bg
آب و آئینه
شاعر :‌ ابراهیم حاج محمدی
تاریخ انتشار :‌ 1398/06/14
تعداد نمایش :‌ 370

دو سه شب پیش از این یقین داری، دیده ای خوابِ آب و آئینه
ایستادی نماز بگزاری، رو به محرابِ آب و آئینه

تو تمنّای آسمان هستی، با گلستان هم آشیان هستی
بسته ای با لطافتی زیبا، حجله ی ناب آب و آئینه

خِبره ای خِبره بی برو برگرد، هست دستت حساب کار ار نه
از کجا پس بدستت افتاده ست؟ نشئگی یابِ آب و آئینه

ناگهان تا فضا دگرگون شد، دل بر آشفت و مملو از خون شد
روح را در بدن به رقص آورد، شور مضراب آب و آئینه

هر چه ناسوتیان گمان بردند بود انگار نزد تو باطل
ساده بودند و بهت را ماندند، خیره در قاب آب و آئینه

چشم دنیا به گلشنت روشن، شب برای همیشه می میرد
نور وقتی دخیل می بندد، شبنم آسا به آب و آئینه

به زمین اعتنا ندارد هیچ، چشمت از بس که کهکشان کوچ است
دست های تو می رسد هر آن، مثل دریا به آب و آئینه

سِرِّ نی را دوباره افشا کن، در دلم عشق را شکوفا کن
مثل تو هیچکس نمی خواند، خطبه در باب آب و آئینه

جان افلاکیان به قربانت، جز چنین نیستند یارانت
جملگی شورمست و دلهاشان، هست بیتاب آب و آئینه

از تو تنها اشارتی کافی است، ای طلوع حماسه ای جاوید
تا مگر باز هم بجوش افتد، خون اصحاب آب وآئینه

تعداد تشویق کننده ها : 0
افرادی که تشویق کرده اند

ثبت نظر

نام شما
ایمیل شما
user image
نظر شما
عبارت امنیتی
لطفا عبارت داخل تصویر را وارد کنید


نظرات کاربران