bg
مریم زنگنه
1403/04/24
123

رفتم دمِ صبح تا درِ مطبخ، بکنم طبخ ناهاری
از یاد مرا رفت و چاقو بِنَهادم به کناری

در فکر فرو رفتم و از خانه برون زد هپروتم
من بودم و تو بودی و بازارچه، دکّان عطاری

جالب شده این فکر و خیالم به گمانم که بجز این
تا حال ندیدم که کسی را هپروتش ببرد روی قراری

قندان دلم آب شد و آب دلم ریخت به جامت
انگور بیاوردی و پیمانه زدم یک دوسه باری

پیمانه نگو، بود مرا تلخ مث زهر هلاهل
انگار درونش زده بودی دوسه قاشق رُزِ ماری

نزدیک شدی چنگ زدم نم نمک آن یقه گرفتم
لب را بِنَهادم به لبِ ترش وَ شیرینه اناری

بر لب چه شرابی زده بودی که لبم سوخت ز طعمش
گویا به لبانت زده ای شیطان، ادویّه ی کاری

چون کار مراساخت و طعمش دو برابر نمکی بود
آن فلفل هندی که برایم شده بود پودر سوخاری

سرمست ازین بودم و دلخوش که چه خوبست خدایا
آخر به کف آورد دلم، دلبر زیبای فراری

اندر هپروتم دوسه تا ماچ زمان را زِ کفم برد
ناگه شدم آگه که شده ظهر و نداریم ناهاری

ای وای چه شد وقت و زمان من به کجایم تو کجایی؟
تو رفتی و من ماندم و مطبخ، دوسه تا کار و خماری

مریم زنگنه شنبه ۲۳ تیر ۰۳
طاهر قاسمی
1403/02/05
60

نه بارانی و نه شــب‌نم برایم
نه یک شاخه گل مریم برایم
تو آن گنجینه ای از جنس عشقی..
لطیفی... ،مثل ابریشم برایم
قاسمی
پیام مفخم
1402/05/07
32

چرا هیچی جز نگاهت موندنی نشد با تکرار

چرا از هوای ابری یادگاری مونده رگبار

چرا این خاطره ی خیس ، ساکت و صامت و دوره

لحظه های خوب و زنده اش کمه اما غرق نوره

مثه یک جمله درده که براش نقطه نذاشتن

تهِ تکرارِ دوباره ش گره ی بسته ی کوره

 

می خوام از این همه کابوس  بپرم  رو به حقیقت

ببینم چیزی هنوز هست که با قلبم جفت و جوره ؟

دوستی و راه امیدی  برا فرداهاش نوشتس؟

که  قرار سر سری نیست از رو عشقه نه با زوره !

ابوالقاسم کریمی
شعرمن
1401/08/28
38


تنهایی
چراغیست
بیهوده روشن.
koorosh behzad
مار در شاهرگ باور شهر
1400/05/23
142

 

گوش گردون، باز، از جادوگر نجوای تو!

روی هرموجود، جادو می کند هرجای تو!

آب، از پاکی نمی بیند کسی، همپای تو!

باد، دستش کوته، از گیسوی بی همتای تو!

 

کهکشان، بهت آمده، از  دیدن پهنای تو!

روشنایی، داستان ها  دارد از شبهای تو!

 

لاله باران، کوی ما، از آتش گرمای تو !

کوهساران، چشمه باران !  از دم سرمای تو !

         کور، کی بینا شود، از هیبت رویای تو ؟!

قطره ،کی جا، می کند در دل،، دل دریای تو؟!

 

گرچه پنهان نیست دنیا ی نم دریای تو!

غرق کن، بهزاد، تا پیدا کند ژرفای تو ؟!

koorosh behzad
1400/05/07
117

 

عشق تعریفی دارد به تعداد آدمها!

گفته اند آغازش خودفریفتن است و

 پایانش، فریب دادن!

با نگاهی به خانه می آید و

با نگاه دیگری از خانه می رود!

با هزار بازی ، آرزو می شود تا آرزوهای تو برباد دهد!

با هزار سلام ، بربام اشیاق می نشیند تا رسوایت کند!

عشق، سرشار از خود خواستن و تردیدها ست

تا از شکوفا شدن، بیزارت کند!

مانند خوراک کله پاچه، نمایش غریزه و نیاز است،

یا فیلسوفی ست که عاشقی را از خود می راند!

یا توهمات توهین آمیز شهوترانی که

که با خوابیدن لذت ها به خواب می رود!

کلماتی اغواگر که

 در گوش های ساده لوحی، ترانه می خواند !

القصه!

 آدمی عشق را آنگونه که نیاز دارد

نقاشی کرده است،

آمیزه ای از  نیاز و سیاست و جسارت!

نمایش تلاش و دیوانگی و خودخواهی!

اما عشق برای ابد دروغ یا بی فروغ نیست

برای ابد ناچیز یا هرجایی نیست!

اگر چه برای لحظه هایی نادر،

اگر چه برای انسان هایی به تعداد انگشتان دست؛

عشق رویایی ست برای دریا شدن!

پروازی ست برای خدا شدن !

اشعاری است بی روایت و بی ادعا،

عشق شکل روشنایی ست که

هر آدمی را در خود جا می دهد!

شکل آینه که شما را زیباتر از

 آنچه باشید نشان می دهد!

شکل آب، که سینه ی سنگها را

با زیباترین عبارت ها می پوشاند،

برای آب عاشق، اهمیت ندارد سنگ پاره باشی یا اورست!

انگار تنها فرشته ها می دانند که عاشقی، چه دنیایی دارد!

انگار تنها خدا به دور از نیاز ؛ 

به احترام عشق، عاشق می شود!

تنها او دوست داشتن را با ارزش ها بی ارزش نمی کند!

تنها او؛ خاموش و بی ادعا عاشق می شود!

به همان دلیل ؛ خدا را

تنهاترین عاشق دنیا خوانده اند!

فريدون نوروززاده
1400/02/16
561

از بس كه نگاه تو غزلبار شده

يك چيز عجيب باز تكرار شده:

در من دُدُدُك دُدُك دُدُك... صددرصد

اين حسّ ِ جوانيست كه بيدار شده

#فريدون_نوروززاده 

فريدون نوروززاده
1400/02/16
209

هميشه بيقرار و سرد و دلخون

به اميدي كه از بخت هُمايون

سراپا گوش بودم تا كه يك روز

بگويي دوستت دارم...فريدون!

#فريدون_نوروززاده 

فريدون نوروززاده
1400/02/16
196

هر روز تو را قشنگ تر مي سازم

بر ساخته ى خودم سپس مي نازم

از بس كه تصورم بلند است اي بت

حتّا كمر قافيه ى شعر شكست

#فريدون_نوروززاده 

 

#هنجار_شكني

فريدون نوروززاده
1400/02/16
211

ا

قدم تا به قدم تا ماه رفتن 

خرامان مثل شاهنشاه رفتن

دلم با رقص پايت مي زند شور

چه پر شور است با تو راه رفتن

#فريدون_نوروززاده 

فريدون نوروززاده
1400/02/16
142

نيازي 

نازي

 آواز بهاري

نگارستان صد راز بهاري

نه نوروز است و نه سنبل نه سبزه

خودت يك تكّه آغاز بهاري

#فريدون_نوروززاده

 

فريدون نوروززاده
1400/01/07
205

 

سراپا تا بر و دوشم بگيرم

به تنگاتنگ تنپوشم بگيرم

دوبيتي ِ مرا از دل بخوان تا

صدايت را در آغوشم بگيرم

 

#فريدون_نوروززاده 

فريدون نوروززاده
1400/01/07
201

 

الو؟!

با من تماست هست؟ يا نيست؟

لطافت هاي خاصت هست؟ يا نيست؟

دلي را بردي از اينجا، عزيزم!

نمي دانم حواست هست؟ يا نيست؟

#فريدون_نوروززاده

 

فريدون نوروززاده
1400/01/07
176

خزاني زرد را... جاي بهارم

و چون پروانه... آتش را كنارم

ميان كُلّ ِ بازي هاي دنيا 

نوشتند عشق در دستور كارم

#فريدون_نوروززاده 

فريدون نوروززاده
1399/11/06
264

بقو بق بق بقو ، قو قو برقصي

كبوتر باشي و ... آهو برقصي 

مي آيم باميان، اما به شرطي

كه در شعرم كمي پِشپو برقصي

#فريدون_نوروززاده 

#پِشْپُو: رقص محلي ولايت باميان 

فريدون نوروززاده
1399/11/06
250

به عطر دلبري هايت معطّر

خمارآلود تا صد سال ديگر

خيالت تخت باشد، بي تعارف

طرفدارِتم اي ديوانه دختر!

#فريدون_نوروززاده 

#دوبيتي

فريدون نوروززاده
1399/11/02
303

رها از خيرو شر مي بودم ايكاش

حريف صد خطر مي بودم ايكاش

براي بردنت تا مرز قلبم

كمي قاچاقبر مي بودم ايكاش

#فريدون_نوروززاده 

فريدون نوروززاده
1399/11/01
235

مرا با آنكه آزردي... دمت گرم 

دلم را با خودت بردي... دمت گرم

به ريتم شعرم اي گلدختر كورد

برقص امشب كمي كُردي، دمت گرم

#فريدون_نوروززاده

فريدون نوروززاده
1399/04/13
747

-هواي كودكي، دنياي خوبم

كتاب و تخته و انشاي خوبم

دلم اين روز ها بسيار تنگ است

براي همكلاسي هاي خوبم

#فريدون_نوروززاده

فريدون نوروززاده
1399/04/13
409

مي ايستد و از كش و فش مي افتد

در سينه به شور و كشمكش مي افتد

 چشمان تو از كار مي اندازد زود

هر قلب كه در تيررس اش مي افتد

#فريدون_نوروززاده