هر کسی بر دل خود محرم رازی دارد
محرم راز دل "یوسف" دیوانه کجاست؟
خانه ی زاهد و درویش، نشانش دانم!
ساقیا! ؛ منزل عشق و ره میخانه کجاست؟
جرعه ی آب دگر سوی لب ما مکشید
مطربا! ؛ جام من و شَهدَم و پیمانه کجاست؟
مجلس پیر مُغان بار گرانم آمد
منزل دلبر و معشوقه ی جانانه کجاست؟
دوش در حِلیِه ی شب حور و ملائک دیدم
روی گرداندم و گفتم :" شَهِ فرزانه کجاست؟"
نه رخ حور بجویم نه ملائک را موی
که ره کعبه کجا و ره بت خانه کجاست؟
"یوسفا!" گر طلب عشق نمودی ؛ می کن
طلب عشق کجا و ره پروانه کجاست؟