلی احمدگورابی/ دکترزهرا روحی فر
محمد رضا گلی احمدگورابی
غبار
1404/06/04
5

فصل ۱: معماری روح ایرانی: مقدمه‌ای بر بازآفرینی فرهنگی
بخش ۲: شاهنامه: میراثی برای بازآفرینی فرهنگی

---

شاهنامه: گنجینه‌ای از تاریخ، اسطوره و فرهنگ
شاهنامه فردوسی یکی از برجسته‌ترین آثار ادبیات فارسی و نماد هویت ملی ایرانیان است. این اثر بزرگ، نه‌تنها تاریخی از اساطیر، حماسه‌ها و داستان‌های پهلوانی را روایت می‌کند، بلکه تجلی‌گر ارزش‌های اخلاقی، اجتماعی و فرهنگی تمدن ایرانی است.
در شاهنامه، فردوسی با زبانی غنی و شعری هنرمندانه، تلاش کرده است تا فرهنگ و تاریخ ایران را برای نسل‌های آینده حفظ کند. او نه‌تنها اسطوره‌ها و افسانه‌های کهن را به تصویر کشیده، بلکه در برابر هجوم بیگانگان و تلاش برای از بین بردن هویت ملی ایران ایستادگی کرده است.

نمونه‌ای از این تلاش در شاهنامه داستان‌های پهلوانی مانند نبرد رستم و اسفندیار یا مقاومت کاوه آهنگر در برابر ضحاک، که هر یک بازتاب‌دهنده‌ی روحیه‌ی استقلال‌طلبی، عدالت و پایبندی به هویت ملی هستند.

---

نقش شاهنامه در تقویت هویت ایرانی
شاهنامه از سه بخش اصلی تشکیل شده است:
1. اسطوره‌ای: روایت‌هایی که با آفرینش جهان و آغاز تمدن ایرانی آغاز می‌شوند و نمادهای ابتدایی فرهنگ ایرانی مانند عدالت و خرد را به تصویر می‌کشند.
مثال: داستان کیومرث به‌عنوان نخستین انسان و شاه، نماد آغاز تمدن و حیات انسانی است.

2. پهلوانی: داستان‌های رستم، سهراب، زال و دیگر پهلوانان، بازتابی از فضیلت‌های پهلوانی چون شجاعت، وفاداری و ازخودگذشتگی هستند.
مثال: رستم، که بزرگ‌ترین پهلوان شاهنامه است، به نمادی از اراده و قدرت ملت ایرانی تبدیل شده است.

3. تاریخی: بازگویی تاریخ شاهان ایران و جنگ‌های آن‌ها با دشمنان، که درس‌هایی از سیاست، مدیریت و اتحاد ملی را ارائه می‌دهد.
مثال: داستان‌هایی نظیر شکست ایرانیان در برابر اسکندر، که هشداری در مورد اهمیت اتحاد و مقاومت در برابر نفوذ خارجی است.

این سه بخش از شاهنامه، پایه‌هایی اساسی برای بازآفرینی هویت ملی فراهم می‌کنند، چراکه در کنار روایت‌های سرگرم‌کننده، اصول اخلاقی و فرهنگی را نیز منتقل می‌کنند.

---

شاهنامه به‌عنوان ابزاری برای بازآفرینی فرهنگ
بازآفرینی فرهنگ با الهام از شاهنامه، می‌تواند رویکردی نوین به استفاده از ادبیات برای تقویت هویت ملی باشد. شاهنامه نه‌تنها منبعی برای آموزه‌های اخلاقی و فرهنگی است، بلکه در بسیاری از زمینه‌های معاصر نیز می‌تواند مورد استفاده قرار گیرد:
- آموزش نسل جدید: استفاده از داستان‌های شاهنامه در برنامه‌های درسی مدارس و دانشگاه‌ها برای انتقال مفاهیمی چون عدالت، شجاعت و همبستگی.
مثال:گنجاندن داستان‌هایی چون نبرد رستم و سهراب در کتاب‌های درسی برای آموزش مفاهیم انسان‌دوستی و اخلاق.

- الهام‌بخشی در هنر و معماری: طراحی فضاهای عمومی با استفاده از نمادهای شاهنامه‌ای مانند کاخ‌ها، باغ‌ها و حتی شخصیت‌های اسطوره‌ای.
مثال: طراحی مجسمه‌هایی از رستم یا نقوشی از داستان‌های شاهنامه در ساختمان‌های فرهنگی.

- تقویت هویت ملی در جهان معاصر: استفاده از شاهنامه به‌عنوان نماد مقاومت فرهنگی در برابر جهانی‌سازی و حفظ ارزش‌های اصیل ایرانی.

---

نمادگرایی و پیام‌های عمیق شاهنامه
شاهنامه در هر یک از روایت‌های خود، از نمادهایی استفاده کرده است که پیام‌های فرهنگی و اجتماعی عمیقی دارند.
- ضحاک: نماد ظلم و فساد که نشان‌دهنده‌ی خطرات قدرت مطلقه است.
- کاوه آهنگر: نماد مقاومت و اتحاد مردمی در برابر ظلم.
- سیمرغ:نماد خرد، دانش و حمایت، که همچنان در فرهنگ ایرانی جایگاه ویژه‌ای دارد.

این نمادها و پیام‌ها، می‌توانند به‌عنوان راهنمایی برای بازآفرینی فرهنگی و تقویت حس تعلق ملی مورد استفاده قرار گیرند.

---
چکیده:
این بخش، اهمیت شاهنامه به‌عنوان گنجینه‌ای فرهنگی و ابزاری قدرتمند برای بازآفرینی هویت ایرانی را بررسی می‌کند.
محمد رضا گلی احمدگورابی
غبار
1404/06/04
6

فصل ۱: معماری روح ایرانی: مقدمه‌ای بر بازآفرینی فرهنگی
بخش ۱: ضرورت بازآفرینی هویت ملی

در دنیای امروز، جهانی‌سازی و تغییرات سریع فرهنگی و اجتماعی، هویت ملی بسیاری از جوامع را تحت تأثیر قرار داده و منجر به چالش‌هایی در حفظ و تقویت ارزش‌های اصیل آن‌ها شده است. ایران نیز به عنوان کشوری با تمدنی کهن، از این تغییرات مصون نبوده است. در چنین شرایطی، بازآفرینی هویت ملی ضرورتی انکارناپذیر به شمار می‌رود؛ فرآیندی که می‌تواند با نگاه به گذشته‌ای پرافتخار، مسیری روشن برای آینده‌ای پایدار فراهم کند.

تاریخچه و اهمیت هویت ملی
هویت ملی، ترکیبی از ارزش‌ها، باورها، نمادها و روایت‌هایی است که به افراد احساس تعلق به یک جامعه مشترک را القا می‌کند. در طول تاریخ، این هویت همواره از طریق ادبیات، هنر، معماری و دیگر عناصر فرهنگی منتقل شده است. برای مثال، در ایران، شاهنامه فردوسی به عنوان یکی از مهم‌ترین متون ادبی، نه تنها بازتاب‌دهنده‌ی تاریخ و اسطوره‌ها، بلکه بیانگر اصول و ارزش‌هایی چون عدالت، عشق، وفاداری و مقاومت است که پایه‌های هویت ملی ایرانی را تشکیل می‌دهند.

---

تهدیدها و چالش‌های هویت ملی در دوران معاصر
جهانی‌سازی، اگرچه مزایای فراوانی در ارتباطات و تبادل فرهنگی داشته است، اما به‌طور همزمان موجب تضعیف هویت‌های محلی و ملی نیز شده است. برای نمونه:
1. از دست دادن ارزش‌های سنتی: بسیاری از آیین‌ها، سنت‌ها و باورهای اصیل ایرانی در مواجهه با فرهنگ‌های خارجی کم‌رنگ شده‌اند.
2. جایگزینی نمادهای ملی با مفاهیم وارداتی: برای مثال، معماری مدرن در بسیاری از شهرهای ایران دیگر ارتباطی با ریشه‌های فرهنگی ایرانی ندارد و بیشتر به الگوهای غربی گرایش یافته است.
3. چالش‌های سیاسی و اقتصادی: بحران‌های اجتماعی و اقتصادی، افراد را به سمت اولویت‌بندی مسائل کوتاه‌مدت سوق داده و توجه به مسائل فرهنگی و هویتی کمرنگ شده است.

---
ضرورت بازآفرینی هویت ایرانی از نگاه شاهنامه
بازآفرینی هویت ملی به معنای بازگشت به ریشه‌ها نیست، بلکه هدف آن، استفاده از عناصر اصیل برای خلق مفاهیمی نو و مرتبط با نیازهای امروزی است. شاهنامه فردوسی، به دلیل دارا بودن ترکیبی از تاریخ، اسطوره و اخلاق، می‌تواند منبعی بی‌نظیر برای این بازآفرینی باشد.

مثال‌ها از شاهنامه:*
1. شخصیت رستم: نماد قدرت، شجاعت و وفاداری، که می‌تواند الگویی برای تقویت حس تعلق ملی در نسل جدید باشد.
2.داستان سیاوش: بازتاب‌دهنده مفاهیمی چون پاکی، عدالت و ظلم‌ستیزی، که می‌توان آن را به صورت مفاهیم مدرن انسانی بازتفسیر کرد.
3. نقش معماری در روایت‌ها: توصیف کاخ‌ها، باغ‌ها و فضاهای ایرانی در شاهنامه، فرصتی برای الهام‌گیری در طراحی فضاهای عمومی مدرن فراهم می‌کند.

---

پیوند گذشته و آینده در فرآیند بازآفرینی
برای آنکه هویت ملی ایران بتواند به‌طور موثر بازآفرینی شود، باید میان گذشته پرافتخار و چالش‌های امروز ارتباطی معنادار برقرار شود. این امر می‌تواند از طریق:
- آموزش نسل جدید: معرفی شاهنامه به‌عنوان بخشی از برنامه‌های آموزشی رسمی و غیررسمی.
- ترویج هنر و ادبیات ایرانی: برگزاری جشنواره‌ها و پروژه‌های فرهنگی با محوریت داستان‌ها و شخصیت‌های شاهنامه.
- طراحی معماری فرهنگی: الهام‌گیری از عناصر شاهنامه در طراحی ساختمان‌ها و فضاهای شهری.

---
این بخش، با بررسی ضرورت بازآفرینی هویت ملی و بهره‌گیری از شاهنامه به عنوان یک گنجینه فرهنگی، بستری را برای ادامه بحث در فصل‌های آتی فراهم می‌کند.
ادامه دارد
محمدرضا گلی احمدگورابی/دکتر زهرا روحی فر
محمد رضا گلی احمدگورابی
غبار
1404/06/03
9

معرفی دکتر رحمان کاظمی

دکتر رحمان کاظمی دارای دکترای زبان و ادبیات فارسی است(که پایان نامه دکتری ایشان سور رئالیسم در شعر شمس لنگرودی می‌باشد) و در حوزه‌ی نقد ادبی، شعر معاصر و فلسفه‌ی زبان فعالیت‌های علمی و پژوهشی متعددی داشته است. او با نگاهی معناگرا و هستی‌شناسانه به شعر، توانسته جایگاه ویژه‌ای در میان شاعران اندیشه‌ورز معاصر ایران پیدا کند.

دکتر کاظمی در کنار فعالیت‌های دانشگاهی، به شعر به‌عنوان ابزاری برای بیان بحران‌های درونی، تجربه‌های فلسفی و تأملات هستی‌شناختی می‌نگرد. او از افزودن لحظات تصنعیِ شادی پرهیز کرده و صداقت احساسی را در آثارش حفظ کرده است.
از جمله آثار برجسته‌ی او، مجموعه شعر «پرندگان سنگ‌شده» است که با استقبال منتقدان و علاقه‌مندان شعر سپید مواجه شده و به‌عنوان نمونه‌ای از شعر مدرن معناگرا مورد تحلیل قرار گرفته است.

این مجموعه با بهره‌گیری از نمادهایی چون پرنده، سنگ، باد و سکوت، به کاوش در بحران‌های هستی‌شناختی، بی‌جهتی معنایی و تجربه‌ی فقدان می‌پردازد. اشعار آن عمدتاً در قالب شعر سپید سروده شده‌اند و از ساختار ضدخطی و زبان انتزاعی بهره می‌برند.

نمونه اشعار از «پرندگان سنگ‌شده»


سلام بر بهار

سلام بر بهار
که زمستان را
مثل چکمه‌‌ای از پای زمین
درمی‌آورد
و بر قلب آن می‌نشیند
گلها و گیاهان
به اشتیاق تو
دست بلند می‌کنند
شادان
در آغوش هم می‌رقصند
صدای پرندگان
در بهار
بوی آزادی می‌دهد


-بال‌های روشن پروانه‌ای
بال‌های روشن پروانه‌ای
دور سرم می‌چرخید
چراغی می‌جست
که ببوسد
راه پیدا نبود
مقصد اما نزدیک...


چهار فصل سال

چهار فصل سال
می‌آیند و می‌روند
بی‌آنکه درختی در ما بروید
یا رودخانه‌ای از ما بگذرد
(جنگلی که در مه گم شده
با چشم‌های خیس
درد دل می‌کرد).
محمد رضا گلی احمدگورابی
غبار
1404/05/28
20



لباسِ کهنه‌ی پدرم را پوشیدم،
تا شاید کسی
نامم را به یاد آورد.

در آیینه،
چهره‌ای بود
که شبیه من نبود،
اما گریه‌اش آشنا بود.

کفش‌های برادرم
اندکی بزرگ‌تر بودند،
با هر قدم،
خاطره‌ای از او
در خاک فرو می‌رفت.

در کوچه،
مادری مرا به نامِ دیگری صدا زد،
و من
برای لحظه‌ای
احساس کردم
دوست‌داشتنی‌ام.

هویت،
چیزی نیست که در شناسنامه بنویسند،
گاهی
در نگاهِ رهگذری
که تو را با کسی اشتباه می‌گیرد،
پنهان می‌شود.

من
از تکه‌تکه‌ی آدم‌ها
خودم را ساخته‌ام،
با صدای این
و دلتنگیِ آن،
با واژه‌هایی
که از دهانِ دیگران افتاده‌اند
و در دلِ من جوانه زده‌اند.

من
خودِ قرضی‌ام،
اما راست می‌گویم
وقتی می‌گویم:
دوستت دارم.
محمد صهبائی بزاز (صهبا)
جام نو و فلسفه و روان صَهبا...
1404/05/16
6


" انسانیت "
ابر باشی، باران تولید کنی ،
خورشید شوی، گرما ببخشی ،
برفی سرد، یخبندان بسازی ،
وقتی هویدا بر چشمی،
آنگهی که سبزینه گشتی ،
قلمِ بهاران داشته باشی،
جامه‌ای دلیر تن‌پوشی،
خوشبُو چون طوبی بشی .‌‌‌‌.‌.

" نامَردی "
موجی شکننده گشتی،
موج‌ها در عُصیانت غرق کردی ؛
درهم و از هم دَرشِکنی،
علفی هرز در خاک ریشه تازی،
گلِ زیبای پیچ در پیچِ نیلوفری ،
نظم زنی برهم برتری براو شدی ،
هیچ هراس بر دل نداشتی ؛
خیال تخت و کامروا باشی ،
وقتی با کام آشِنا گشتی ؛
درچِشایی اسپرسویی تلخ شدی ...

انسانیت یا نامَردی،
دو راه تا ابدیت،
لحظه‌ای عمیق در تفکرت؛
جنگ طوبی و اسپرسوست؛
انتخاب باتوست ؛
در غایت شود رسم زندگیت.
محمد رضا گلی احمدگورابی
غبار
1404/04/27
13

رد پای خاطره

در کوچه‌های خاموشی
ردّ پای کسی مانده است
که نامش را بادها برده‌اند

ماه، بی‌تاب از شب‌های بی‌پایان
بر پنجره‌ی بسته می‌کوبد
و هیچ‌کس در را نمی‌گشاید

سایه‌ای در امتداد دیوار
با اشک‌های شبنم آمیخته است
و صدای گم‌شده‌ی باران
در گوش‌های خسته‌ی زمین می‌پیچد

دریا، رازهایش را
به موج‌های سرگردان سپرده است
و هیچ فانوسی
راه بازگشت را نشان نمی‌دهد

برگ‌ها در باد
نامی را زمزمه می‌کنند
که دیگر در هیچ خاطره‌ای زنده نیست

سایه‌ای بی‌قرار
در کوچه‌های خاموشی
به دنبال نوری می‌گردد
که هرگز طلوع نکرد

.
محمد رضا گلی احمدگورابی
غبار
1404/04/27
21

چه می‌کنی، ای دوست،
بی‌آرزو در شب‌های بی‌سایه؟

ابرها در گذرند،
بی‌آنکه دلشان بلرزد
از سوتِ خاموشِ باد.

درختان، چنبره زده در خاک،
بی‌خیال سبزینه،
و ماه،
چشم بر نمی‌بندد بر چراغ‌های خاموشِ شهر.

چه می‌کنی ای دوست؟
که باران نیز خسته است
از پیغام‌های نارسِ رود،
و گنجشک‌ها
دیگر آوازشان را
به بادها نمی‌سپارند.

جاده‌ها خاموشند،
بی‌ردای سفر،
و ایستگاه‌ها
بی‌صدای سوتِ قطار
در سکوتی ممتد فرو رفته‌اند.

چه می‌کنی ای دوست؟
که شب، خوابش نمی‌برد،
و آفتاب
خسته از طلوع‌های بی‌دلیل،
بر شانه‌های خسته‌ی زمین
لم داده است.

تو را چه شد
که دیگر آرزوهایت
چون کبوتران مهاجر
راه آسمان را
گم کرده‌اند؟

صدایت را رها کن
در باد،
تا رودها
دوباره بخوانند
ترانه‌ی جاریِ رؤیا.

یک شعر سپید
نه از تکرارِ اندوه،
بلکه از رنگِ تازه‌ی بامداد.

چه می‌کنی ای دوست،
که بادها دیگر
صدای تو را
به باغ‌ها نمی‌رسانند؟

آسمان خاکستری است،
ابرها خاموش،
و رودها از یاد برده‌اند
شورِ قدم‌های تو را.

حالا،
در میان هیاهوی خاموشِ شهر،
گنجشکی بر سیم‌های برق،
نیم‌نگاهی به فراموشی دارد.

ای دوست،
مگر کلمات نمی‌توانند
پل بزنند میانِ روزهای رفته
و آنچه هنوز نیامده است؟

کجاست آن جرعه‌ی شعر
که می‌توانست
صبحِ تازه‌ای برای جهان باشد؟

سکوتت را بشکن،
و بگذار
باد
بار دیگر
نام تو را بخواند.
.
محمد رضا گلی احمدگورابی
غبار
1404/04/27
8


عطرها راه می‌روند،
می‌خوانند،
در بادِ خاموش
گم می‌شوند.

در سحر،
گل‌های وحشی
آهنگی نرم دارند،
موجی از نغمه‌های دور،
که شنیده نمی‌شوند،
اما بویشان
در گوشِ شب،
می‌پیچد.

باد،
نامه‌ای از یاس آورده است،
در آن،
ردّی از صدای باران است،
و عطری،
که گفته بودی:
"تو را به یاد خواهد آورد."
.
محمد رضا گلی احمدگورابی
غبار
1404/04/27
21

آیا باید
با کفش‌های دیگران
کوچه‌های باران‌خورده‌ی دنیا را قدم زد؟
یا پا برهنه
دل به کوچه‌های نادیده بسپاریم؟

شاید مادربزرگ راست می‌گفت
که تجربه مثل بخار چای‌ست
تا تو را نسوزاند،
نمی‌فهمی گرمایش را...

فیلسوفِ بی‌چتر
در باران ایستاده می‌گوید:
«آدم اگر خودش نلرزد
حکمت لباسی بی‌دکمه‌ست.»

من اما هنوز
با خاطرات زیبای دیگران
فقط چای می‌نوشم
و دنبال بارانی خودم می‌گردم.
محمد رضا گلی احمدگورابی
غبار
1404/04/27
17

سلفی در آینه شکسته

از خودم عکس گرفتم
در آینه‌ای که
نه کامل بود
نه مشتاقِ تماشا؛
شبیه لبخند مادرم
که همیشه یک نیمه‌اش
در جنگ،
جا می‌ماند.

تکه‌های آینه
با من حرف می‌زدند
اما هر کدام
زبانِ خاص خودشان را داشتند؛
یکی با صدای گریه،
یکی با صدای دروغ.

در قابِ دوربین
من نبودم،
فقط
سایه‌ای از من بود
که تمرین کرده بود
حاضر باشد
در غیاب خویش.

من
پشت آن شیشه ترک‌دار
لبخند زدم،
تا بفهمم
شکستن،
گاهی تنها راهِ درست دیدن است.

آینه پرسید:
اگر هر تکه،
راستگو بود
آیا تو
دروغ بودی؟

سلفی‌ام را
پست نکردم؛
شاید دنیا
برای تماشای
چهره‌ی راستینم
اتفاق نیفتاده باشد.

شیشه
افتاد
و جهان،
دوباره تکه‌تکه شد.

محمد رضا گلی احمدگورابی
غبار
1404/04/27
11


بلندگو، زخمی که صدا ندارد
در میدان
سایه‌ها خم شده‌اند
با دست‌هایی که می‌خواستند چیزی را بخواهند
اما هنوز،
واژه‌ای برای "خواستن" پیدا نکرده‌اند.

بلندگو،
خاموش است؛
مثل دهانی
که از فرط گفتن
فراموش کرده است چگونه بخندد.

باد، گچِ شعارِ دیروز را
از دیوار کند
و با خود برد به خانه‌ی پیرزنی
که هیچ‌گاه رأی نداد
اما در خواب،
به صدایی گوش می‌داد
که هیچ‌گاه پخش نشد.

سکوت
لباس رسمی این میدان شده
صدایی اگر هست
در مشتی است که دیر بالا رفت
و در بغضی که قبل از گفتن،
به اشک تبعید شد.

بلندگو را کسی خاموش نکرد
بلندگو خودش فهمید
که در جهانِ پر از تکرار،
هیچ واژه‌ای
بیش از "سکوت"
شنیده نمی‌شود.

پشت آن سیم‌ها
کودکی خوابیده است
که صدایش را
در کیسه‌ای
پُر از گچ و ترس
گم کرده.
محمد رضا گلی احمدگورابی
غبار
1404/04/27
10

خنده‌ای که قاب را ترک کرد
در قاب
لبخند مانده بود،
اما دهان نه.
چشم‌ها
شبیه دو راهرو بودند
که به دالان تاریکِ دلِ آن روز ختم می‌شدند.
مادرم گفت:
«آن‌روز باران گرفت، اما لب‌هایت خندیدند»
و حالا
ردی از آن خنده
روی خاکسترِ عکس مانده است
مثل نقشه‌ای
که مقصدش فراموش شده باشد.

پشت لباسِ گل‌دارم
بادی نشسته بود
که می‌خواست خاطره را ورق بزند
اما دست نداشت؛
مثل تمام کسانی که
می‌دانند زمان بی‌دست‌تر از سکوت است.

در عکس
من هستم،
سایه‌ام هست،
و لبخندی که انگار
از من فرار کرده.

کسی
از پشت دوربین
عجولانه گفته بود: "بخند!"
و من
برای تمرینِ بودن
دهانم را باز کرده بودم
اما انگار خنده‌ام
پیش از ظهور،
در تاریکیِ حلقه‌ی آتش گم شد.

دیوار
سال‌هاست این عکس را نگه داشته
اما هنوز
نه من را می‌شناسد
نه آن خنده را.

محمد رضا گلی احمدگورابی
غبار
1404/04/27
12

رشت بیدار است،
میان باران‌های تمام‌ نشدنی،
میان خیابان‌هایی که هنوز،
رد پای عابران را فراموش نکرده‌اند.

هوای شهر،
بوی چای دارد،
بوی گفت‌وگوهای ناتمام،
بوی فریادی که از دل بازار،
به گوش شب می‌رسد.

میدان،
شلوغی را بلعیده،
دست‌فروشی که نام روزها را می‌داند،
مردی که به ابرها وعده آفتاب داده است،
و زنی که سایه‌ی چترش،
خاطره‌ی یک زمستان را حمل می‌کند.

باران،
سقف‌های شیروانی را لمس می‌کند،
چکیدن قطره‌ها، آهنگی برای شب‌های بی‌خواب،
و در گوشه‌ای از خیابان،
کافه‌ای که هرگز سکوت را نمی‌شناسد.

اتوبوس‌ها،
نام ایستگاه‌ها را زمزمه می‌کنند،
و بادی که پرده‌ها را تکان می‌دهد،
از داستان‌هایی می‌گوید،
که هنوز، از خاطره‌ها نگذشته‌اند.

هیاهو،
در چرخ‌های دوچرخه‌ای قدیمی،
در پاهای خسته‌ی مردی که شب را می‌شناسد،
در پنجره‌ای که همیشه نیمه‌باز مانده،
و در کوچه‌هایی که هنوز،
راهشان را در مه پیدا می‌کنند.

رشت، خیابان‌هایی دارد،
که هیچ مسافری، بی‌خاطره نمی‌رود،
و هیچ غریبه‌ای،
تا همیشه غریبه نمی‌ماند.