bg
اطلاعات کاربری عسگر بهمن یار

تاریخ عضویت :
1391/08/21
جنسیت :
آقا
شهر :
کشور :
ایران
آخرین اشعار ارسالی
عسگر بهمن یار
عسگر بهمن یار
1403/02/28
40

سلام
سال ها پیش وقتی که سرودن شعر را در کنار دوستان عزیز شروع کردم هرگز فکر نمی کردم که روزی فرابرسد که با انبوهی از تجربیات تلخ و شیرین، سرودن شعر همچنان برایم یک دغدغه ی مهم و فراموش نشدنی باشد. هر چند هرزگاهی به آن خاطرات دور و دراز را با خود مرور می کنم حتی یکبار به دوستان پیغام دادم و از ایشان خواستم که باز دور هم جمع شویم اما انگار آن روزها هیچگاه قرار نیست دوباره تکرار شود.
در طی این سال ها موفق شده ام کتاب های مختلفی اعم از شعر را به چاپ برسانم برای همین تصمیم گرفتم مجموعه شعری از شاعران فعال در این سایت و ... تهیه و به چاپ برسانم. این کتاب در دو بخش شعر سنتی(غزل، رباعی و ... ) و آزاد(نو.سپید و ... ) تدوین خواهد گردید. انتخاب شعر بر عهده شاعر است و علاقه مندان می توانند شعر منتخب خود را به آدرس الکترونیکیasgarbahmanyar@gmail.com ارسال نمایند. بدیهی است هیچ هزینه ای در خصوص چاپ و نشر دریافت نخواهد گردید. تنها از کسانی که مایل به دریافت نسخه چاپ شده و دیحیتال کتاب مذکور باشند، هزینه دریافت خواهد شد. همچنین دوستان عزیز می توانند عنوان پیشنهادی برای این اثر را در بخش دیدگاه ها برای ما ارسال بفرمایند.


با تشکر
عسگر بهمن یار

عسگر بهمن یار
1392/11/05
21

دسته ی کلاغ ها به کاظم ایرانی تیتر روزنامه های بعد از ظهر سده ی خنده های پوشالی واژه هایی پر از نداری و یأس سالهای گریز و بیزاری *** دردهایی بزرگ و انسانی مثل تنهایی و نمی دانم مثل سیبی که کال می افتد مثل زخم وقیح هوشیاری *** زندگی بودن و تباه شدن خودکشی در سکوت آینه ها خوابهای پریش بی خویشی پرسه در کوچه های بیداری *** صفحه ای از حوادث هپروت قصه ی مرد خواب و رویاها عشق درمنتها علیه جنون یاد عهد و حدیث دشواری[1] *** رد خون در مدار فاصله ها تیغ مرگ و رگ بریده ی شب انتشار ستاره ، عمق هوس انتشار انتشار تکراری *** ورق دفتری مچاله و له چند واژه قلم صدای سکوت کدئین شعر آخر خط لحظه لحظه هبوط اجباری *** ثانیه گرم خوردن دقایق تلخ[2] عقربه قهرمان این روایت تلخ هی رسیدن به اوج اوج هوس هی نگفتن دوباره دلداری *** خودخوری خودخوری همیشه عبث انتحارسکوت مشت به در حس افتادن از نفس برای هوس حس سرد قفس خودآزاری *** سایه های خمیده کرمهای سفید پک به سیگار در هوای کثیف بی تو هـ ... ـر... گـ ... ـز! همیشه تکراری خلسه های عمیق تو داری *** استکان تهی نوازش باد من تهی تو تهی ترانه تهی سرفه های مزاحم آب منی باز هم من ، دوباره بیزاری *** استغاثه گناه شرم هبوط هی رسیدن به اوج شرم سقوط آینه چهره ی شکسته ی من خودکشی در جهان زنگاری *** رقص پاییز شاخه ی خشک قاب بسته چنار چند کلاغ کات اکشن بگو حرکت قسمت من شده خودارضایی اضطراب گس شب ادراری *** جنس من جنس تو ترانه ی ماه بوسه های تو شرم روی سیاه ابتذال نئون بکارت شب خود زنی خود زنی پشیمانی *** جستجوی بلوغ شهر شلوغ واژه های شبیه اصل دروغ برزخ تن خدای تکراری بغض پاره هوای طوفانی *** درد شرم بلوغ زیر پتو[3] طی شدن در مسافت هپروت من تهی از من خیالی من سوختن در حریق نادانی *** کشف بودن جزیره ای تنها موج و صخره جنون ناپیدا شعرمرده شعورتوبه شده روزهای همیشه بارانی *** زندگی درجهان زنده به گور فیلم پورنو هوای شرجی منگ دستمالی شدن شکایت تن لاشه بودن عذاب طولانی *** شعر در چنگک فسانه و آه هی نگفتن دوباره از خود من حفظ حرمت صدای سرکش هیس! چله ی تن بلوغ عرفانی *** خودخوری خودخوری همیشه عبث درک مفهوم انتشار نفس کاروان سکوت بانگ جرس لحظه های همیشه زندانی *** عشق اول سکوت صاعقه نور شطح باران نوای نای حضور در پی شعرناب راه عبور مرده خورهای شعر خاقانی *** دکمه های گشوده سینه ی خاک فصل سرد فروغ غنچه ی خون ارتفاع حقیر بام عروج حس منفور باز عریانی *** در سکوتی به عمق بودن من در هوس در سراب خواهش من در منی خسته از تشابه من قصه هایی پر از پریشانی *** ای دوباره دوباره شعر شدن ای دوباره دوباره شعر شدن پشت شیشه هنوز منتظرند دردهایی بزرگ و انسانی *** رقص پاییز شاخه ی خشک قاب بسته چنار چند کلاغ کات اکشن بگو حرکت قسمت من شده خودارضایی اضطراب گس شب ادراری 1- ملول از همرهان بودن طریق کاردانی نیست بکش دشواری منزل به یاد عهد آسانی (حافظ) 2- خوردند ثانیه ها یک دقیقه را ( نصرت رحمانی) 3-0ترانه ی کافه گودو میثاق بنی مهد
عسگر بهمن یار
1392/09/27
10

از واژه های گمشده لبریزم شعرم گرفته رنگ پریشانی در یاد بود خاطره ای ویران سر می دهم سرود پشیمانی امشب شبیه خانه ی متروکی در یادی از گذشته گرفتارم چون سایه های مزرعه ی خورشید ظلمت به دشت ثانیه می کارم در من ستاره و عطر یأس مفهوم یک شب غوغایی است تصویری از تو بدون من تفسیر این شب رویایی است چون قاصدک اسیر دروغی محض از بند بند خاطره بگسسته در تنگنای این شب شوم آغاز خسته ، شکسته و دلبسته می بینم از دریچه ی خاموشی فانوس های روشنی شب را می جویمت همیشه ترین تنها! می سوزمت به شبی تب را هذیان نوشت دفتر تقدیرم: تبدار آن دل تبدارم ! سرد است کوچه در این ساعت مستم همیشه؟ نه! هوشیارم نبض سکون شکسته به فریادم آتش گرفته دفتر تقدیرم گوشم پر است { بس کنید} امیدی نیست ! تقدیر من شده زنجیرم تنهایی ام رسیده به اوج مرگ تنها شدم ، خدا! تو کجایی پس؟ نقطه بزار آخر سطر من پایان بده به قصه ی این بی کس....
عسگر بهمن یار
1392/04/03
17

شبیه آخرین حرفم که بر لبهای تو لغزید شبیه واژه ی صبرم در این شام پر از تردید ----------- به رخ، کالای مخموری به سر، سودای سرمستی عجب بازار پر سودیست در این هنگامه ی هستی ------- به فکر رفتی است ، آیا ؟ کسی گویی نمی داند ... کسی از درد جانسوزم حدیث غم نمی خواند ---------- میان این تب و نسیان اسیر درد و هذیانم خدا داند که از مهرت همیشه مست و حیرانم ------------ مرا مهر تو ... ای بانو! "ز سر بیرون نخواهد شد قضای آسمان اینست و دیگر گون نخواهد شد " ---------------
عسگر بهمن یار
1392/02/09
19

من! سکوت سبز جنگل ، تو! هیاهوی بهاری من !صدای سینه سرخم ،تو! سرود انتظاری ------------- من !پراز اعجاز دردم ، نقطه ی آغاز آواز! تو! غریب آشنای نغمه های غمگساری ------------ مثل فانوسی که روشن می کند راه غزل را مثل ماه آرزویی با ستاره همجواری ---------- از همان شبهای اول با غزل ها پا گرفتی مثل دریا، مثل فردا ، مثل نقش ماندگاری... ------------- از تو گفتم بی بهانه ، در غزل های شبانه با تو هستم عاشقانه ، تو همیشه بردباری ------------- در کجای قصه های عاشقانه جا گرفتی؟ در کدامین جاده امشب باز تنها رهسپاری؟ ------------- من تو را با پایداری با غزل ها قصه کردم پای دارم ، پای دارم ،ای شکوه پایداری ! -------------
عسگر بهمن یار
1392/01/23
11

لحظه لحظه پر از انتظارم غنچه ی بغضم و در کویرم از تو می گویم و با تو شادم گرچه در دام طوفان اسیرم -------------- کوچه کوچه سکوت دل انگیز جوی آب و تو و سیب کالی شب شبِ واژه های طلایی دامن شعر من ، بی تو خالی -------------- یاس و زنبق ، بنفشه ، اقاقی سرو و ماه و ستاره ، بهاری چای و شیرینی و عطر پونه نغمه های خوش جویباری ------------- در شبستان بی خندگی ها گریه کردم تو را بی بهانه لاله گشتم به این هرزگی ها خواندمت با غزل ، عاشقانه --------------- ای پری وش ، پری رو ، پریچهر ای به کام غزل ، شهد شیرین ای پناه من و شور و شوقم ای گل زهره ، ای شور پروین
عسگر بهمن یار
1391/12/23
21

به رعنا امیریان 

ساده ای چون عطر گل در دست یلدای غزل
چلچراغ روشن فهمی به فردای غزل

همدم مهتابی و صدها ستاره ، بی وفا!
جستجوی بید مجنون ، سرو رعنای غزل

ذهن سبز باغی و فارغ ز رنگ فصل ها
راوی سرمای سوزانی چو شبهای غزل

نغمه ی شور بهارانی چنان باران و ابر
نبض هرم آرزوهایی ،هم آوای غزل

جوشش عشقی به جوبار عدم هر لحظه ای
سوزش شمع وجودی ،روح شیدای غزل

شادی چنگ غمی در بزم اشک و عاشقی
جاری اندر وازه ی عشقی  و رسوای غزل

هر غزل در وصف رویت گفته ام بیهودگی است
ساده ای چون عطر گل در دست یلدای غزل

عسگر بهمن یار
1391/09/13
16

 

گم گشته ای مثل منی مرده ! صدایی سرکش وبم!

گم گشته ای در کوچه های واپسین دیدار ماتم

در تابلوی بی امتداد این جهان ، بی وسعت و مرز

افتاده ای بر روی نقشه ،مثل اقلیمی پر از غم

مانده فقط چندین هزار آیینه ی کور و شکسته

از تو،میان صفحه های خونی دوران مبهم

در دیر یاسین ، در کفر قاسم ، جنون آتش و خون

در سرزمین آفتاب و روشنی ، نسبیت جنگ و جهنم

ویران سرای کاخ ها و کوشک های نسل قابیل

بانگ رحیل کاروان ها،خسته از کشتار عالم

در خون شناور صد هزاران باغ نرگس

در کوره ها  میسوزد از تب ، خاک و شبنم

مصلوب می گردد تن خورشید صدها بار دیگر

در غربت آلاله ها ،در جلجتا  ، فرزند مریم

عسگر بهمن یار
1391/09/12
24

 

شب لیدی گاگا! کافکا! شب مردن ! شب احیا!

شب کابوس پی در پی ! شب خون در گوئر نیکا !

حراج مرگ در پاریس! صدای جیغ بوف کور!

دز  وحشت ! سه قطره خون !نمایشنامه ی لورکا!

هزاران شرح بی مورد ! هزاران بغض نامیرا !

هزاران سایه ی سنگی  ! رنه ماگریت و صد رویا !

حباب مرگ اسطوره ! سوار کشتی ارواح !

تصوف نامه ها خالی ، از این اشراق بی معنا

خیابانها چراغانی ! غزلها در سماع خواب

به فتح گریه می کوشم در این آشوب و واویلا

هزار و دومین شب را حکایت می کنم با خود

گلویم می شود خسته از این تکرار و این شبها 

"در این آفاق ظلمانی ، چنین بیدار و دریاوار"

به روی تخت خوابیده ، تن خورشید وحشت زا 

عسگر بهمن یار
1391/08/21
14

” بوی تو را میداد شبهای نبودن
اینبار هم گفتم ، سرودم از سرودن
پروانه در خوابم ، فروپاشید و پژمرد
گفتم خدایا ! دفتری باید گشودن
رازی که در پشت نگاهت خفته ، آری
راز بهار است و گل مینا و بودن
من این چنین عاشق شدم در زیر باران
باید تو را از ابتدا هر شب سرودن
ماه از صدای گریه ام آشفت و گفتم:
این است… بودن یا نبودن
دهم مهر ماه ۱۳۹۱ سراب”