در انتهای دالان سنگی
داشتم احساس دلتنگی
نشانه کوچه وفا گم کرده ای
فراموشم کردی
چومار سیه به قلبم زخمی آموختی
از ویرانه قلبم رخت بر بستی
فراق و مهمانم کردی
وایی از این دخمه که حجره ندارد..
کاش.. حیاط خانه اندوه
درِ دیگری داشت
تا غصه ها از آن بیرون کنم
در با غچه قلبم
گل یاس امید
به جای رزسیاه غم
بکارم
شاید در بین
ابر های سیاه
آفتاب داغ
دیدگانت را بیابم
افسوس که
ظلمت است
ویاس و نا امیدی..
افسوس!!!!!!!مهتاب شب تارم باش یا علی مولا