باران زد و با بارش خود برد پدر را
ناغافل و بیجا ز سرم سایه سر را
باران زد و اشک من و باران چو یکی شد
زد بر دل من داغی و زخمی به جگر را
در کنال ناباوری و حیرت، مشیت خداوند بر آن شد تا پدر جانبازم پس از سالها تحمل درد، به شهادت برسد
از همه دوستان التماس دعا دارم
یاعلی