شیرین قصه ی ما؛ از باده ی لبانش !
امشب به یاد فرهاد؛ بوسیده ساربانش !
همسان رهزنی مست؛ جامی گرفته بردست !
شیراز، رفته از دست؛ از بوی کاروانش !
مهمان روی ماهش بادا؛ که شب، گذارد!
رقصی گرفته مهتاب؛ بر بام پرنیانش !
زود، آ؛ گدا ! که شاهی؛ از اختر تو، مدهوش؛
بی پرده؛ در گشوده؛ روی دل و زبانش ؟!
بوسه بزن، به دستش؛ می بوس، بخت(ی) یارت !
آنگه برو! که من نیز، آیم بر آسمانش !
انگار،تاب زلفش، ازدست وچشم پنهان !
می زد شهاب، انگار؛ بر تاق ابروانش !
پرده برفت با باد، آنسو که آبرو، رفت !
جامه، ز، بر، برافتاد، برپیش درگهانش !
دستی زدم به، زلفش؛ دور از فریب و اغوا !
گردون بلای ماشد، هی، های رهروانش !
گمراه کرده پیران؛ بهزاد، راه ترسا !
هرجا، رود، مراد است؛ ماجمله؛ همرهانش !
پرویز را بخوانید ، فرجام زور خواندن !
عشقی که زور باشد، شهری ست خسروانش !