bg
جنگ الفبا
شاعر :‌ حامد برزگر
تاریخ انتشار :‌ 1392/05/16
تعداد نمایش :‌ 392

کتابت را برمی دارم

از کتابخانه پوسیده اجدادی

خط به خط

سرکش به سرکش

مروری واژه به واژه می کنم

فهرست الفبا را

می گردم به دنبال نامِ کهنه از یاد رفته

عذابم میدهد اما

ازدیاد نام های تکراری

خط کشی بر روی میز ، جامانده ست انگار

خط کشی چوبی

می شود معیار

می سنجم عمق نیم سانتی را

و خیس میشود زورق غربالِ اندیشه

می بینم واژه بعد " الف " ، " ب " مثل بیداریست

بیرون مانده از خط کش و خط می خورد بر آن

" پ " همچو پیروزی پیداست سر سوزنی از آن

گویی در نوردیده ست تابوها را

تک و تنها

پس تمام " ت " ها را می سپارم به تیغ

به بهاره گفتم : با " ث " جمله ای ساز کن

گفت : جمله کار من نیست

من قاب عکس می سازم پر از جنگل جسم

اما جای " جیم " اینجا نیست

همچون جنگ و جادو

پشت گوش تاریخ ست

راستی ، چرا " چ " هنوز دم اش پیداست ؟

و چه رازی ست با او

هرچند بر نوک پیکان کمان آرش دنباله ای چرمین بود

من حواسم هست چمران را

من حواسم هست که " ح " را دور نیاندازم بی خود

لازم اش دارم آخر

برای اول اسمم

تا به خود آیم با واوی محصور میان " خ " و " دال "

چندیست میشنوم که " ذال " به ذلالت افتاده ست

آن زمان که لذت را ترک گفت و جدا کرد

دال ز ذال راهش را

من هم دیدم که خصوط دفترت " ر " را می فهمند

زائد اگر باشد " ز " نقطه اش را می بلعد

ژاله این را می گفت

وقتی که دید

پیرمرد نابینا جامه ژنده می پوشد

" سین " دید سایه شمع پیداست از صد فرسخی اینجا

و چه تاریک ست و خمود

تا که " شین " شعرم به آن نور می بخشد

صد هزار واژه مشکوک الف تا " صاد "

اضلاع زمین را می سازد

" ضاد " به " طا " غبطه همی میخورد

که چرا طا ، توطئه تسخیر زمان را می بازد

" ظا " به قبایش برخورد

بر تاخت شبی

بر آن نقطه که بر سرش میگزارند

" عین " همچو قابله ای نابالغ

پی کشف عورت هستی بود

غافل از آن که

" غین " به قیاس کهنه کهکشان ها دست برده ست

فخر فخار فقیه فتنه اش را می پوشاند

فرصتِ فکرِ فریب ، فاجعه به حلق اش می نوشاند

این همه " ف " که ردیف می شود بعد از حرض و غضب

پی اطوار ملوکانه ارباب می گشت

تا که " قاف " آن قائل به قائله قدرت نامحدودش

پر بگیرد برود تا که ببینند همه

" کاف " به کردارشان چگونه می خندید

به کریه منظر بی سامانی که به یک عشوه کور

سر گله معصوم به گرگ گر قافله " گاف " می داد

لاف لیاقت بر لعبت لجبازش می بست

" لام " به حرف آمد

در جرئت " میم "

" نون " به دنبال میخانه میمنت میم می گشت

واعظ محبوبه " واو "

گفت : لعنت به آن معجزه مسرورِ به مکر

که نان را ز سفره برید

" ه " به همیشه دلخوش بود

به هما

به حور

به الفاظ " ی " که از آسمان می بارید

به همان حس قشنگی

که شقایق در باغچه یاسمن می کارید

تعداد تشویق کننده ها : 0
افرادی که تشویق کرده اند

ثبت نظر

نام شما
ایمیل شما
user image
نظر شما
عبارت امنیتی
لطفا عبارت داخل تصویر را وارد کنید


نظرات کاربران
user image
رعنا
0
0

سلام حامد عزیز به کلبه باصفای ما خوش آمدید چقدر از دیدن شما در کلبه مسرور شدم شعر سپید زیبایی آوردید دست مریزاد عیدتان هم مبارک در روز های خوبی آمدید به فال نیک میگیرم و آرزوی سعادت برایتان می کنم

user image
حامد برزگر
0
0

درود بر شما ، خیلی ممنون عید شما هم مبارک

user image
اکبر شیرازی
0
0

درودی از الف تا یا بر حامد عزیز

خیر مقدم ، خوش آمدید ، صفا آوردید شب عیدی عیدی خوبی برای ما آوردید

آفرین چه زیبا حروف را به خدمت گرفتی

من زیاد از شعرهای نو سر در نمی آورم ولی به نظرم زیبا بود این چینش

بعضی جاهاش به نظرم اشتباه تایپی داشت که برای نمونه بند زیر:

من هم دیدم که خصوط دفرت ” ر ” را می فهمند

فکر کنم خطوط دفترت منظور شما بوده است ..... درست است؟

عیدتان هم پیشاپیش مبارک

زنده باشید

 

user image
حامد برزگر
0
0

با سلام خیلی متشکرم ببله حدس شما درست ست ، اشتباه تایپی بوده موفق باشید فطرتتان پاک فطرتان نیکو

user image
اکبر شیرازی(پاسخ به نظر حامد برزگر )
0
0

آقای برزگر عزیز

با سلام و تبریک عید

شما می توانید شعر خود را ویرایش و اشکالات املائی آن را اصلاحنید

متشکرم

user image
رضا کریمی
0
0

سلام و درود بر شما؛

عید شما مبارک و طاعات شما قبول حق.

سروده بسیار جالبی است. احسنت.