سلام و سلام ، منم! غزل
بابایی میخوام ، بیام بغل
بابایی چقدر دیر میای
فکر منم باش آهای
بابایی منو لوس نکن
اینقدر منو بوس نکن
دلم برات ، تنگ میشه
نکنه دلت ، سنگ میشه ؟
پا میذاری ، رو احساس!!
هی میری بندرعباس؟!
فکر میکنم کار داری
انگاری اجبار داری
بابایی اکبر ، برو
یه خورده کمتر برو
خیلی زیاد می مونی
زودتر بیا می تونی؟
من طفل معصوم هستم
من مغز بادوم هستم
غنچه ی خندون بودم
من گلِ گلدون بودم
یک کمی شیطون شدم
بابایی! غزل جون شدم