دور از نسیم ناز تو دیوانه می شوم انباز دود و ساغر و پیمانه می شوم در انتهای قصۀ حسرت زُلیخه وار بیمار روی یوسف دردانه می شوم از مرزهای خواب فراتر که می روم تمثیل شمع مرده و پروانه می شوم وقتی مرا ز میکده محروم می کنی عزلت نشین مسجد و بتخانه می شوم پرهیزگار و خشک و مبرا ز عاشقی اهل حساب و جنت و افسانه می شوم در کوره راه شهرِ مشّیَت عصا زنان گیج و خرابِ نکهت بیگانه می شوم همراه کاروانِ بد اختر تر از خودم همپای لنگِ اُشتر اروانه می شوم شرط تقربم گذر از پیچ زلف توست جایی که محوِ مرتبت شانه می شوم