سلام ای گل نرگس
گل زیبای پر از حس
که تو هستی به دل غمزده مونس
به فدای تو شود جسم من و
هستی و جانم
نتوانم که کنم وصف تو را من به زبانم
به جهان خرم از آنم
بتوانم به همه فخر فروشم
که تویی سرور و صاحب الزمانم
دل ما خون شده از ظلم و ستمها
تو کجایی و
چنین دور چرایی
تو که خود خوب بدانی
که کنم هر شب و هر روز دعا یت که بیایی
الا یوسف زهرا
چرا پس تو نیایی؟
آ...............ه کردم چه سوالی
به چه حالی
که خودم پاسخ خود نیک بدانم
که من آنم
که چنان بندِ جهانم
که در این راه دهم یکسره جانم
ز تو غافل شده
باطل شده ام من
به همه چیز به جز عشق تومایل شده ام من
تو ببین باز چه رویی
بکنم روی به هر سمتی و سویی و تو گویی
که منم بنده پاکیزه و بی عیب خدا .....
یابن طاها ،
پسر فاطمه
ای یوسف زهرا
تو نه ای غایب این عصر
منم من که در این دهر
زخود غافلم و
چشم بصیرت به دلم نیست
سبب چیست و
این کیست
که اینگونه مرا غرق هوا کرد
ز راه تو جدا کرد
نگویم که خدا کرد
خودم بوده ام آنکس که چنین ظلم و جفا کرد
ولی من بشنیدم
که تو چون یک نظرت بر دل آلوده بیفتد
بزند آتش ممتد و
ز آلودگی ام پاک نماید
پس آنگاه ، نگاه تو اماما
کند برد و سلاما .
و گلزار شود مزرعه ی سوخته ی دل
شود پاک ز باطل
بشود بالغ و عاقل
شودش رؤیت سیمای تو حاصل
....
خدایا
تو خودت شاهد اوضاع جهان هستی و
عالِم به همه غیب و عیان هستی و
از ظلمِ فراوان بشر نیک خبر داری و
انگار که تصمیم دگر داری و
شاید که رسیده است زمانش
که محقق بکنی
وعده ی دیرینه خود را و
دهی پرچم برپائیه آن دولت آمال
به دستان توانمند گل یاس
همان وارث عباس و
به ناگه بزند تکیه به آن خانه ی آباد
زند بر همه فریاد
که ای عالمیان
مهدیِ موعود منم
آنکه جهان منتظرش بود منم
آمده ام تا که زمین را و زمان را
کنم ازعدل سراسر
و محقق کنم آن آیه ی قرآن و
کَنَم ریشه ی بیدادگران و
به جهان عدل کنم یکسره برپا و
به یاری خدا
فتنه شود محو ز دنیا و
کنم وارث این بوم
همان بنده ی مستضعف مظلوم
که نا حق شده محروم
که این وعده ی بر حق خداوند جهان است و
همه خلق ببینند که
چیزی که عیان است
چه حاجت به بیان است
-----------
نثار مقدم مبارکش صلوات