bg
درد دلهای برادرانه
شاعر :‌ koorosh behzad
تاریخ انتشار :‌ 1400/04/30
تعداد نمایش :‌ 68

 

ذوقی چنان ندارد، بی دوست زندگانی

گفتی ولیک حافظ،   قهر است زندگانی !

با دوستان، مروت کردیم ای برادر !

فرجام کار ما بین، جنگ است زندگانی !

 

در کوی آشنایان همراه با هزاران

بی همزبان، گریزان؛ وهم است زندگانی

ضحاک مار بر دوش، زهری به کام ما کرد

کز ناله، کاوه،  می خواند زهر است زندگانی

گفتی زمرگ بدتر، باشد مگر بلایی؟!

دردی که نیست با مرگ، درد است زندگانی !

 

کار از جفا گذشت و ما نیز، بد نخواندیم

تقدیر را چه تدبیر، فرض است زندگانی!

هرخنده ای که آمد با اشک سربه سر شد

گو، با هزار خنده،  اشک است زندگانی

 

با دوستان که باشی، باشد عیان، که انگار

با ایل دوست بازان، سرد است زندگانی

 

رنجانده جان شیرین، تیشه به جان فرهاد

جان خدا مخوان بیش، رنج است زندگانی

کوتاه قصه، بهزاد ! باد هوا ست، هر حرف

تامرد، در جهان نیست، حرف است زندگانی !

تعداد تشویق کننده ها : 0
افرادی که تشویق کرده اند

ثبت نظر

نام شما
ایمیل شما
user image
نظر شما
عبارت امنیتی
لطفا عبارت داخل تصویر را وارد کنید


نظرات کاربران