-هواي كودكي، دنياي خوبم
كتاب و تخته و انشاي خوبم
دلم اين روز ها بسيار تنگ است
براي همكلاسي هاي خوبم
#فريدون_نوروززاده
مي ايستد و از كش و فش مي افتد
در سينه به شور و كشمكش مي افتد
چشمان تو از كار مي اندازد زود
هر قلب كه در تيررس اش مي افتد
به گل هاي سفيد دامن خود
به صرف چايي ِ آويشن خود
اگر شد بي تعارف دعوتم كن
شبي در خلوت پيراهن خود
شب بود و تو بودي و من و بركه و ماه
يك چاشني ِ خيال با ما همراه
هر بار به زيبايي ِ تو مي گفتم:
"لاحول ولا قوّة الّا بالله"
پر از امّيد و خالي از اميد است
خرابي هاي آن خيلي شديد است
مرا وادار كرده رقص موهات...
وگرنه عاشقي از من بعيد است
چون پارچه از درازي و بر مي زد
هر بار به يك طريق ديگر مي زد
من سارق شعر چشم ها تان بودم
شب ها كه به اشعار شما سر مي زد
اگر شد يا نشد... باشيم با هم
هميشه بين خود باشيم با هم
نخود من مي شوم، كشمش تو! يعني
بيا كشمش نخود باشيم با هم
چه صلح و چه نفاق اصلاً تو بودي
كه افتاد اتفاق اصلاً تو بودي
دليل جنگ هاي هشت ساله
در ايران و عراق اصلاً تو بودي
فريدون نوروززاده
گذشته را از دست دادیم
و آینده از آن مردگان است ،
بیا
فردا را
امروز زندگی کنیم
تا در سرزمینی که هیچ کس
خودش نیست،
خودمان باشیم
.
ای گل،ای زیبای من،باد صبا،برای تو
ای زیبای من،ای صنما،جان جهان،فدای تو
باد صبا،جان جهان،ای ساقیا،بهای تو
برای تو،فدای تو،بهای تو،نمای تو
این شعر را افقی و عمودی بخوانید یکیست.
بارانی ترین ابرها
تقدیم چشمان تو باد
بی وفا
از چشم غزالي ات غزل مي چينم
از گوشه ى لبهات عسل مي چيم
در مزرع آغوش تو مي آيم و گل
دسته دسته بغل بغل مي چينم
شبيه برگ سرگردان كوچه
به دست باد نافرمان كوچه
براي ديدنت راهي ّ ام عمريست
شبي صد بار تا پايان كوچه
دل تنگ شدم باز برایت برگرد با خنده و با ناز و ادایت برگرد
من منتــظر زیارت روی تو ام ای عشق تو را روی خدایت برگرد
قاسمی
دوباره مبتلاي قيل و قالت
دوباره پايبند شور و حالت
به جرم عاشقي امشب دوباره
شدم تبعيد در شهر خيالت
کس نپرسید زمن از غم لیلا چه خبر از دل عاشق و زندانی و شیدا چه خبر در سرم نیست هوایی بجز از وصل نگار مستم و مست نداند که زدنیا چه خبر کو طبیبی که به زخم دل ما نسخه دهد نوشداروی دلم کو ز مداوا چه خبر شدم اواره ره عشق نشانم بدهید تا بدانم که در انسوی تمنا چه خبر یار در پرده و من گمشده و در به درم در ثری مانده چه نداند به ثریا چه خبر ماهی بخت من از آب روان دور شده تنگ شد زندگی از وسعت دریا چه خبر من که از نعمت دیدار رخش محرومم خبر ارید کز ان قامت طوبا چه خبر مدتی هست که از هستی خود بی خبرم رفت امروز چنین وز غم فردا چه خبر تا دم مرگ بیاد لب او مدهوشم باز گویید بمن وزلب گویا چه خبر #مدهوش
گورستانِ خاموش
خانه ام ،
بدون زن
____________
***یا***
خاموش
مانند گورستان
___________
ابوالقاسم کریمی - فرزندزمین
چهارشنبه - ۴ دی ۱۳۹۸
تهران - ورامین
ساعت:01:24
تو بندابند يك ترجيعبندي
تو با رؤياي شاعر شعروندي
به اين قدقامت بالابلندت
تو برگردان يك شعر بلندي