bg
پیک مهربانی ها
شاعر :‌ اکبر شیرازی
تاریخ انتشار :‌ 1391/12/03
تعداد نمایش :‌ 355

خاطرات دفاع مقدس-بخش اول

سلام بر هم کلبه ای های با صفا

یکی از خاطرات فراموش نشدنی بنده از دوران غرور امیز دفاع مقدس ماجرای مکاتبات دوازده ساله ام با یک دوست اصفهانی است که در شش سالگی نامه ای برای رزمندگان فرستاد و اتفاقاً بنده آن را دریافت کرده و طبق درخواستش خاطراتی از جبهه برایش فرستادم و این بابی شد برای تداوم این مکاتبات تا پایان دفاع مقدس ... اگر حوصله کنم و این خاطرات را که نگاه به دفاع مقدس از زاویه ای دیگر است بنویسم به نظرم خواندنش خالی از لطف نیست . چند سال پیش تصمیم گرفتم در قالب شعر محاوره ای بنویسم که شروع کردم ولی به دلم ننشست . این بار به سبک دیگری بخش اول آن را نوشتم که تقدیم می کنم . امیدوارم با نظرات انتقادی با نگاه رفع ایرادات ، بتوانم آن را ادامه دهم . محتاج نگاه و نظر شما هستم .

امشب به سرم آمد ایام جوانی ها

فارغ ز تن و جان و ارزاق و گرانی ها

باز این دل دیوانه برگشت به سنگرها

ایام فداکاری ، بی نام و نشانی ها

مشغول پدافند از مرز عاشقی بودیم

خوش باد وبه خیر آری یادِدیده بانی ها

روحانی و دانشجو همسنگر استادان

آن هنر نمائی ها آن کِبرتکانی ها

مغرور شده ایران از نوگلِ فهمیده     

این خاک گهربارست مهدجانفشانی ها

همرنگی و همدردی بی ریا و بی منت

پشت جبهه ها گرم از امداد رسانی ها

زنده یاد آن دوران ، آن زندگیِ ساده  

همواره محبت ها ، با هم خودمانی ها

خنده ها وشوخی ها بمب پرانرژی بود

آن جشن پتوها و آن مزه پرانی ها

نیمه های سال شصت پادگان معروفی 

با نام ابوذر پُر ، از باخترانی ها

هرروز کمک هایی سوی جبهه می آمد

از مردم با ایمان پیکِ مهربانی ها

در میان آنها بود نامه های پر احساس

آن پیام شادی از جام ارغوانی ها

از مشرق وازمغرب ازکردوبلوچ وترک

از سراسر ایران خاصه اصفهانی ها

نامه ای گرفتم من از نوگل شش ساله

یک فرشته ی زیبا از قوم کیانی ها

آن نامه ی زیبا از احمد کیانفر بود  

یک برگه ی نقاشی یک بحرِمعانی ها

ای وای خدای من او خاطره می خواهد

از جبهه و آدابش ، شورِ هم زبانی ها

اینگونه بشد آغاز نامه های ما باهم  

نامه های زیبای جنگ و قهرمانی ها

تعداد تشویق کننده ها : 0
افرادی که تشویق کرده اند

ثبت نظر

نام شما
ایمیل شما
user image
نظر شما
عبارت امنیتی
لطفا عبارت داخل تصویر را وارد کنید


نظرات کاربران
user image
شهرام زارعی
0
0

سلام آقای شیرازی ما را حالی به حالی کردید موفق باشید

user image
اکبر شیرازی
0
0

سلام آقا شهرام عزیز

هر وقت حالم گرفته میشه و دلگیر میشم یاد اون دوران می کنم و از حال و هوای فعلی میرم بیرون . یعنی خودم به قول شما حالی به حالی میشم که اگر این حس رو میده انتقال حس خودم هم هست :)

زنده باشید

user image
رضا کریمی
0
0

سلام و درود بر شما؛
سروده ی بسیار جالب و ارزنده ای است که تکمیل آن علاوه بر زنده کردن خاطرات آن روزهای معطر با عطر خدا، ارزش تاریخی هم دارد. زیبایی آن مانع از به چشم آمدن اشکالات فنی کوچکی در آن می شود. با سوژه جالبی که در آن وجود دارد، حتی می توان آن را تبدیل به سناریویی برای یک فیلم زیبا کرد.

انشاء الله آن را تکمیل نمائید و ما تکمیل شده آن را بخوانیم.

user image
اکبر شیرازی
0
0

آقا رضا سلام

ممنون از شما با این توضیحاتی که نوشتید کار منو سخت کردید . من فقط خاطره تعریف کردم و برای تقویت روحیه گریزی به آن زمانها زدم . رسالت و مسئولیتی که شما بر آن بار کردید شاید از دست من بر نیاید . ولی دوست دارم شما و سایر دوستان اگر اشکالاتی هست بفرمائید و اگر پیشنهاداتی هم دارید بنویسید تا اگر حال و مجالی برای ادامه داشتم ، ضعفش کمتر بشود .

متشکرم از لطف و محبت شما

شاد و سلامت باشید

user image
رعنا امیریان
0
0

سلام

خوب بود

موفق باشید

user image
مصطفی رحیمی نیا
0
0

سلام آقای شیرازی به هرحال یاد گذشته ها درهرزمینه ای حس غریبی را ایجادمیکنه چه رسدبه دوران جوانی وجبهه وجنگ با تمام زشتی ها وخوبی هایش.اما اگر قرارباشداز همین زبان برای بیان آن استفاده کنید مخاطبتان کم خواهدبودبایدبگویم بسیارکم خواهدبود.لطفا به زبان حاکم برشعر امروز توجه کنید.اگرچه خودم با پیچیدگی عجیب وغریب زبان بعضی از شاعران امروزی مخالفم اما شما بهتر است نگاهی به مثلا آثارمحمدعلی بهمنی یا فاضل نظری بیاندارید.دوغزل از ایشان را برای نمونه می آورم. با همهی بیسر و سامانیام  باز به دنبال پريشانیام  طاقت فرسودگیام هيچ نيست  در پی ويران شدنی آنیام  دلخوش گرمای کسی نيستم آمدهام تا تو بسوزانیام  آمدهام با عطش سالها  تا تو کمی عشق بنوشانی ام  ماهی برگشته ز دريا شدم  تا که بگيری و بميرانی ام  خوبترين حادثه میدانمت خوبترين حادثه میدانیام؟  حرف بزن! ابر مرا باز کن دير زمانی است که بارانیام  حرف بزن، حرف بزن، سالهاست  تشنهی يک صحبت طولانیام ها به کجا میکشیام خوب من ها نکشانی به پشيمانیام یا فاضل نظری : نه اینکه فکر کنی مرهم احتیاج نداشت که زخم های دل خون من علاج نداشت تو سبز ماندی و من برگ برگ خشکیدم که آنچه داشت شقایق به سینه کاج نداشت منم خلیفه ی تنهای رانده از فردوس خلیفه ای که از آغاز تخت و تاج نداشت تفاوت من و اصحاب کهف در این بود که سکه های من از ابتدا رواج نداشت نخواست شیخ بیابد مرا که یافتنم چراغ نه که به گشتن هم احتیاج نداشت

user image
اکبر شیرازی
0
0

جناب آقای رحیمی نیای عزیز

سلام و تشکر بابت این تذکر

ببینید راستش من دقیق متوجه نمیشم زبان امروزی منظور دقیقا چه ویژگی ای از شعر است ؟ وزنش؟ لحنش؟ قوافی و یا کلمات بکار رفته در آن ؟

میشه خواهش کنم مثلا یکی دو بیت از شعرم رو به زبان امروزی بیان کنید یا تغییر بدید تا بهتر این موضوع برایم روشن شود ؟

باز هم تشکر می کنم از زحمت و وقتی که گذاشتید

زنده و شاد باشید