هردم از آهت مرا درد فراوان رسد
هرنفسی کو به رخسار تو جانان رسد
مستی بی باده ام مستی پرباری است
کز کرم چشم تو باده خرامان رسد
واله و شیدا نکن این دل بی تاب من
بی تو دلم واله است تا که به ایوان رسد
راه من از وصل تو پر شده از درد و غم
درد به جان می خرم هجر به پایان رسد
هرکه به پرواز تو شوری و شوقی گرفت
هرچه به جان می رسد با تو به سامان رسد
نزد طبیبان حکیم ،من چه روم بیش از این
درد تو یی بهر من ، هرچه که درمان رسد
فانی راه توام میکده راهش جداست
خوش بود آن درد که سوی، ز یاران رسد
دوازدهم مهرماه 1392