گم گشته ای مثل منی مرده ! صدایی سرکش وبم!
گم گشته ای در کوچه های واپسین دیدار ماتم
در تابلوی بی امتداد این جهان ، بی وسعت و مرز
افتاده ای بر روی نقشه ،مثل اقلیمی پر از غم
مانده فقط چندین هزار آیینه ی کور و شکسته
از تو،میان صفحه های خونی دوران مبهم
در دیر یاسین ، در کفر قاسم ، جنون آتش و خون
در سرزمین آفتاب و روشنی ، نسبیت جنگ و جهنم
ویران سرای کاخ ها و کوشک های نسل قابیل
بانگ رحیل کاروان ها،خسته از کشتار عالم
در خون شناور صد هزاران باغ نرگس
در کوره ها میسوزد از تب ، خاک و شبنم
مصلوب می گردد تن خورشید صدها بار دیگر
در غربت آلاله ها ،در جلجتا ، فرزند مریم