bg
اطلاعات کاربری حمید حمیدی زاده

تاریخ عضویت :
1392/06/07
جنسیت :
آقا
شهر :
کشور :
ایران
آخرین اشعار ارسالی
حمید حمیدی زاده
حمید حمیدی زاده
آهنگ زندگی
1397/02/14
409

روزی تمام کوچه می خندید
درها برای باز ماندن بود
از آسمان هم عشق می بارید
دنیا برای شعر خواندن بود ؛
اکنون کجای عاشقی هستیم ؟
حمید حمیدی زاده
1393/06/03
429

 

 

من مقام عشق را تعبیر آتش می کنم
با دهان کاغذی ، تفسیر آتش می کنم

نیک می دانم سر آغاز جهان عشق است و بس
بی سبب دوری از این اکسیر آتش می کنم

من که از گرمای چشمان تو خاکستر شدم
پس چرا پرهیز از تاثیر آتش می کنم ؟

در حضور تو اسارت برتر از آزادگیست
چون اسیری پای در زنجیر آتش می کنم

موج گیسویت به آتش می کشد همزاد را
در خیالم سجده بر تصویر آتش می کنم.

93/4/2

حمید حمیدی زاده
1393/05/08
421

 

     عید است ، بیا ز عشق فریاد کنیم

     بنیاد غم زمانه بر باد کنیم

 

     یا جامه به تن دریم چون غنچه ی گل

     یا قصه ی عشق خود چو فرهاد کنیم.

 

     عیدتان مبارک و طاعاتتان مقبول درگاه حق.

حمید حمیدی زاده
1393/02/17
423

 

بر من کلام آموختی

با عشق ، شمع معرفت افروختی

هر واژه ات همچون شب قدری مرا تا عرش برد

با علم ، بنیان جهالت سوختی

در من امید اندوختی

حمید حمیدی زاده
1393/01/25
374

ای عشق ، در این زمانه من ماندم و تو

هر روز ز یک ترانه من خواندم و تو

گفتی که مرا ز بوسه سیراب کنی

در دشت کویر ، تشنه من راندم و تو

 

حمید حمیدی زاده
1392/10/28
492


 

***********


آواز پنهانم تویی


اینک محمد(ص) روح ایمانم تویی


در دفتر هستی ندیدم برتر از نام تو را


خورشید گرم نورافشانم تویی


هم جان و جانانم تویی


 اینک منم حیران تو


در آرزوی رحمت پنهان تو


دنیای ما چون تشنه ای در انتظار منجیت


دستان ما در بیعت پیمان تو


درد من و درمان تو.


*************

دوستان گرامی: ایام مبارک

حمید حمیدی زاده
1392/09/28
282

 **************

خیره می نگریست!

خورشید بر خاک تفتیده

در جستجوی یک قطره ی آب.

و آب ، گریزان  از  نگاه

در اعماق کویر!


************

حمید حمیدی زاده
1392/09/25
299


 

واژه هایم به زیر خاکستر، طبع شعری که مانده از دیروز
در زمستان نا مرادی ها ، عشق گوید که آتشی افروز


بار دیگر قلم به دستم داد ، لحظه لحظه ندای احساسم
چون قلم در کفم به رقص آمد ، فکر من شد ردیف شعر و عروض


کار من از هجا گذشت امشب، من برای دلم غزل گفتم
فاعلاتن مفاعلن فعلن ، آفت شعر من شده هر روز


گفتم اینک هر آن چه بادا باد، می نویسم بدون قافیه هم
گر که نقدی شود به زیبایی ، مثل برف است و آفتاب تموز

 

برف هم تا ابد نمی پاید، فصل سرما اسیرنوروز است
بعد سرمای هر زمستانی ، عشق گوید که آتشی افروز

 
گفتم اینک سپید می گویم ، شعر من بی عروض و قافیه شد::
هشت  کلمه ببین به زیبایی::


جامها را شکستم ..برای مستی نگاهت کافی است


92/9/8


" همزاد "

حمید حمیدی زاده
1392/09/17
307

 

ای راحت جانم

بی تو کویری خشک و سوزانم

ای آنکه از چشمت شراب عشق می جوشد

بر من بباران بی تو نتوانم

دیگر مرنجانم

حمید حمیدی زاده
1392/09/11
392

 

 

در وادی حضور تو سر ها بریده اند

از قطره قطره خون تو عشق آفریده اند

 

ای آشنا ی دشت پر از لاله های سرخ

این لاله ها ز جور جهالت خمیده اند

 

اینجا سخن ز تشنگی و جرعه آب نیست

تیغ جفا به روی حقیقت کشیده اند

 

خورشید را نه به شب، بلکه وقت ظهر

از آسمان ، به دست فرومایه چیده اند

 

من با کدام واژه ز نور تو دم زنم؟

وقتی که کائنات، تو را بر گزیده اند.

 

اماچه باک...چون که ز عطر شهادتت

جانی دو باره بر بدن دین دمیده اند

 

آزادگی دوباره ز خون تو جان گرفت

نا مردمان به وادی ظلمت خزیده اند

 

این خط سرخ تا به ابد بوسه می زند

بر عاشقان که قصه ی حسنت شنیده اند.

حمید حمیدی زاده
1392/09/09
294

حمید حمیدی زاده
1392/09/09
286

حمید حمیدی زاده
1392/08/10
278

 

چون عمر گذشت جمله در بی خبری

از لذت عاشقی ندیدم اثری

 

اکنون که به پاییز رسیدم ،یا رب

بر من ز سر لطف، نمایی نظری؟

حمید حمیدی زاده
1392/08/06
291

 

 


تو را در دشت ، تنها می گذارم


کلاه و چکمه را ، جا می گذارم

 

هزاران درس سرخ عاشقی را


برای نسل فردا می گذارم.


 

 
حمید حمیدی زاده
1392/07/30
437

 

عاشقان ، عید ، عید مستان است

غرق شادی هزاردستان است

 

دیده ها رو به آسمان غدیر

چون علی بر فراز دستان است

 

همه جا صحبت از ولایت او

دیده از دیدنش گلستان است

 

عرشیان در سماع و دست افشان

روز تکمیل دین و ایمان است

 

چون که آمد ندای ..من کنت

از عدالت زمین چو بستان است

 

گرمی زندگی ز عدل علی است

بی علی زندگی زمستان است.

 

*********************

خوشا به حال فرشتگانی که درساحل

 سبز غدیر به نماز می‏ایستند!

عیدتان مبارک.

 

" همزاد"

حمید حمیدی زاده
1392/07/28
304

 

برای دیدنت ،سرشارم از عشق

به رنگ لاله ها ،رخسارم از عشق

 

چو حلاج آتشی بر جانم افتد

اگر من پرده ها بردارم از عشق

حمید حمیدی زاده
1392/07/24
431

 

عید است بیا ز عشق فریادکنیم

بنیاد غم زمانه بر باد کنیم

 

یا جامه به تن دریم ، چون غنچه ی گل

یا قصه ی عشق خود چو فرهاد کنیم.

 

 

حمید حمیدی زاده
1392/07/20
270

 

برای کفش هایت بند باشم


برای غصه هایت قند باشم

 

مرا سرشار کن از خنده هایت

 

اگر خواهی که من در بند باشم

 

حمید حمیدی زاده
1392/07/18
293

 

غزل می ریزد از مینای چشمت

شرر در برق پر معنای چشمت

 

تو جبراییل_ طور عاشقانی

بسوزان هر که در سینای چشمت.

حمید حمیدی زاده
1392/07/15
376

 

عاشقانه های زلال (2)

زلال عروضی قافیه دار::

من عاشق و مستم

ای آنکه دل را بردی از دستم

دل بر دو چشمان خمار و مست تو بستم

من روزه را با بوسه بشکستم

پروانه ات هستم.