دلسرد گشته است او گوییم چو ماجرا را
وز ریشه ی تکیده خشکیده شد گیا را
ارکیده گشته تنها، در این زمانه ی سرد
آسایشی نباشد، بیمار مبتلا را
دردش فزون شدست و بی حالیش فراوان
خوبان مدد کنیدش، وز دوستان دعا را
مویش چو روی ماهش ریزد ز بی کرانش
دیگر چه حرف باشد، این حال بی نوا را
ای روزگار بی دل، فرصت بده بماند
کم رنگ گشت هر روز، حدی بود جفا را
سختی چو باز آید بر قامتِ وجودش
یارب کمی مدد کن، تقدیم کن شفا را