bg

تحلیل شعر«در آستانه‌ی صبح» با رویکرد تری ایگلتون | عبور هستی در آینه‌ی ادبیات
در این مقاله، شعری فلسفی با محوریت گذر زمان و تأمل هستی‌شناسانه را با چارچوب نظری تری ایگلتون تحلیل می‌کنیم. نگاهی نو به فرم، محتوا و ایدئولوژی پنهان در ادبیات معاصر فارسی.زهرا روحی فر


سنگی بر لب جوی نشسته بود

و به عبور آب

فکر می‌کرد

بی‌آنکه بداند

خود نیز

در گذر است.

تحلیل ایگلتونی

۱. ادبیات به‌مثابه بازتاب ایدئولوژی

این شعر بازتاب‌دهنده‌ی نوعی ایدئولوژی فلسفی‌ست: باور به گذرا بودن همه چیز—even آنچه ایستا به نظر می‌رسد.

سنگ، نماد ایستایی، در حال تفکر به حرکت است؛ اما خود نیز در چرخه‌ی زمان و فرسایش، در حال تغییر است.

ایدئولوژی نهفته در این شعر، پذیرش بی‌درنگِ گذر زمان و ناپایداری هستی است، بدون اعتراض یا مقاومت.

۲. ادبیات به‌مثابه کنش مادی

شعر، صرفاً توصیف طبیعت نیست؛ بلکه کنشی‌ست برای برانگیختن تأمل در مخاطب.

با تصویرسازی از سنگی متفکر، شعر خواننده را به بازاندیشی درباره‌ی مفهوم «ثبات» و «تغییر» دعوت می‌کند.

این دعوت به تفکر، خود یک کنش اجتماعی‌ست که می‌تواند در شکل‌گیری جهان‌بینی مخاطب مؤثر باشد.

۳. جدایی‌ناپذیری فرم و محتوا

فرم شعر، با سطرهای کوتاه و حرکت تدریجی از «صبح» به «عبور» و سپس «در گذر بودن»، مسیر معنایی شعر را تقویت می‌کند.

استفاده از زبان ساده اما مفاهیم عمیق، فرم را به ابزاری برای انتقال فلسفه‌ی شعر بدل کرده است.

حتی مکث‌های طبیعی میان سطرها، حس تأمل و کندی را القا می‌کنند—در خدمت محتوای هستی‌شناسانه.

۴. ایدئولوژی به‌مثابه طبیعی‌سازی نظم

شعر، گذر زمان و فرسایش هستی را امری طبیعی و بدیهی جلوه می‌دهد.

هیچ مقاومتی در برابر این گذر نیست؛ حتی سنگ، که نماد ایستایی‌ست، در حال عبور است.

این طبیعی‌سازی، همان کارکرد ایدئولوژی‌ست: پذیرش نظم هستی بدون پرسش یا چالش.

۵. ارزش ادبی در بستر تاریخی و اجتماعی

در فرهنگی که تأمل، سکون و پذیرش هستی ارزشمند تلقی می‌شود، این شعر جایگاه بالایی دارد.

اما در بسترهایی که بر کنش‌گری، اعتراض یا تحول تأکید دارند، ممکن است شعر به‌عنوان «منفعل» یا «غیرسیاسی» تلقی شود.

از نگاه ایگلتون، ارزش ادبی این شعر در توانایی‌اش برای بازتعریف مفاهیم بنیادین نهفته است، نه در زیبایی صرف.

۶. نقد ادبی به‌مثابه کنش سیاسی

نقد این شعر، با آشکارسازی ایدئولوژی پنهان در تصویر سنگ و آب، به مخاطب کمک می‌کند تا رابطه‌ی خود با زمان و هستی را بازنگری کند.

محمد رضا گلی احمدگورابی
غبار
1404/07/04
13


تحلیل شعر برف نگاه ،«شعری فلسفی و تصویری ازدکتر زهرا روحی‌فر با رویکردی اگزیستانسیالیستی و زیبایی‌شناختی؛ تجربه‌ای از برف، عشق، تاریکی و معنا در جهان پریشان امروز.»محمدرضا گلی احمد گورابی


شعرسپید «برفِ نگاه»

برف می‌بارد

به سوی آسمان

از کنار پلک‌های کهکشان

و چه تاریک تر از هر شب یلدا آمد

و جهان با شب او آه چه معنا دارد.

برف نقش می بندد و ردّ پایش

مانده بر دیوار باد

و چه نقشی است

که تقویم ندیده در خواب

سایه‌ای از نام او‌

بر شانه‌ی سبز درخت، افتاده‌است.

شاخه حتی هم نمی‌داند

چرا از نو شکوفه داده است

هرکجا با من قدم زد

گل‌ شکوفا شد به عشق

و به یک باره شد او شاعر خاک

شاعر نغز پریشانی باد"

تحلیلی جامع و چندلایه از شعر «برفِ نگاه» که تلفیقی از رویکردهای سونتاک، اگزیستانسیالیسم، فرمالیسم و پساساختارگرایی است. این تحلیل نه‌تنها به فرم و زبان شعر توجه دارد، بلکه به لایه‌های فلسفی، روان‌شناختی و زیبایی‌شناختی آن نیز می‌پردازد.

تحلیل ترکیبی شعر «برفِ نگاه»

۱/ رویکرد سونتاک: تجربه‌ی زیباشناختی و شدت اثر

سونتاک در مقاله‌ی «علیه تفسیر» تأکید می‌کند که هنر باید تجربه شود، نه صرفاً معنا شود. شعر تو از همان آغاز، با تصویر «برف می‌بارد به سوی آسمان»، خواننده را درگیر یک تجربه‌ی حسی و پارادوکسیکال می‌کند. این تصویر، برخلاف جهت طبیعی بارش، نوعی تعلیق در واقعیت ایجاد می‌کند که به‌جای تفسیر، باید لمس شود.

- شدت احساسی: «و چه تاریک‌تر از هر شب یلدا آمد» نه‌تنها به بلندترین شب سال اشاره دارد، بلکه آن را از نظر احساسی نیز تشدید می‌کند.

- فرم و موسیقی درونی: تکرار «و چه...» و استفاده از افعال در زمان گذشته، نوعی ریتم درونی و حس نوستالژیک می‌سازد.

- تصویرسازی حسی: «ردّ پایش مانده بر دیوار باد» تصویری است که هم ملموس است و هم غیرممکن، و همین تضاد، تجربه‌ی زیبایی‌شناختی را غنی می‌سازد.

سونتاک این‌گونه شعر را می‌ستاید: نه برای معنایش، بلکه برای «چگونگی بودنش».

۲/ رویکرد اگزیستانسیالیستی: پرسش از معنا، هستی و عشق

در شعر تو، هستی در برابر عشق و فقدان، به پرسش کشیده می‌شود. «شاخه حتی هم نمی‌داند چرا از نو شکوفه داده است» جمله‌ای است که به بی‌علتی هستی و کنش‌های آن اشاره دارد—نوعی بی‌پاسخی اگزیستانسیال.

- بی‌علتی هستی: شکوفه‌دادن بدون دلیل، نمادی از کنش‌های بی‌پاسخ در جهان است.

- عشق به‌مثابه معنا: «هرکجا با من قدم زد، گل شکوفا شد به عشق» نشان می‌دهد که معنا در جهان، نه از منطق، بلکه از حضور دیگری حاصل می‌شود.

- شاعر خاک و باد: «شاعر نغز پریشانی باد» ترکیبی است از زیبایی و آشفتگی، که به وضعیت انسان در جهان بی‌ثبات اشاره دارد.

در این خوانش، شعر نوعی مواجهه‌ی شاعرانه با پوچی، عشق و معناست هم‌راستا با نگاه‌هایی چون سارتر، کامو و حتی فروغ.

۳/ رویکرد فرمالیستی: ساختار، زبان و تکنیک

فرمالیست‌ها به «چگونگی بیان» بیش از «چه گفتن» توجه دارند. در شعر تو، چند ویژگی فرمالیستی برجسته‌اند:

- نحو غیرمتعارف: «برف می‌بارد به سوی آسمان» ساختار نحوی را وارونه می‌کند و توجه را به فرم جلب می‌نماید.

- ترکیب‌های نو: «دیوار باد»، «شاعر خاک»، «سایه‌ای از نام او» همگی ترکیب‌هایی هستند که زبان را از روزمرگی خارج می‌کنند.

- تکرار و تقارن: استفاده از «و چه...» و «شاعر...» نوعی تقارن معنایی و موسیقایی می‌سازد.

این عناصر، شعر را از سطح زبان معمولی به سطح زبان ادبی ارتقا می‌دهند—هدف اصلی فرمالیسم.

۴/رویکرد پساساختارگرایانه: تعلیق معنا و بازی نشانه‌ها

پساساختارگرایی، به‌ویژه دریدا، بر این باور است که معنا هرگز ثابت نیست و نشانه‌ها همواره در حال لغزش‌اند. در شعر تو، این لغزش معنا به‌وضوح دیده می‌شود:

- تقویم ندیده در خواب: تقویم نماد زمان است، اما این تقویم خواب‌دیده، زمان را از قطعیت خارج می‌کند.

- سایه‌ای از نام او: نام، که باید هویت را تثبیت کند، در اینجا تنها سایه‌ای است—یعنی معنا در حال محو شدن است.

- شاعر پریشانی باد: باد، نماد بی‌ثباتی است؛ و شاعر آن، کسی است که با بی‌ثباتی معنا می‌آفریند.

در این خوانش، شعر تو نه‌تنها معنا را تعلیق می‌کند، بلکه با نشانه‌ها بازی می‌کند تا خواننده را درگیر فرآیند معنا‌سازی کند، نه دریافت معنا.

نتیجه‌گیری نهایی: شعر به‌مثابه تجربه‌ی چندلایه

شعر «برفِ نگاه» را می‌توان چنین توصیف کرد:

«اثری است که در آن فرم، فلسفه، زبان و احساس، هم‌زمان در حال رقص‌اند؛ نه برای رساندن پیامی قطعی، بلکه برای دعوت به تجربه‌ای عمیق، زیباشناختی و هستی‌شناختی.»

این شعر، هم از نظر زیبایی‌شناختی سونتاکی، هم از نظر اگزیستانسیالیستی، هم از نظر فرمالیستی و هم از منظر پساساختارگرایانه، واجد ارزش‌های بالایی است.
محمد رضا گلی احمدگورابی
غبار
1404/07/03
16


کودک شرور و شورش هستی: خوانش نیچه‌ای از شعر «آواز کودک گستاخ»منوچهر آتشی
به مناسبت دوم مهر سالروز تولد منوچهر آتشی .تحلیل فلسفی شعر «آواز کودک گستاخ» از منوچهر آتشی با رویکرد نیچه‌ای؛ بررسی مفاهیم شورش علیه قبیله، خلق معنا، و رهایی از تقدیر در بستر اگزیستانسیالیسم شاعرانه.محمدرضا گلی احمدگورابی/زهرا روحی فر


«آواز کودک گستاخ»

"به آبش می سپرم

این کودک شرور

که چشم بازنکرده

زبان گشاده است

به تحقیر قبیله سنگستان که ماییم

قبیله را بر من خواهد شوراند این

زبان دراز

و مرا نه که خود را

به کشتن خواهد داد

تا زبان بریده به عزلتی نشاندم سوگوار خویش

به آبش می سپارم

امید در نجاتش بندم

به ساحل دوری آن سوی جهان

شاید به تور ماهیگیری افتد

بی نوا و شریف

و صیادی چالاک بپرورد او را

شاید بر آستانه زنی

فروافتد

بزرگ تبار

و بی نطفه شوی

تا شگفتی آفرین شهزاده ای برانگیزد از او

طلسم شکن

و قلعه گشای دیو برده پریزادان

تا پاسدار رویای ناایمن دختران شود

عاقبتم به سوگ خویش خواهد نشاند

این کودک شرور

و به یاوه مردی دیگرگونم خواهد کرد

بهتر که به آبش بسپارم

تا به خاک

مقدمه

شعر «آواز کودک گستاخ» از منوچهر آتشی، یکی از نمونه‌های برجسته شعر معاصر فارسی‌ست که با زبانی استعاری، روایتی فلسفی از شورش، رهایی، و آفرینش معنا را بازتاب می‌دهد. این شعر را می‌توان با رویکرد نیچه‌ای تحلیل کرد؛ رویکردی که بر اراده معطوف به قدرت، فراآدم، و آری گفتن به زندگی تأکید دارد.

۱. اراده معطوف به قدرت

کودک شرور، نماد میل به شکستن ساختارهای قبیله‌ای و سنتی است. او «زبان گشاده» دارد و «قبیله را بر من خواهد شوراند». این میل به شورش، همان اراده نیچه‌ای برای خلق معنا و غلبه بر ضعف است.

۲. فراآدم

اگر کودک از قید قبیله رها شود، ممکن است به «طلسم‌شکن» و «قلعه‌گشای دیو برده پریزادان» بدل شود. این تصویر، بازتابی از فراآدم نیچه‌ای است: کسی که از مرزهای اخلاق سنتی عبور کرده و خود معنا می‌آفریند.

۳. اخلاق بردگان و اخلاق اربابان

«قبیله سنگستان» نماد اخلاق بردگان است؛ جامعه‌ای که از شورش و خلاقیت می‌هراسد. شاعر، با ترس از شورش کودک، نشان می‌دهد که اخلاق اربابان (شجاعت، آفرینش، استقلال) در تضاد با اخلاق قبیله‌ای قرار دارد.

۴. شورش علیه متافیزیک و حقیقت مطلق

شاعر، با سپردن کودک به آب، از سرنوشت محتوم و ساختارهای تثبیت‌شده فاصله می‌گیرد. او به‌جای تکیه بر حقیقت مطلق، به امکان‌های نامعلوم و خلق‌شده توسط انسان اعتماد می‌کند.

۵. آری گفتن به زندگی

با وجود ترس از شورش کودک، شاعر او را به آب می‌سپارد و «امید در نجاتش بندم». این پذیرش رنج و خطر، نوعی آری گفتن به زندگی است؛ پذیرش هستی با تمام بی‌قراری‌اش.

۶. مرگ خدا و بحران معنا

شعر واجد نوعی بی‌پناهی هستی‌شناختی است. شاعر نمی‌داند کودک به کجا خواهد رفت، اما به جای تکیه بر مرجع مطلق، به امکان‌های انسانی دل می‌سپارد. این همان بحران معنا پس از مرگ خداست.

۷. هنر به‌مثابه نجات هستی

زبان شاعرانه، استعاره‌های اسطوره‌ای، و تصویرسازی‌های قدرتمند، ابزارهایی هستند که شاعر برای خلق معنا و عبور از بحران وجودی به‌کار می‌گیرد. هنر، در این شعر، راه نجات است.

۸. تراژدی و دیونیزوسی بودن

شعر سرشار از شور، بی‌قراری، و تراژدی است. شاعر، با سوگواری برای خویش و ترس از شورش کودک، در فضای دیونیزوسی حرکت می‌کند؛ فضایی که عقل آپولونی را کنار می‌گذارد.

۹. نقد زمان خطی و تاریخ‌گرایی

شاعر، به‌جای تکیه بر گذشته یا سرنوشت، کودک را به آینده‌ای نامعلوم می‌سپارد. این گسست از تاریخ‌گرایی و حرکت به‌سوی اکنون خلاق، با نگاه نیچه همخوان است.

۱۰. زبان به‌مثابه قدرت و خطر

«زبان گشاده» کودک، هم تهدید است و هم امکان. شاعر از زبان کودک می‌هراسد، چون می‌تواند ساختارهای قبیله‌ای را بشکند. این نگاه به زبان، کاملاً نیچه‌ای است: زبان هم قدرت دارد، هم خطر.

نتیجه‌گیری

شعر «آواز کودک گستاخ» را می‌توان یک روایت اگزیستانسیالیستی نیچه‌ای دانست؛ روایتی از شورش، رهایی، مرگ نمادین، و امید به آفرینش معنا. منوچهر آتشی، با زبان شعر، همان چیزی را بیان می‌کند که نیچه با زبان فلسفه: «انسان باید خود را از نو بیافریند.»

محمد رضا گلی احمدگورابی
غبار
1404/07/03
8


«تحلیل شعر به لبخنده‌ای هزارگونه از شمس لنگرودی با رویکرد مارتین هایدگر | رخداد حقیقت و سکونت شاعرانه»
«تحلیل فلسفی شعر عاشقانهٔ به لبخنده‌ای هزارگونه از شمس لنگرودی بر اساس دیدگاه مارتین هایدگر. بررسی مفاهیم رخداد حقیقت، زبان به‌مثابه خانهٔ هستی . مقاله‌ای تخصصی برای پژوهشگران ادبیات و علاقه‌مندان نقد فلسفی شعر.» محمدرضا گلی احمدگورابی/ زهرا روحی فر


به لبخنده ای هزار گونه

دلم را به تسكيني خواهاني .


اي تو گذاره ات همه با آفتاب

رهايش دلم را

نيايش هزار ساله ي عيسايي بايد .


اگر عشق ات با من نبود

ديري ست حاليا

كه زندگي ام را باخته بودم

و با دردهاي گرانم ساخته .


روئينه تن

نبرد ميداني را

كه مقصودش تويي

به هميشه من بوده ام .


تو از سلاله ي خوابي ، تو از سلاله ي آفتابي .

تو از سلاله ي شبنمي پنهاني

كه درياها را به نبرد با اشكم فرا مي خواني .


و گفتارت همه

دلمشغولي گرانم را

زخم بندي پاياست

كه پيروزيم همه

از در پناه تو بودن .


نامت كليد زندگي من !

به اشارتي

هزارگونه

به تسكيني

دلم را خواهان باش .

تحلیل هایدگری شعر «به لبخنده‌ای هزارگونه...»

چکیده

این مقاله به تحلیل شعری عاشقانه از منظر فلسفهٔ مارتین هایدگر می‌پردازد. در این خوانش، شعر نه صرفاً بیان احساسات فردی، بلکه مکانی برای رخداد حقیقت، سکونت شاعرانه، و آشکارگی هستی تلقی می‌شود. زبان شعر، خانه‌ای است که در آن عشق به‌مثابه نیرویی وجودی، امکان بودن اصیل را برای شاعر فراهم می‌سازد.

مقدمه

مارتین هایدگر در آثار مهم خود، از جمله سرآغاز کار هنری و شاعران چه کاره‌اند؟، بر این نکته تأکید می‌کند که هنر و شعر محملی برای آشکارگی حقیقت‌اند. شاعر، چوپان هستی است که با زبان، جهان را می‌گشاید و امکان سکونت شاعرانه را برای انسان فراهم می‌کند. شعر مورد نظر، با زبان تصویری و عاشقانه، بستری مناسب برای تحلیل هایدگری است.

بدنه

۱. رخداد حقیقت

در این شعر، عشق حقیقتی است که از پنهانی به گشودگی می‌آید:

«نامت کلید زندگی من!»

اینجا معشوق نه صرفاً یک فرد، بلکه نیرویی است که هستی شاعر را آشکار می‌سازد. حقیقت در اینجا رخدادی است که زندگی شاعر را از باختن و سقوط نجات می‌دهد.

۲. شاعر به‌مثابه چوپان هستی

هایدگر شاعر را «چوپان هستی» می‌نامد. در این شعر، شاعر با نام‌گذاری («نامت کلید زندگی من») و تصویرسازی («تو از سلالهٔ خوابی، تو از سلالهٔ آفتابی») جهان را می‌گشاید و وجود معشوق را در زبان تثبیت می‌کند.

۳. زبان به مثابه خانهٔ هستی

زبان در این شعر صرفاً ابزار بیان نیست، بلکه خانه‌ای است که در آن هستی آشکار می‌شود. واژه‌هایی چون «آفتاب»، «شبنم»، «دریا» و «کلید زندگی» جهانی شاعرانه می‌سازند که در آن، عشق به‌عنوان حقیقتی وجودی تجربه می‌شود.

۴. سکونت شاعرانه

هایدگر می‌گوید انسان تنها زمانی اصیل در جهان ساکن می‌شود که سکونتش شاعرانه باشد. در این شعر، معشوق با «گفتار» خود زخم‌های شاعر را «زخم‌بندی پایا» می‌کند. این همان سکونت شاعرانه است: بودن در جهان در پناه عشق و زبان.

۵. پرتاب‌شدگی

شاعر در بیت «اگر عشق‌ات با من نبود / دیری‌ست حالیا / که زندگی‌ام را باخته بودم» وضعیت اگزیستانسیال خود را آشکار می‌کند. او به‌مثابه دازاین، در جهانی پر از رنج و پرتاب‌شدگی است، اما عشق به‌عنوان امکانی اصیل، او را از سقوط نجات می‌دهد.

نتیجه‌گیری

این شعر، در خوانش هایدگری، نمونه‌ای از رخداد حقیقت است. عشق در آن، نه صرفاً یک تجربهٔ شخصی، بلکه نیرویی وجودی است که امکان آشکارگی هستی و سکونت شاعرانه را فراهم می‌سازد. زبان شعر، خانه‌ای می‌شود که در آن، شاعر به‌مثابه دازاین، از پرتاب‌شدگی و رنج به سوی بودن اصیل رهنمون می‌شود.

محمد رضا گلی احمدگورابی
غبار
1404/07/03
10


«تحلیلی دربارهٔ غزل حسین منزوی بر اساس نظریهٔ سوزان سونتاگ در علیه تفسیر. تمرکز بر فرم، موسیقی، تصویرسازی و تجربهٔ حسی شعر در برابر نقدهای سنتی و تفسیری. مناسب پژوهشگران، دانشجویان ادبیات و علاقه‌مندان نقد ادبی معاصر.»محمدرضا گلی احمدگورابی/ زهرا روحی فر


خیال خــام پلنگ من بـــه سوی ماه جهیدن بود

... و ماه را ز بلندایش به روی خاک کشیدن بود

پلنگ من ـ دل مغرورم ـ پرید و پنجــه بـــه خالی زد

که عشق ـ ماه بلند من ـ ورای دست رسیدن بود

گل شکفته! خداحافظ اگـــر چــــه لحــظه دیدارت

شروع وسوسه‌ای در من به نام دیدن و چیدن بود

من و تو آن دو خطیـــم آری موازیان بـه ناچاری

که هر دو باورمان ز آغاز به یکدگر نرسیدن بود

اگر چه هیچ گل مرده دوباره زنده نشد اما

بهار در گل شیپوری مدام گــرم دمیدن بود

شراب خواستم و عمرم شرنگ ریخت به کام من

فریبکار دغــــل‌پیشه بهـــــانــــه‌اش نشنیدن بود

چه سرنوشت غم‌انگیزی که کرم کوچک ابریشم

تمام عمر قفس می‌بافت ولــی به فکر پریدن بود

خوانش غزل حسین منزوی بر اساس رویکرد سوزان سونتاگ در علیه تفسیر

مقدمه

حسین منزوی یکی از برجسته‌ترین شاعران معاصر ایران است که غزل‌های او با ترکیبی از سنت و نوآوری، تجربه‌های عاشقانه و انسانی را در قالبی تازه عرضه می‌کنند. در سوی دیگر، سوزان سونتاگ، منتقد و نظریه‌پرداز آمریکایی، در کتاب علیه تفسیر (1966) بر این نکته تأکید می‌کند که نقد هنری نباید به جست‌وجوی معناهای پنهان محدود شود، بلکه باید بر تجربهٔ حسی، فرم و کیفیت‌های زیباشناختی اثر تمرکز کند.

این یادداشت به بررسی یکی از غزل‌های حسین منزوی بر اساس رویکرد سونتاگ می‌پردازد و نشان می‌دهد که چگونه می‌توان شعر را نه به‌عنوان حامل معناهای رمزی، بلکه به‌مثابه تجربه‌ای زیباشناختی دریافت.

موسیقی و ریتم در غزل

تکرار واج‌ها و ضرب‌آهنگ درونی

در بیت آغازین:

«خیال خام پلنگ من به سوی ماه جهیدن بود / و ماه را ز بلندایش به روی خاک کشیدن بود»

تکرار واج‌های «خ» و «م» حس سنگینی و خشونت را القا می‌کند. افعال «جهیدن» و «کشیدن» ریتمی پرکشش می‌سازند که تجربهٔ شنیداری شعر را برجسته می‌کند.

نقش قافیه و ردیف در ایجاد موسیقی

قافیه‌های «ـیدن» (جهیدن، کشیدن، رسیدن، چیدن، دمیدن) انسجامی موسیقایی ایجاد می‌کنند که همزمان با معنا، تجربه‌ای شنیداری و حسی به مخاطب منتقل می‌شود.

---

تصویرسازی‌های حسی و زیباشناختی

پلنگ و ماه به‌عنوان تجربهٔ دیداری

تصویر پلنگی که به سوی ماه می‌جهد، تجربه‌ای دیداری و پرهیجان است. این تصویر نه صرفاً نماد غرور، بلکه تجربه‌ای از حرکت، ارتفاع و سقوط است.

گل شکفته و وسوسهٔ چیدن

«گل شکفته! خداحافظ...» تصویری است که همزمان حس بینایی (گل)، لمس (چیدن) و گذرا بودن را منتقل می‌کند.

شراب و شرنگ؛ تضاد طعم و مزه

تجربهٔ حسی طعم در بیت «شراب خواستم و عمرم شرنگ ریخت به کام من» به‌طور مستقیم بر ذائقه و حس خواننده اثر می‌گذارد.

کرم ابریشم و تمنای پرواز

تصویر کرم ابریشم که قفس می‌بافد اما در آرزوی پرواز است، تجربه‌ای لمسی و بصری از اسارت و تمنای رهایی را به‌طور بی‌واسطه منتقل می‌کند.

---

فرم و ساختار غزل

انسجام واژگانی (پسوند «ـیدن»)

تکرار افعال با پسوند «ـیدن» انسجامی فرمی ایجاد می‌کند که شعر را به‌لحاظ شنیداری یکپارچه می‌سازد.

استقلال تصویری هر بیت

هر بیت یک قاب تصویری مستقل است؛ از پلنگ و ماه گرفته تا گل، شراب و کرم ابریشم. این استقلال تصویری تجربه‌ای چندلایه و متنوع می‌آفریند.

پیوند سنت و نوآوری در غزل منزوی

غزل در قالب سنتی سروده شده، اما با تصاویر مدرن و تجربه‌های حسی تازه، مرز میان سنت و نوآوری را درمی‌نوردد.

---

تجربهٔ حسی در برابر تفسیر

رویکرد سونتاگ و پرهیز از معناگرایی

سونتاگ معتقد است که باید «دقیق‌تر ببینیم» نه اینکه «بیشتر معنا کنیم». در این غزل، تجربهٔ حسی تصاویر مهم‌تر از معناهای پنهان است.

مقایسه با نقد عرفانی (نمادهای قدسی)

در نقد عرفانی، «شراب» و «مستی» معمولاً به وصال الهی تفسیر می‌شوند. اما در نگاه سونتاگ، این‌ها تجربه‌های حسی‌اند که باید بی‌واسطه دریافت شوند.

مقایسه با نقد روان‌شناختی (بازتاب ناخودآگاه)

در نقد روان‌شناختی، «پلنگ» می‌تواند نماد غرور یا ناخودآگاه شاعر باشد. اما در رویکرد سونتاگ، این تصویر تجربه‌ای دیداری و پرهیجان است، نه صرفاً نشانه‌ای روانی.

---

نتیجه‌گیری

غزل حسین منزوی در این خوانش، نه حامل معناهای رمزی و پنهان، بلکه مجموعه‌ای از تجربه‌های حسی و زیباشناختی است. موسیقی درونی، تصویرسازی‌های چندحسی، و انسجام فرمی، شعر را به تجربه‌ای زنده و ملموس تبدیل می‌کنند. در چارچوب سونتاگ، وظیفهٔ منتقد نه کشف پیام، بلکه بازتاب دادن کیفیت‌های حسی اثر است. این نوع خوانش می‌تواند راهی تازه برای نقد شعر معاصر ایران بگشاید و ما را به «احیای حساسیت‌ها» بازگرداند.

محمدرضا گلی احمدگورابی/ زهرا روحی فر

محمد رضا گلی احمدگورابی
غبار
1404/07/03
20


تحلیل شعر «سهم تو از جهان» رحمان کاظمی بر اساس نظریه سوزان سونتاک | نقد ادبی و زیبایی‌شناسی مدرن
در این مقاله، شعر «سهم تو از جهان» از رحمان کاظمی را با رویکرد سوزان سونتاک بررسی می‌کنیم.سونتاک در آثارش به‌ویژه در «علیه تفسیر» و «زیبایی‌شناسی احساس» بر تجربه‌ی حسی، شدت حضور و مقاومت در برابر تفسیر بیش از حد تأکید داشت. در اینجا ما نیز براساس آن تحلیلی جامع از تجربه‌ی حسی، استعاره‌ها، ایجاز و تصاویر تکان‌دهنده‌ی شعر ارائه می‌دهیم و نشان می‌دهیم چگونه این متن با نظریه‌های مدرن نقد ادبی و زیبایی‌شناسی معاصر هم‌خوانی دارد.محمدرضا گلی احمدگورابی/زهرا روحی‌فر


«سهم تو از جهان»

سهم تو از جهان

اضطراب بی ثمری است

که ریشه درختان را می جود

تکه ای از آسمان خسته و پیر

کوههای پراکنده

وجنگل خاموش را

که از کودکی

زبان درنیاورده اند

بردار و برو

نقشه جغرافیای ما

به خط بریل نیست

که هر چه دست بسایی

بیشتر ببری

بس است

به خانه اول خود برگرد

گورهای زیادی

دهان گشوده

منتظر تو

ایستاده اند

#رحمان _کاظمی

تحلیل شعر «سهم تو از جهان» بر اساس نظریه سوزان سونتاک

۱. مقدمه

سونتاک معتقد بود که هنر باید بیش از آنکه «معنا» تولید کند، شدت تجربه ایجاد کند. او در برابر «هرمنوتیک معنا» از هنری که حواس و بدن ما را درگیر کند، دفاع می کرد. شعر کاظمی با تصاویر خشن، تلخ و تکان‌دهنده‌اش دقیقاً چنین تجربه‌ای می‌سازد: اضطراب، بی‌ثمری، درختانی که ریشه‌شان جویده می‌شود، آسمانی خسته و پیر، جنگلی خاموش، و در نهایت گورهایی که دهان گشوده‌اند. این تصاویر بیش از آنکه نیازمند تفسیر باشند، باید زیسته شوند؛ خواننده آن‌ها را حس می‌کند، نه صرفاً می‌فهمد.

۲. علیه تفسیر: شدت حضور

سونتاک می‌گفت تفسیر بیش از حد، هنر را فقیر می‌کند. در این شعر، اگر بخواهیم هر تصویر را به استعاره‌ای اجتماعی یا سیاسی تقلیل دهیم، از شدت تجربه‌ی آن کاسته می‌شود. مثلاً «اضطراب بی‌ثمری که ریشه درختان را می‌جود» را می‌توان استعاره‌ای از بحران زیست‌محیطی یا اجتماعی دانست، اما سونتاک به ما یادآوری می‌کند که پیش از هر چیز باید حس جویده‌شدن ریشه‌ها را تجربه کنیم: خشونت، نابودی و بی‌پناهی. این تجربه‌ی حسی، جوهر شعر است.

۳. زیبایی‌شناسی سکوت و ایجاز

شعر با جملات کوتاه و ضربه‌ای ساخته شده است. هر سطر مثل یک ضربه‌ی چکش بر ذهن خواننده فرود می‌آید: «بردار و برو»، «بس است»، «به خانه اول خود برگرد». این ایجاز و قطعیت، همان چیزی است که سونتاک آن را زیبایی‌شناسی سکوت می‌نامید؛ جایی که ناگفته‌ها و خلأها به‌اندازه‌ی گفته‌ها معنا دارند. شعر با حذف توضیح و تفسیر، تنها تصویر و فرمان باقی می‌گذارد.

۴. استعاره و نقد آن

سونتاک در کتاب «بیماری همچون استعاره» هشدار می‌دهد که استعاره‌ها می‌توانند واقعیت را تحریف کنند. اما در این شعر، استعاره‌ها (مثل «نقشه جغرافیای ما به خط بریل نیست») نه برای پنهان‌کردن، بلکه برای شدیدتر کردن تجربه‌ی حسی به‌کار رفته‌اند. خواننده نابینایی را تصور می‌کند که با دست بر نقشه می‌کشد اما چیزی نمی‌یابد؛ این استعاره تجربه‌ی بی‌راهی و بی‌معنایی را ملموس‌تر می‌سازد.

۵. شعر به‌مثابه تصویر

سونتاک در «درباره‌ی عکاسی» می‌گوید تصاویر حافظه‌ی جمعی ما را می‌سازند. شعر کاظمی نیز مانند مجموعه‌ای از عکس‌های سیاه و سفید است: آسمانی خسته، کوه‌های پراکنده، جنگلی خاموش، گورهایی دهان‌گشوده. این قاب‌ها نه روایت خطی، بلکه مونتاژی از تصاویر‌اند که شدت تجربه را منتقل می‌کنند. شعر به‌جای آنکه داستان بگوید، تصویر می‌سازد؛ درست همان چیزی که سونتاک در هنر می‌ستود.

۶. سیاست و زیبایی

سونتاک همیشه بر پیوند هنر و سیاست تأکید داشت. در این شعر، تصاویر تلخ و ویرانگر تنها تجربه‌ی فردی نیستند؛ آن‌ها بار اجتماعی و تاریخی دارند. «گورهای زیادی دهان گشوده منتظر تو ایستاده‌اند» می‌تواند به خشونت جمعی، جنگ یا مرگ‌های تاریخی اشاره داشته باشد. اما باز هم، از نگاه سونتاک، اهمیت اصلی در شدت حضور این تصویر است، نه در معنای نمادین آن.

۷. نتیجه‌گیری

از منظر سونتاک، شعر «سهم تو از جهان» نمونه‌ای از هنری است که باید زیسته شود، نه تفسیر شود.

- تصاویر خشن و تلخ، تجربه‌ای مستقیم از اضطراب و نابودی می‌سازند.

- ایجاز و سکوت، شدت ضربه‌ی شعر را افزایش می‌دهند.

- استعاره‌ها تجربه‌ی حسی را تشدید می‌کنند، نه اینکه آن را پنهان کنند.

- ساختار تصویری شعر، آن را به عکاسی و سینما نزدیک می‌کند.

- در نهایت، شعر همزمان یک تجربه‌ی زیبایی‌شناختی و یک بیانیه‌ی اجتماعی است.

بنابراین، بر اساس نظریه‌ی سوزان سونتاک، این شعر نه صرفاً متنی برای تفسیر، بلکه شیئی حسی در جهان است؛ چیزی که باید با بدن و حواس تجربه شود، نه فقط با ذهن.

محمد رضا گلی احمدگورابی
غبار
1404/06/28
10


«تحلیل جامع یک رباعی عاشقانه از رحمان کاظمی با سه رویکرد فرمالیستی، ساختارگرایانه و پدیدارشناسانه؛ بررسی موسیقی، تصویرپردازی، تقابل‌ها و تجربه‌ی حسی عشق در شعری کوتاه و چندلایه.»

رحمان کاظمی با بهره‌گیری از ایجاز، تصویرهای بدیع و زبانی ساده اما چندلایه، تجربه‌ای عاشقانه را در چهار مصرع فشرده می‌آفریند؛ تجربه‌ای که هم سرمستی و روشنایی را در خود دارد و هم امنیت و مراقبت را. رباعی چنین است:

من بر لب‌تان شراب خواهم نوشاند

در شبکده، آفتاب خواهم رقصاند

تن‌پوش زمستانی و پاپوش خزان

عریانی‌تان لباس خواهم پوشاند

این ساختار کوتاه، با تکیه بر تضادهای تصویری و حرکت معنایی، فضایی عاشقانه و چندلایه خلق می‌کند.

۱. رویکرد فرمالیستی

فرمالیسم بر خودبسندگی متن، موسیقی، ایجاز و تصویرپردازی تأکید دارد.

الف. ایجاز و ریتم

- سه مصرع اول و چهارم با افعال آینده‌ی «خواهم» ساختاری موازی و ضرب‌آهنگی منظم ایجاد می‌کنند.

- مصرع سوم، بدون فعل، همچون «میان‌پرده‌ی تصویری» عمل می‌کند و مکثی آگاهانه برای تمرکز بر تضادهای فصلی و حسی فراهم می‌آورد.

ب. موسیقی و انسجام

- تکرار پسوند «ـاند» در پایان افعال، موسیقی درونی و پیوستگی ریتمیک را تقویت می‌کند.

- فاصله‌ی ریتمی مصرع سوم، تنوعی ایجاد می‌کند که هم از یکنواختی می‌کاهد و هم تصویر مرکزی را برجسته‌تر می‌سازد.

ج. تصویرپردازی

- «شراب بر لب» → نماد لذت، سرمستی و آغاز شور عاشقانه.

- «آفتاب در شبکده» → تضاد روشنایی و تاریکی، و حرکت نور در بستری بسته.

- «تن‌پوش زمستانی و پاپوش خزان» → نشانه‌ی آسیب‌پذیری، سرمای عاطفی یا گذر زمان.

- «لباس بر عریانی» → تحقق وعده، امنیت و مراقبت عاشقانه.

در این نگاه، شاعر با کمترین واژه‌ها، فضایی غنی و چندبعدی می‌آفریند که هم موسیقایی است و هم تصویری.

۲. رویکرد ساختارگرایانه

ساختارگرایی به روابط درونی متن، شبکه‌ی تقابل‌ها و نظم معنایی مصرع‌ها توجه دارد.

الف. تقابل‌ها

- شراب ↔ لب: لذت و کام‌جویی.

- آفتاب ↔ شبکده: روشنایی در برابر تاریکی.

- زمستان/خزان ↔ لباس: آسیب‌پذیری در برابر حمایت.

- جنبش (رقص) ↔ سکون (شبکده‌ی بسته).

ب. ساختار موازی

- سه مصرع اول و چهارم ساختار نحوی مشابه «X را بر Y خواهم Z» دارند.

- مصرع سوم، با حذف فعل، همچون پل تصویری میان دو کنش، تضادها را پررنگ‌تر می‌کند.

ج. شبکه‌ی معنایی و حرکت درونی

- مرحله‌ی اول: سرمستی و شور (شراب).

- مرحله‌ی دوم: روشنایی و جنبش (آفتاب).

- مرحله‌ی سوم: امنیت و پوشش (لباس).

این سیر، حرکت از هیجان آغازین به آرامش و محافظت را نشان می‌دهد؛ سفری که از لذت حسی به امنیت عاطفی ختم می‌شود.

۳. رویکرد پدیدارشناسانه

پدیدارشناسی بر تجربه‌ی زیسته و ادراک حسی خواننده تمرکز دارد.

الف. تجربه‌ی عاشقانه

«من» در شعر، فاعلی فعال و وعده‌دهنده است که برای معشوق، سه لایه‌ی تجربه فراهم می‌کند: سرمستی، روشنایی و امنیت.

ب. تجربه‌ی حسی

- چشایی/بویایی: شراب بر لب.

- بینایی/حرکتی: آفتاب در شبکده، رقص نور.

- لامسه/حفاظت: لباس بر عریانی.

ج. زمان و آینده‌نگری

- افعال آینده («خواهم») شعر را در افق وعده و انتظار قرار می‌دهند، و حس پیش‌بینی و امید را تقویت می‌کنند.

جمع‌بندی

- فرمالیستی: انسجام موسیقایی، ایجاز و تصویرپردازی، متن را خودبسنده و زیبا کرده است.

- ساختارگرایانه: تقابل‌ها و ساختار موازی، حرکت معنایی از شور به امنیت را سامان می‌دهند.

- پدیدارشناسانه: شعر تجربه‌ای حسی و زیسته از عشق، وعده و تحول عاطفی را به خواننده منتقل می‌کند.

رحمان کاظمی با زبانی ساده اما چندلایه، توانسته است در فضایی کوتاه، سفری عاطفی و حسی را از سرمستی آغازین تا آرامش پایدار ترسیم کند؛ سفری که هم در سطح فرم و هم در سطح معنا، ظرفیت تحلیل‌های متنوع را داراست.

محمد رضا گلی احمدگورابی
غبار
1404/06/18
14

داستان کوتاه«خاطره‌ای از کودکی و شازده کوچولو | داستانی واقعی از تأثیر یک کتاب بر زندگی»
«یک خاطره‌ی واقعی و صمیمی از دوران کودکی که با خواندن کتاب شازده کوچولو در کانون پرورش فکری آغاز شد و به تغییری ماندگار در نگاه به زندگی انجامید. داستانی الهام‌بخش برای دوستداران ادبیات و نوستالژی.» از محمدرضا گلی احمدگورابی

یادمه اون سال‌ها که ابتدایی بودم، تابستون‌ها همیشه ،بوی هندونه و خاک خیس حیاط می‌داد. یه روز که کارنامه کلاس سوم رو گرفتم مامانم گفت: «می‌خوام اسمت رو تو کانون پرورش فکری محل ثبت‌نام کنم، هم کتاب بخونی، هم سرگرم بشی.» منم که عاشق کشف چیزای جدید بودم، با ذوق قبول کردم.

اولین روزی که رفتم کانون، بوی کتاب و چوب قفسه‌ها پیچیده بود تو هوا. قفسه‌ها پر از کتابای رنگارنگ بود. چشمم افتاد به یه کتاب کوچیک با جلد آبی و تصویر یه پسر موطلایی که روی یه سیاره‌ی کوچیک وایساده بود. اسمش شازده کوچولو بود.

راستش اول فکر کردم کتاب بچه‌گونه‌ست و زود تموم می‌شه. ولی همون صفحه‌های اول که خوندم، گیر کردم. اونجایی که راوی می‌گفت وقتی بچه بوده یه نقاشی از یه مار بوآ کشیده که فیل رو قورت داده، ولی بزرگ‌ترها فکر کردن کلاه کشیده… نمی‌دونی چقدر باهاش هم‌ذات‌پنداری کردم. چون منم همیشه نقاشی‌هام رو کسی جدی نمی‌گرفت.

اون روز عصر، کتاب رو برداشتم و رفتم پشت‌بوم. نسیم خنک می‌اومد و صدای گنجشک‌ها می‌پیچید. همین‌طور که می‌خوندم، رسیدم به بخش روباه. روباه به شازده کوچولو گفت: «آدم فقط با دلش می‌تونه درست ببینه. چیزای مهم رو چشم نمی‌بینه.» این جمله مثل یه جرقه توی دلم روشن شد.

چند روز بعد، توی کوچه با بچه‌ها بازی می‌کردیم که دیدم یه گربه‌ی کوچیک و لاغر، گوشه‌ی دیوار نشسته. بقیه بچه‌ها می‌خواستن سنگش بزنن که فرار کنه. نمی‌دونم چی شد که یاد روباه افتادم. رفتم جلو، گربه رو بغل کردم و گفتم: «اینم یه موجوده که باید اهلیش کرد.» بچه‌ها خندیدن، ولی من جدی بودم.

از اون روز، هر روز براش غذا می‌بردم. کم‌کم وقتی صدای پام رو می‌شنید، میومد جلو و دمش رو بالا می‌گرفت. حس می‌کردم دارم همون کاری رو می‌کنم که شازده کوچولو با روباه کرد. حتی یه روز نشستم کنارش و براش با صدای بلند بخشی از کتاب رو خوندم. نمی‌دونم فهمید یا نه، ولی آروم کنارم خوابید.

آخر تابستون، گربه دیگه لاغر و ترسو نبود. براق شده بود و چشم‌هاش برق می‌زد. اون موقع فهمیدم که کتاب‌ها فقط قصه نمی‌گن، می‌تونن کاری کنن که تو توی دنیای واقعی هم یه تغییری بدی.

سال‌ها گذشت، ولی هنوز وقتی شازده کوچولو رو می‌بینم، یاد اون تابستون و گربه‌ی کوچیک می‌افتم. یادم میاد که چطور یه جمله از یه کتاب، باعث شد مهربون‌تر نگاه کنم.

شاید اگه مامانم اون روز اسمم رو تو کانون پرورش فکری ثبت‌نام نکرده بود، منم مثل بقیه بچه‌ها بی‌تفاوت رد می‌شدم. ولی حالا می‌دونم، بعضی کتاب‌ها مثل یه دوست قدیمی هستن که یه بار می‌بینیشون، ولی تا آخر عمر باهات می‌مونن.

محمد رضا گلی احمدگورابی
غبار
1404/06/17
15

«آیینه‌ای در موج»: تحلیل چند لایه غزل پسانیمایی دکتر رحمان کاظمی
غزل:

هنوز از درد می سوزم که دورم از قدمهایت

چرا در خانه آیینه ماندم بی تماشایت

تو از جنس چگونه پرزدن هستی به دریاها

دلم آهسته می چرخد به دور پر زدنهایت

جهان جای قشنگی نیست اگر ما بی همان باشیم

همان یعنی به رنگ روشنایی های فردایت

من از این ناگزیری ها نه می خندم نه می گریم

گریزی نیست از این ناگزیری های دنیایت

تو معصومانه ، مومن می کنی دریای گیلان را

دلم پر می زند با موج در شوریدگی هایت

از منظر نظریه‌های ادبی و نقد مدرن، غزل دکتر رحمان کاظمی فضایی عاشقانه، حزن‌آلود و فلسفی را در هم تنیده است. که می توان آن را در چند محور بررسی کرد:

۱. فرم و موسیقی (رویکرد فرمالیستی)

شعر در قالب غزل پسا نیمایی نوشته شده وگرایش به موسیقی درونی و تکرار واج‌ها و ترکیب‌های موزون دارد (مثلاً: «می‌چرخد / پر زدن‌هایت» یا «ناگزیری‌ها / گریزی نیست»).

ریتم شعر آهسته و موج‌وار است؛ انگار حرکتی دارد مثل رفت‌وآمد امواج دریا، که خود یکی از موتیف‌های اصلی شعر است.

استفاده از جمله‌های خبری و پرسشی درهم‌آمیخته، باعث می‌شود لحن همزمان سرگردان و صریح به گوش برسد.

۲. تصویرپردازی و استعاره (نقد تصویری / ساختارگرایی)

آیینه: نشانه‌ی هویت و انعکاس دیگری است؛ اما «بی‌تماشایت» یعنی شکست آینه، خلأ حضور.

پر زدن به دریاها: پرواز معمولاً به آسمان است، اما شاعر پرنده‌ای را به سمت دریا می‌فرستد؛ این جابه‌جایی افق، نشان‌دهنده‌ی خیال عاشقانه و شوریدگی خاص است.

ناگزیری‌ها: ترکیب فلسفی ـ اجتماعی که بار هستی‌شناسانه دارد؛ در تضاد با تمنای فردی و عاشقانه.

دریای گیلان: جغرافیای عاطفی و بومی که شعر را از انتزاع محض به واقعیت زیسته‌ی شاعر پیوند می‌دهد.

۳. رویکرد روان‌کاوانه

«هنوز از درد می‌سوزم که دورم از قدم‌هایت»؛ فقدان و دوری از معشوق به‌مثابه آتشی درونی است.

«نه می‌خندم نه می‌گریم»؛ نشانه‌ی تعلیق عاطفی، جایی میان سرکوب احساس و انفجار درونی.

«دل پر می‌زند با موج»؛ میل به یکی شدن با دیگری، که در سطح ناخودآگاه خود را به صورت هم‌حرکتی با دریا نشان می‌دهد.

۴. نقد اجتماعی ـ فلسفی

«جهان جای قشنگی نیست اگر ما بی همان باشیم»؛ عشق به‌مثابه تنها معنابخش جهان تصویر می‌شود. بدون «همان» (یعنی وحدت با دیگری)، جهان بی‌ارزش است.

«گریزی نیست از این ناگزیری‌ها»؛ اشاره به جبر هستی و شرایطی که فراتر از خواست فردی است.

۵. جمع‌بندی

این شعر تلفیقی است از عاطفه‌ی عاشقانه، تفکر هستی‌شناسانه و حس بومی (دریای گیلان). شاعر میان فقدان معشوق و ناگزیری جهان گرفتار است و تنها با تصویرهای موج‌گونه، آیینه و پرواز، این تعارض را به زبان می‌آورد.

محمد رضا گلی احمدگورابی
غبار
1404/06/17
14



۱. مقدمه

در شعر فارسی، «شاه‌بیت» به‌عنوان بیتِ درخشان و ماندگار شناخته می‌شود؛ اما با ظهور فرم‌های نوین، پرسشی بنیادین مطرح می‌شود: آیا می‌توان واحدی شعری داشت که نه‌تنها درخشان باشد، بلکه مستقل، نظریه‌پذیر، و فرم‌مند نیز باشد؟«تک‌همسُرا» شاید یکی از پاسخ های در خور به این پرسش باشد. این یادداشت به بررسی تفاوت‌های ساختاری، زیبایی‌شناختی، و کارکردی میان مفهوم «شاه‌بیت»و مفهوم جدید«تک‌همسُرا» می‌پردازد.

۲. تعریف مفاهیم «شاه‌بیت» و«تک‌همسُرا»

«شاه‌بیت»:

- بیتِ برجسته در یک شعر چندبیتی

- وابسته به زمینه‌ی شعر مادر

- معیار زیبایی: ایجاز، موسیقی، معنا، تأثیرگذاری

تک‌همسُرا:

- واحد شعری مستقل با ساختار و موسیقی درونی

- قابلیت ایستادن به‌تنهایی یا در مجموعه‌ای هم‌جنس

- نظریه‌پذیر، فرم‌مند، و قابل نقد و توسعه

۳. تفاوت ها:

در مقایسه‌ی میان «شاه‌بیت» و «تک‌همسُرا»، چند تفاوت بنیادین قابل شناسایی‌ست:

. وابستگی به متن

شاه‌بیت معمولاً در دل یک شعر بلند قرار دارد و درخشش آن وابسته به زمینه‌ی شعری‌ست که در آن آمده. در مقابل، تک‌همسُرا از ابتدا برای ایستادن به‌تنهایی طراحی شده و نیازی به متن مادر ندارد.

. جایگاه در ساختار شعر

شاه‌بیت بخشی از یک شعر چندبیتی‌ست و جایگاهش در آن متن معنا می‌گیرد. اما تک‌همسُرا می‌تواند به‌صورت مستقل یا در مجموعه‌ای هم‌جنس ظاهر شود، بدون آن‌که به ساختار شعری دیگر وابسته باشد.

. هدف و کارکرد

هدف شاه‌بیت، ایجاد درخشش معنایی و موسیقایی در دل شعر است؛ نوعی نقطه‌ی اوج. اما تک‌همسُرا نه‌تنها درخشان است، بلکه خود یک فرم جدید است که قابلیت نظریه‌پردازی، نقد، و توسعه دارد.

. نقدپذیری و نظریه‌پذیری

شاه‌بیت بیشتر از منظر زیبایی‌شناسی مورد توجه قرار می‌گیرد، در حالی‌که تک‌همسُرا هم از منظر زیبایی‌شناختی و هم نظریه‌ای قابل بررسی‌ست. می‌توان برای آن قواعد، ساختار، و حتی سبک‌های مختلف تعریف کرد.

. «شاه بیت» برای اشعار سنتی به کار برده می‌شود در صورتی که« تک‌همسُرا »شامل تمامی اشعار سنتی و سپید می‌گردد.

مثال از شاه‌بیت حافظ:

«دوش دیدم که ملایک درِ میخانه زدند / گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند»

- درخشان، اما وابسته به غزل کامل

مثال از «تک‌همسُرا»:

برای شعر سپید،

«در سکوتِ شب،

تنها صدایِ خودم را نمی‌شنوم

و این یعنی هنوز زنده‌ام.»

برای غزل،

ماه خونین، جام سرخ عشق را در شب شکست

خون دل بر دامن خاموش صحرا هم نشست

- مستقل، معنا و موسیقی درونی، قابلیت نظریه‌پردازی

۵. جایگاه نظری و آینده‌پژوهی

- «تک‌همسُرا» می‌تواند به‌عنوان فرم نوین در شعر فارسی تثبیت شود

- قابلیت تدوین قواعد، نقد، و آموزش دارد

- می‌تواند در کنار فرم‌هایی مانند هایکو، رباعی، و دوبیتی قرار گیرد

- پیشنهاد: تدوین مجموعه‌ای از تک‌همسُراها با تحلیل نظری و زیبایی‌شناختی

۶. نتیجه‌گیری

«شاه‌بیت» و «تک‌همسُرا» هر دو جلوه‌هایی از درخشش شعری‌اند، اما یکی در دل متن می‌درخشد و دیگری خود متن است. با نظریه‌پردازی دقیق و نمونه‌سازی خلاق، «تک‌همسُرا» می‌تواند به یکی از فرم‌های ماندگار و قابل آموزش در شعر فارسی بدل شود.

به عبارتی «تک‌همسُرا» یک قطعه‌ ی کوتاه، مستقل، اما هم‌نوا با یک شعر یا اثر اصلی.

مثل یک بند، یک تصویر، یا یک جمله‌ی شاعرانه که با شعر اصلی هم‌حس است، ولی خودش هم می‌تواند به‌تنهایی بدرخشدویا مثل کسی که تنها می‌خواند، اما آوازش با گروهی بزرگ هم‌آهنگ است.

زهرا روحی‌فر/محمدرضا گلی احمد گورابی

محمد رضا گلی احمدگورابی
غبار
1404/06/16
10


تحلیل چندلایه‌ی اشعار عاشقانه‌ی دکتر رحمان کاظمی با رویکردهای فرمالیستی، نشانه‌شناختی و یونگی
در این مقاله، اشعار عاشقانه‌ی دکتر رحمان کاظمی با بهره‌گیری از نظریه‌های فرمالیسم، نشانه‌شناسی، بینامتنیت، پدیدارشناسی و روان‌کاوی یونگی تحلیل می‌شوند؛ شعری که در عین سادگی زبانی، لایه‌های عمیق معنایی و پیوندی میان سنت و مدرنیته دارد.

تحلیل اشعار دکتر رحمان کاظمی

تحلیل اشعار دکتر رحمان کاظمی
بررسی اشعار دکتر رحمان کاظمی از منظر نظریه‌های ادبی

سکوت ساده ات را دوست دارم

دل افتاده ات را دوست دارم

اگر گل کرد حرف بر لب تو

لب گل داده ات را دوست دارم

نجابت رمزی از قاب نگاهت

نبرده پی به ابواب نگاهت

جهان شب بود و چشم تو ستاره

ندارد قلب من تاب نگاهت

چو شمعی خانه ی تو هست زیبا

شبِ پروانه ی تو هست زیبا

سرِ من تکیه کرده چون کتابی

به رویِ شانه ی تو هست زیبا

شادا به گلی که در بهارت رویید

یاجوی بهشت در گذارت رویید

شادا به دلم که چشم در چشم توشد

نرگسکده ای به یادگارت رویید

رویکردی میان‌رشته‌ای به بررسی چهار دوبیتی و رباعی و تحلیل بر اساس نظریه‌های ادبی چون فرمالیسم، نشانه‌شناسی، بینامتنیت و پدیدارشناسی نشان می‌دهد که شعر کاظمی در عین سادگی زبانی، لایه‌های عمیق معنایی دارد و می‌تواند پلی میان سنت ادبی فارسی و تجربه‌های نوین معاصر باشد.

شعر معاصرفارسی با ورود به حوزه‌های نوین زبانی و فکری،پیوند خودرا با سنت کهن حفظ کرده است. یکی از زمینه‌های پایدار ، شعر عاشقانه است که با بازآفرینی موتیف‌ها و مضامین کلاسیک، تجربه‌ای تازه عرضه می‌کند. اشعار دکتر رحمان کاظمی نمونه‌ای بارز از این جریان هستند. هدف این یادداشت، تحلیل کوتاهی از این سروده‌ها در پرتو نظریه‌های ادبی است.

۱. فرمالیسم: موسیقی تکرار

در دوبیتی نخست با ساختار تکراری «... را دوست دارم»، ریتمی موسیقایی شکل می‌گیرد که علاوه بر تاکید بر عاطفه، فرم را به کانون تجربه هنری بدل می‌کند. بر اساس دیدگاه فرمالیست‌ها، این تکرار شکلی از برجسته‌سازی زبانی است.

۲. نشانه‌شناسی:

در دوبیتی دوم، تقابل معنایی شب/ستاره و تاریکی/روشنایی نقش محوری دارد. نگاه معشوق همچون نشانه‌ای نجات‌بخش در دل تاریکی معنا می‌آفریند. این ساختار معنایی بر اساس شبکه‌ی نشانه‌ها عمل می‌کند.

۳. بینامتنیت: بازآفرینی شمع و پروانه

در دوبیتی سوم، موتیف‌های «شمع» و «پروانه» کهن‌ترین عناصر ادبیات عاشقانه‌ی فارسی‌اند. کاظمی با بهره‌گیری از این موتیف‌ها، وارد گفت‌وگویی میان متنی با حافظ، مولوی و دیگر شاعران سنتی می‌شود و به این ترتیب شعر خود را در متن سنتی بزرگ‌تر جای می‌دهد.

۴. پدیدارشناسی: عشق به‌مثابه‌ی رویش

در رباعی پایانی، تجربه‌ی عشق با استعاره‌های طبیعی «گل» و «جوی بهشت» بیان می‌شود. این تصویرها بازتاب مستقیم تجربه‌ی زیسته‌ی شاعر هستند و حضور معشوق را به پدیده‌ای ملموس و هستی‌شناختی بدل می‌سازند.

شعر او از نظر زبانی ساده و روان است اما ظرفیت بالایی برای تحلیل نظری دارد. موسیقی تکرار، نمادهای کلاسیک، بینامتنیت با متون کهن و بازتاب تجربه‌ی زیسته‌ی عشق، مؤلفه‌هایی‌اند که این سروده‌ها را هم در امتداد سنت و هم در دل معاصرت جای می‌دهند. این پیوند دوسویه، شعر کاظمی را واجد جایگاهی ویژه در چشم‌انداز شعر عاشقانه‌ی معاصر فارسی می‌سازد.

۱. عشق تنانه (Eros جسمانی)

عشق تنانه در نظریه‌های روان‌کاوی و نقد ادبی، نوعی تجربه‌ی عشق است که ریشه در جسمانیت، میل و لذت حسی دارد. در این رویکرد، بدن نه‌تنها بستر تجربه‌ی عشق، بلکه زبانِ بیان عشق نیز هست.

در دوبیتی:

«سرِ من تکیه کرده چون کتابی / به رویِ شانه‌ی تو هست زیبا»

بدن معشوق به پناهگاهی برای عاشق تبدیل می‌شود. استعاره‌ی «کتاب» در کنار «شانه» هم جنبه‌ی معنوی دارد (دانش، خرد) و هم جنبه‌ی جسمانی (تماس تنانه). چنین ترکیبی نشان می‌دهد که عشق از سطح انتزاعی فراتر رفته و در بدن حضور می‌یابد.

۲. عشق یونگی (آنیموس و آنیما)

کارل گوستاو یونگ عشق را در چارچوب کهَن‌الگوها (archetypes) تفسیر می‌کند. دو مفهوم مهم او «آنیما» (تصویر زنانه در ناخودآگاه مرد) و «آنیموس» (تصویر مردانه در ناخودآگاه زن) هستند. عاشق در مواجهه با معشوق، در واقع با تصویر درونی ناخودآگاه خویش روبه‌رو می‌شود.

در دوبیتی:

«جهان شب بود و چشم تو ستاره / ندارد قلب من تاب نگاهت»

چشم معشوق به‌مثابه‌ی کهن‌الگوی نور و ستاره، نماد «آنیما» است؛ نیروی زنانه‌ای که عاشق را از تاریکی وجود بیرون می‌کشد. این تجربه صرفاً فردی نیست، بلکه ریشه در ناخودآگاه جمعی دارد.

۳. پیوند عشق تنانه و یونگی که اغلب دو سطح را با هم ترکیب می‌کنند:

سطح جسمانی: تماس، شانه، لب، سکوت و نگاه.

سطح ناخودآگاه و کهن‌الگویی: ستاره در شب، شمع و پروانه، گل و بهشت.

این هم‌نشینی نشان می‌دهد که عشق برای شاعر، هم تجربه‌ای تنانه است (در بدن و حواس جاری) و هم تجربه‌ای یونگی (پیوند با ناخودآگاه و رمزهای جمعی).

از منظر نقد یونگی و عشق تنانه،

«بدن معشوق» را به‌عنوان فضای زیست عشق بازنمایی می‌کنند.در عین حال، از کهن‌الگوهایی چون «ستاره»، «شمع و پروانه»، «گل» و «بهشت» استفاده می‌کند که تجربه‌ی عاشقانه را از سطح شخصی به سطح جمعی و ناخودآگاهی پیوند می‌زند.

عشق در این اشعار، هم حضوری حسی جسمانی دارد و هم حضوری یونگی کهن‌الگویی؛ ترکیبی که به شعر عمق و چندلایگی می‌دهد.

محمد رضا گلی احمدگورابی
غبار
1404/06/15
10

تَک‌هَمسُرا؛ فرم انفجاری شعر سپید برای نسل کوته‌نویس
فرم شعری «تَک‌هَمسُرا» با ساختار کوتاه، شدید و مستقل، پاسخی نو به گرایش نسل جدید به مینیمالیسم و کوته‌نویسی در شعر فارسی است. در این مقاله، با تعریف، تحلیل، و نمونه‌های این فرم نوین آشنا شوید.محمدرضاگلی احمدگورابی

تَک‌هَمسُرا؛ فرم انفجاری شعر سپید برای نسل کوته‌نویس،محمدرضاگلی احمدگورابی

تَک‌هَمسُرا؛ فرم انفجاری شعر سپید برای نسل کوته‌نویس،محمدرضاگلی احمدگورابی
نظریه‌ای بر یک فرم نوین در شعر معاصر فارسی

مقدمه: شعر کوتاه، نسل کوتاه، فرم تازه

در دهه‌های اخیر، با گسترش شبکه‌های اجتماعی، تغییر سبک زندگی، و تسلط فرم‌های بصری و لحظه‌ای، نسل جدید به‌سوی گونه‌های ادبی مینیمال و کوته‌نویس گرایش یافته است. از کپشن‌های شاعرانه تا قطعه‌نگاری‌های اینستاگرامی، از هایکوهای فارسی تا جملات فلسفی کوتاه، همه نشان از عطش مخاطب امروز به بیان فشرده، شدید، و بی‌واسطه دارند.

در این بستر، فرم «تَک‌هَمسُرا» به‌عنوان یک گونه‌ی نوین از شعر سپید، نه‌تنها با نیازهای زبانی و روانی نسل جدید هم‌خوانی دارد، بلکه با شدت عاطفی، ایجاز مفهومی، و ساختار مستقل خود، می‌تواند به‌سرعت در جامعه‌ی ادبی فارسی رشد کند. این فرم، برخلاف قطعه‌نگاری‌های رایج، حامل بحران، انفجار، و گسست است و از همین رو، ظرفیت آن برای تبدیل‌شدن به یک ژانر مستقل، قابل‌توجه است.
محمدرضا گلی احمدگورابی ،دکتر زهرا روحی فر

بخش اول: تعریف و ساختار «تَک‌هَمسُرا»

«تَک‌هَمسُرا» قطعه‌ای کوتاه، مستقل، و شدید است که معمولاً در قالب یک بیت یا دو سطر ظاهر می‌شود. این اختصار، نه از سر کم‌گویی، بلکه از شدت ایجاز و تراکم معناست. هر «تَک‌هَمسُرا» همچون انفجاری لحظه‌ای از زبان و احساس عمل می‌کند بی‌مقدمه، بی‌نتیجه و بی‌توضیح.

ویژگی‌های ساختاری این فرم عبارت‌اند از:

- پایان‌های باز و گسسته

- تصویرسازی‌های شکسته و غیرخطی

- موسیقی درونی ذهنی وگاهی عروضی

- شدت عاطفی یا فلسفی بالا

- ایجاز شدید و حذف کامل توضیح

- استقلال کامل هر قطعه از دیگر قطعات

بخش دوم: تفاوت با فرم‌های مشابه

هایکو

فرمی طبیعت‌گرا، لحظه‌نگار، و آرام. در مقابل، «تَک‌هَمسُرا» پرتنش، ذهنی، و فلسفی‌ست. هایکو سکوت طبیعت است؛ «تَک‌هَمسُرا» فریاد درونی.

قطعه‌نگاری مدرن

در آثار بیژن الهی یا شمس لنگرودی، قطعه‌نگاری گاه به روایت یا پیوستگی مفهومی گرایش دارد. اما «تَک‌هَمسُرا» هرگونه پیوند را حذف می‌کند و بر استقلال مطلق هر قطعه تأکید دارد.

شعر سپید کلاسیک

شعر سپید کلاسیک، همچون آثار شاملو یا فروغ، بر روایت، تصویرسازی و موسیقی درونی استوار است. «تَک‌هَمسُرا» روایت را حذف می‌کند، تصویر را می‌شکند، و موسیقی را به ذهن مخاطب می‌سپارد.

بخش سوم: نمونه‌های تحلیلی

نمونه ۱

پرانتز باز مانده بود / در چمدانِ بی‌خاطره

تصویر گشوده و تهی، نماد رابطه‌ای ناتمام و حافظه‌ای فراموش‌شده.

نمونه ۲

قطارِ بی‌ریل / از ایستگاهِ من عبور نکرد

حرکت بی‌مسیر، و ایستاییِ منتظر؛ نقدی بر عبور بی‌هدف زمان.

نمونه ۳

و من هنوز / به واژه‌ای که نیامد، فکر می‌کنم

غیاب معنا، سکوت زبان، و تأمل در ناتوانیِ بیان.

بخش چهارم: جایگاه در منظومه‌ی شعر فارسی

«تَک‌هَمسُرا» می‌تواند در چند حوزه نقش‌آفرینی کند:

- در نقد ادبی: نیازمند نقد روان‌کاوانه و فلسفی

- در آموزش شعر: تمرینی برای ایجاز، تصویرسازی، و تفکر غیرخطی

- در تولید شعر معاصر: مناسب برای فضای دیجیتال و مخاطب لحظه‌ای

- در نظریه‌پردازی: ظرفیت تبدیل‌شدن به ژانر مستقل با ساختار رسمی

بخش پنجم: پیشنهادهایی برای ثبت و گسترش

- ایجاد آرشیو دیجیتال با دسته‌بندی موضوعی و تحلیلی

- انتشار مقاله‌ی نظری در رسانه‌های تخصصی

- تدوین کتاب یا مجموعه‌ی «تَک‌هَمسُرا»ها با مقدمه‌ی نظری

- دعوت به مشارکت شاعران دیگر برای خلق و نقد این فرم

- ثبت رسمی در منابع دانشگاهی و ادبیات معاصر فارسی

نتیجه‌گیری

«تَک‌هَمسُرا» می‌تواند به‌عنوان یک فرم زنده، شدید، و آینده‌دار در شعر فارسی تثبیت شود. در عصر کوته‌نویسی، این فرم نه‌تنها با مخاطب امروز هم‌خوانی دارد، بلکه می‌تواند زبان بحران‌های درونی نسل جدید باشد—زبانی که کوتاه است، اما عمیق؛ بی‌واسطه است، اما چندلایه؛ و خاموش است، اما انفجاری.

به عبارتی «تک‌همسُرا» یک قطعه‌ ی کوتاه، مستقل، اما هم‌نوا با یک شعر یا اثر اصلی. مثل یک بند، یک تصویر، یا یک جمله‌ی شاعرانه که با شعر اصلی هم‌حس است، ولی خودش هم می‌تواند به‌تنهایی بدرخشد.

سید محمد حسین شرافت مولا
در مورد اشخاص
1402/12/15
356

بسمه تعالی

بررسی و تحلیل وجه تصویری شعر" بر آستان بهار "  از قیصر امین پور

  چاپ شده در مجموعه مقالات  : دهمين همايش ملی مطالعات و تحقيقات نوين در حوزه علوم انسانی , مديريت و کارافرينی ايران _ برگزيده نهايی

چکیده

تصویرسازی از ارزشمندترین عناصر شعر است. و می تواند خواننده را به فضای زیبا و ناب ِ ذهنی برد. قیصر امینپور در سروده ی الهی ِ درآستان بهار, تصویر های ناب و زیبا و بیشتر, تخیّلی و نو دارد. تصویرها,عاشقانه است. و برای قالب غزل که محتوای عشق محور دارد, مناسب می باشد. بیشتر تصویرها, لایه ای می باشند. و فهمیدن آنها, نیاز به فکر کردن دارد. در تصویرسازی, عنصر اخلاق رعایت می شود. وتصویرها, یادآور ارزش های دینی و امید هستند.

کلمات کليدي: شعر قیصر امین پور , تصاویر الهی

مقدمه

زنده یاد قیصر امین پور به گواه اثرهای مشهورش ,  از شاعر های نامی ادبیّات پارسی معاصرکشور است . ایشان , به خاطر اثرهای شناخته شده اش , نویسنده و پژوهشگر ادبی توانمندی نیز هست . ایشان , در قالب غزل و به وِیژه غزل آیینی , چندین سروده ی ماندگار دارد . ایشان در یک غزل الهی , تصویرهای ناب و ماندگاری می آفریند . در زیر , به بررسی ِ تصویر هایِ این سروده ی الهی می پردازیم .

متن

خورشید خم شد تا نگاهت را ببوسد

گل غنچه شد تا قرص ماهت را ببوسد

معنی تصویرمصراع نخست :
نگاه تو , آنچنان زیباست که خورشید آسمان برای بوسیدنش , خم می شود . و به سویت می آید .
ویژگی های تصویر : 1 . عاشقانه است . 2. دارای سادگی است . 3. تخیّلی و غیر واقعی است . 4. از آرایه ادبی : تشخیص , استفاده شده است .
معنی تصویر مصراع دوم :
وقتی گل ,  صورت زیبای مانند گِرد ِ ماه تورا می بیند , به شکل غنچه در می آید , تا
چهره ات را ببوسد .
ویژگی های تصویر: 1 .عاشقانه است . 2. تخیّلی و غیر واقعی می باشد . 3. از آرایه های ادبی :  مراعات النّظیر , تشبیه  و تشخیص استفاده شده است .  4. شاعر,  دقّت بالایی در تبدیل شدن گل به غنچه برای تصویر سازی ِ حالت بوسیدن , دارد .

هفت آسمان افتاد در آیینۀ آب
تا لحظه ای ردّ نگاهت را ببوسد
معنی تصویر بیت :
در یک مکان دارای آب ,  که مانند آیینه می باشد . و تصاویر را در خود نشان می دهد .
هفت آسمان برای یک لحظه بوسیدن  ِ عبور نگاه تو از کنار آن آب , به سمتش می آید . و عکسش در آن آب می افتد.
ویژگی های تصویر : 1. عاشقانه است . 2. لایه ای است و فهم آن نیاز به فکر کردن دارد . 3 . تخیّلی و غیر واقعی می باشد . 4. تصویر , بسیار نوآورانه است . و در ادبیّات منظوم پارسی , نادر است . 5 . از آرایه های ادبی : تشخیص و اغراق استفاده شده است .  

افتاده حتی سایۀ خورشید بر خاک
تا ذره ای از گرد راهت را ببوسد

معنی تصویر بیت : 
خورشید آسمان نیز , برای بوسیدن ِ کمی غبار از مکان عبور گام  هایت , از آسمان به سمت پایین می آید . و سایه ی خورشید بر آن محلّ ِ عبورمی افتد .
ویژگی های تصویر : عاشقانه است . 2. عجیب است . 3. تخیّلی و غیر واقعی می باشد . 4. لایه ای است و فهم آن نیاز به فکر کردن دارد . 5 . از آرایه های ادبی : اغراق , تشخیص , تضاد و مراعات النّظیر استفاده شده است .

شب خیمه زد بر سایه روشن های نیزار
تا تار مژگان سیاهت را ببوسد

معنی تصویر بیت :
در هنگام غروب
, نی ها در نیستان , رنگ تیره و باز ,  به خود می گیرند . و به دلیل آنکه ,  نی های نیستان در زمان سیاهی شب ,  بسیار به مژه های مشکی تو شبیه می باشند , مانند خیمه ی سیاه رنگ , بعد از غروب ,  شب می آید . و  آن نی ها را فرا می گیرد . و می بوسد .
ویژگی های تصویر : 1. عاشقانه است 2. تخیّلی و غیر واقعی می باشد  3.  لایه ای است . و فهم آن نیاز به فکر کردن دارد 4. در مصراع نخست , از طبیعت بکر ِ نیزار در هنگام غروب , در تصویرسازی استفاده شده است 5. از آرایه های ادبی : تشخیص , مراعات النّظیر , تشبیه و واج آرایی استفاده شده است .  

در برکه خم شد روی عکس ماه در آب
نیلوفری، تا روی ماهت را ببوسد
معنی تصویر بیت :
آنقدر کره ی ماه ,  شبیه به چهره توست که برای بوسیدن گونه ات , گیاه نیلوفر در برکه ی آب , به سمت تصویر کره ی ماه که در آب انعکاس یافته است , خم می گردد .
ویژگی های تصویر : 1. عاشقانه است و برای غزل , که محتوای عاشقانه از ویژگی های اصلی این قالب ِ شعری می باشد , مناسب است 2. تخیّلی و غیر واقعی می باشد 3. از آرایه های ادبی : تشخیص , تشبیه و مراعات النّظیر استفاده شده است .

با سوز سینه بر لب تفتیدۀ عشق
آتش زدی تا دود آهت را ببوسد

معنی تصویر بیت : از سینه ی سوزنده ام آهی می کشم . و لبم نیز آتش گرفته است . و آن آه ِ مانند دود سیاه رنگ را که از دهانم بیرون آمده , می بوسم .
ویژگی های تصویر : 1. عاشقانه است 2. تخیّلی و غیر واقعی می باشد 3. مقداری لایه ای است . و فهمیدن آن نیاز به فکر کردن دارد 3. از آرایه های ادبی : تشبیه و مراعات النّظیر استفاده شده است .

دل آستین افشاند بر وهم دو عالم
تا آستان بارگاهت را ببوسد

" آستین افشاندن بر " : پشت پا زدن بر

معنی تصویر بیت :
قلب با پای خویشتن به رؤیاهای دو دنیا , پشت پا می زند ,  تا ای حضرت خداوند !  فقط , آستانه ی حرم
تو را بوسه بزند .
ویژگی های تصویر : 1. تصویری که اندیشه ی عرفانی را به مخاطب منتقل می کند 2. تخیّلی و غیر واقعی می باشد 3. لایه ای است . و فهم آن نیاز به فکر کردن دارد 4. از آرایه های ادبی : کنایه , جناس , تشخیص و واج آرایی استفاده شده است 5. تصویر , یادآور ارزش های دینی است .

نتيجه ­گيري

قیصر امین پور در شعر توحیدی ِ" در آستان بهار " , برای خیال ِ مخاطب ,  تصویر های عاشقانه ,  بدیع و جان نوازی می آفریند . همچنین , در شعر و ادبیّات امروز ایران و جهان , تصویرسازی , جایگاه ارزشمند و والایی دارد. و خواهد داشت . پس , شاعران ایران , باید تصویر سازی های ضعیف و حتّی معمولی را کنار بگذارند . و با تصویر های  ِ شعری ناب و بدیع , در کشور و جهان , موفّقیّت بیشتری را به ارمغان آورند .

مراجع

1.  امین پور، قیصر؛ مجموعه کامل اشعار، انتشارات مروارید، تهران، 1390

نویسنده : سید محمد حسین شرافت مولا

 
سید محمد حسین شرافت مولا
مناسبتی
1402/11/05
487

Translator
 
 
Translator
 
 
Translator
 
 
بسمه تعالی

اندیشه شاه نعمت الله ولی درباره امام علی (ع)

چاپ شده در مجموعه مقالات : ششمین کنفرانس ملی علوم انسانی و مطالعات مدیریت

چکیده :

امام علی (ع) , از بزرگ ترین و درخشان ترین اولیای خداوند است . و رحمت و بخشش ایشان برای ماسوا الله  , بی پایان است . و جانفشانی و جهادگری های علوی (ع) باعث بقا و حقانیّت دین اسلام و جان حضرت احمد (ص) شد .  و بخاطر یاری حضرت خداوند ,  شیعه ی علوی (ع) از صدر اسلام  تا روز قیامت بر دشمن های امام علی بن ابیطالب (ع)  که تفرقه افکن , پر فریب , منفعت طلب و در حقیقت دشمن اسلام هستند , پیروز است .همچنین ,  دانش های بی پایان الهی ,  اعمال عالی و دریای عرفان ِ جان امام علی (ع) , در نزد حضرت خداوند  , جایگاه منحصر به فردی دارد . و برای زندگی ِ پر از گناه ,  شهوت و اشتباه های فردی و اجتماعی , الگوی انسان کامل است . همچنین , آخرین مقام امامت یعنی امام مهدی (عج) ,  همان امام علی (ع) ِ زمانه است .  و احیاگر ولایت و عدالت علوی (ع) در جهان ِ دور از اسلام حقیقی  ِ آخرالزّمان خواهد بود . نیز ,  در روزگار معاصر , کشور ها و گروه هایی به خاطر مادّی گرایی و ... با شیعه ها در جنگ هستند .  پس ,  جامعه باید با رجوع به معارف اسلامی  و به ویژه معارف علوی (ع) و مهدوی (عج) و تبعیّت از فرموده های راه گشا و دقیق ِ ولایت فقیه آیت الله خامنه ای , ظهور حضرت مهدی (عج) را فراهم کند . و با خواست و یاری حضرت خداوند , امام مهدی (عج) به همراه حضرت عیسی (ع) ظهور خواهد کرد . و با تایید نور بی پایان الهی , جامعه ی اسلام و حتّی تمام جامعه ی بشر به سعادت در دنیا و آخرت خواهد رسید .

واژه های کلیدی

اندیشه علوی (ع) , سیره علوی (ع)

مقدمه

شاه نورالدّین نعمت الله ولی , از سادات  , شاعرهای توانا , عارف ها و از بزرگان طریقت تصوّف نعمت اللّهی در قرن هشتم و نهم هجری است .  زیارتگاه و مقبره ی ایشان در شهرستان ماهان ِ استان کرمان است . دیوان اشعار ایشان سرشار از عرفان اسلامی و به ویژه معارف مرتضوی (ع) است . در زیر , به بررسی اندیشه های ناب علوی ِ شاه نعمت الله ولی می پردازیم .

متن

ولی بود به ولایت کسی که تابع اوست

موالیانه طلب کن ولی ولای علی

تمام اولیای دین از طریق تبعیّت , تمنّا داشتن و الگو گرفتن ولایت و اندیشه ی الهی و دینی ِ کامل حضرت حیدر (ع) , به مقام ولی بودن  , نائل شده اند  .  همچنین , در زندگی باید الگوی تمام بشر ,  ولایت کامل علوی (ع) در نیّت , زبان و عمل باشد . تا به سعادت الهی برسند .

جود او مفتاح موجودات کردند آنگهی

قفل حیرت بر دهان نطق هر گویا زدند
...
با وجود خوان انعام علی مرتضی
قرص مه یک گرده و جامی محقر آفتاب

در ادامه , شاه نعمت الله ولی به هدف بخشندگی استثنایی و رحمت بی پایان قلبی و عملی ِ علوی (ع) اشاره می کند . که باعث بُهت زبان ها , گشایش و بخشش همیشگی و تعجّب بی کران  تمام ماسوا الله است . و سُفره ی رحمت  ,  کرم و بخشش قلب الهی ِ تابناک حضرت مرتضی (ع) برای تمام موجود ها دائمی است . چنانکه سیّد محمّد حسین شهریار سروده است : " به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند       چو علی گرفته باشد سر چشمه بقا را " 2  .  و ماه عظیم آسمان ,  چون تکّه ی گرد نان و انوار زلال خورشید ,  مانند مایع نوشیدنی در کاسه ی آن سفره ی بخشش اعظم ِ علوی (ع) است . 

مقصد و مقصود عالم اوست و ابن عم او

این ندا روز ازل در گوش هوش ما زدند

در نزد حضرت خداوند پاک , مقام دینی کامل حضرت علی (ع) به همراه پسر عموی ایشان یعنی حضرت امین (ص) تا آنجاست که هدف از آفرینش دو جهان هستند .

در ادامه , شاه نعمت الله ولی به نکته ی عمیقی اشاره می کند :
هدف ما  باید در در طول زندگی با عقلانیّت و تحقیق و هوشیاری , شناخت اندیشه و به کارگیری اعمال عالی و بی نقص ِ حضرت محمد (ص) , حضرت علیّ ِ مرتضی (ع) و اهل بیت (ع) باشد . تا به سعادت در دو جهان برسیم . که حضرت خداوند ,  این فرموده و راه را , در روز نخست آفرینش انسان ,  تعیین کرده است . و راه های شناختی دیگر , در دنیای پُر از شهوت ,  پر از قدرت طلبی ها ,  فریبنده ی نفس و فانی , خطا است

یافته حکم خلافت از خدا و مصطفا

هرچه هست از جزو و کل بنوشته در فرمان اوست

امام علی (ع) از سمت و به دستور حضرت خداوند که داناترین موجود دو جهان , و کامل ترین رسول (ص) و فرستاده ی ایشان یعنی حضرت محمد (ص) , به مقام جانشینی  , حاکمیّت و ولایت و هدایت مسلمان ها رسیده است . و دستور ها و امر های ایشان بر همه ی مسلمان ها در تمام زمینه های اصل و فرع ِ  فردی و اجتماعی در زندگی دنیوی ِ عجیب و فریبنده ی نفس و عقل ,  تنها مسیر بی خطای هدایت و راه واجب  است . تا در زندگی دنیا و آخرت به سعادت الهی برسند .

گر نگوئی که مصطفا حق است

بازو و ذوالفقار حیدر چیستجهاد های علوی (ع) باعث دفاع از جان پیامبر (ص) و  بقای دین اسلام در صدر اسلام دربرابر کافرها و مشرک های چند خداپرست و دشمن های خون ریز ِ متعصّب و جاهل دین اسلام شد . و پرتو ایثار و شجاعت و قدرت حضرت علی بن ابیطالب (ع) , دین نوپای اسلام را  پایدار و ماندگار کرد . و اثبات حقّانیت ِ اسلام و حضرت محمود (ص) و تمام مسلمان ها , مدیون جانفشانی های علوی (ع) است .

می زند خورشید تیغ قهر بر اغیار او

می فشاند بر سر یاران او زر آفتابهمچنین , شهادت طلبی , مبارزه و مجاهدت های علوی (ع)  و یار ها و پیرو های عظیم الشّأن ایشان از صدر اسلام تا قیامت کبرا  , به یاری و پشتوانه ی خورشید شمشیروار حضرت خداوند ,  بر دشمن های علوی (ع)  که همان  دشمن های الهی و اسلام واقعی و ناب هستند , غالب و پیروز است . و  خواست  حضرت خداوند متعال , انوار خورشیدی ,  بر پیرو های حضرت امیرالمؤمنین (ع) می تاباند . و می گستراند .

لعنت به دشمنان علی گر کنی رواست

میکن مگو که این سخنی بس مکرر است

در ادامه , شاه نعمت الله ولی , لعن دشمن های امام علی علیه السّلام را جایز می داند .  و مسلمان ها را به لعن دشمن های علوی (ع) فرا می خواند . و از حضرت خداوند می خواهد تا دشمن های علوی (ع) را از رحمت خویش را دور کند . که آنها , دشمن های دین اسلام و باعث تفرقه در اسلام هستند .

و بیان می کند که شخص مسلمان ,  این سخن را علیرغم مخالفت یا مزاحمت دیگری , تکرار کند .  و حتّی به تکرار سخن های ضدّ آن در طول تاریخ اسلامی , نباید توجّه کرد . و به دفاع از حقانیّت درخشان امام علی (ع) و در حقیقت , دفاع از حقانیّت تابناک شیعه باید پرداخت . و این مسئولیّت و هدف والایی در زندگی است . تا دشمن های شیعه و اسلام شکست بخورند .

حسب و هم نسب بود به کمال

عمل و علم او فراوان است

در ادامه , شاه نعمت الله ولی به اصالت خاندانی امام علی (ع) که به انبیای الهی (ع) می رسد . و به فضیلت های اکتسابی ِ کامل علوی (ع) اشاره می کند . و  تعقّل , دانش های بسیار الهی و اعمال ِ عالی و بسیار و منحصر به فرد مولای متّقیان علی علیه السّلام را خواهد سُتود . بنابراین برای رسیدن به کمال در زندگی , باید به معارف و اعمال علوی (ع) مراجعه کنیم . که حضرت حیدر (ع) , الگو و انسان کامل الهی است .

باطنا شمس و ظاهرا ماه است

نور هر دو به خلق تابان است

سیمای ظاهری حضرت علی (ع) دارای زیبایی تمام , تابان و قمر مُشَعشع است . و دل ِ عارف ِ الهی ایشان , خورشید تابان است . و ماسوا الله  و بشر از آن همه نور های جمال ظاهری , عاشق هستند . و از آن  پرتو های عرفانی , کسب معنویّت می کنند . در اینجا , نکته ی مهمّی است که : عبادت و زهد و عرفان , نباید فرد مؤمن و مسلمان را از بهداشت , غافل کند . و امام علی علیه السّلام و و ائمه ی اطهار (ع) و انبیای ادیان الهی , به سلامت و بهداشت و جمال ظاهری بر اساس احکام دینی , می پرداختند .

سرخی روی موالی سکه نام علی است

برزخ دنیا و دین چون پادشا باید زدن

قلب و اعمال بی نظیر امام علی (ع) , برتر از عرفان و اعمال دینی تمام اولیای اسلامی در تمام زمان ها است . و اعتبار و آبرو و ارزش و مقتدای تمام بزرگ ها و اولیای مسلمان و دین اسلام ناب محمدی (ص)  است . و در طول تاریخ اسلام , تمام اولیای دین ,  ولایت علوی (ع) را ستایش کرده اند . همچنین , انسان و مومن کامل الهی  و مولی الموحّدین و حاکم و امیرالمومنین علی (ع) در دنیا و همچنین در دین , راه سعادت و کمال مطلق را  , علیرغم دشواری  این دو امر در کنار یکدیگر ,   پیمود  . و الگوی سعادت در زندگی دنیا و آخرت , برای تمام مسلمان ها و بشر است .  

نور چشم محققان جهان

دیده بی غطا علی ولی

دانش های الهی و کشف های عرفانی امام علی مرتضی (ع) , بی پایان است . و تمام بشر و حتّی والاترین دانشمند ها , برای رسیدن به مجهول های دانش دنیوی و اخروی خویش باید به انوار معارف دارای کمال  ِ ولی ّ ِ حضرت خداوند یعنی امام علی (ع)  که به اذن ِ خداوند تابنده در تمام علوم , دانای کامل است و بویژه کتاب نهج البلاغه , مراجعه کنند.

مس قلب ار بری به حضرت او

کندش کیمیا علی ولی

در ادامه , شاه نعمت الله ولی به نکته ی ارزشمندی اشاره می کند :

هر فرد , برای عارف کامل شدن ,  به راهنما و راهبر عارف نیاز دارد . و رحمت و بخشش بی پایان  ولی ّ ِحضرت پروردگار یعنی وجود امام علی بن ابیطالب (ع) , دریای عظیم عرفان الهی و راهبری است که با رجوع به درگاه ایشان یا معارف عرفانی ایشان , قلب بشر و هر سالک معمولی , زر می شود .

منابع

[1] شاه نعمت الله ولی، 1389. دیوان شاه نعمت الله ولی ، انتشارات نگاه.

[2] سید محمد حسین شهریار، 1391. دیوان شهریار _غزلیات، انتشارات زرین.

  نویسنده : سید محمد حسین شرافت مولا